English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (14 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
infrasonic U دارای تواتر و نوسانی پایین تر از شنوایی بشر
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
decurved U دارای انحنا به پایین
nitrous U دارای نیتروژن با طرفیت پایین
low browed U پایین افتاده دارای سردر کوتاه
tradition related by successive witness U تواتر
subalternation U تواتر
frequency U تواتر
frequencies U تواتر
hearsay U تواتر
successive hearsay U تواتر
handed down U به تواتر رسیدن
biotic succession U تواتر زیستی
swingy U نوسانی
oscillatory U نوسانی
vacillatory U نوسانی
swingable U نوسانی
oscillating U نوسانی
pendulous U نوسانی
oscillating lubricator U روغن ده نوسانی
spheroidize U گداختن نوسانی
recipocal milling U فرزکاری نوسانی
oscillating current U جریان نوسانی
oscillating motion U حرکت نوسانی
oscillating quantity U کمیت نوسانی
oscillating resistance U مقاومت نوسانی
pulsation welding U جوشکاری نوسانی
undulation U جنبش نوسانی
downhaul U پایین کشیدن رشته پایین کشنده
depress U پایین دادن لوله پایین اوردن
depresses U پایین دادن لوله پایین اوردن
vacillation U حرکت نوسانی دودلی
rock U تکان نوسانی دادن
flailed U الت نوسانی هر چیزی
rocks U تکان نوسانی دادن
flailing U الت نوسانی هر چیزی
flails U الت نوسانی هر چیزی
flail U الت نوسانی هر چیزی
oscillating sort U جور کردن نوسانی
izod pendulum hammer U چکش نوسانی ایزود
lateral and sway bracing U حرکات جانبی و نوسانی
yawing U انحراف نوسانی ناو
simple harmonic motion U حرکت نوسانی ساده
oscillating sort U مرتب کردن نوسانی
rocked U تکان نوسانی دادن
undulaory U موجی نوسانی موج نما
audibility U شنوایی
quditory nerve U پی شنوایی
auditioned U شنوایی
auditioning U شنوایی
auditions U شنوایی
hearings U شنوایی
ears U شنوایی
ear U شنوایی
hearing U شنوایی
audition U شنوایی
battens U قاب نوسانی ماشین بافندگی قید
batten U قاب نوسانی ماشین بافندگی قید
oscillator U دستگاه تولید برق نوسانی دررادیو
sonic U درمیدان شنوایی
acoustic meatus مجرای شنوایی
auditory labyrinth U حلزون شنوایی
audiogram U نگاره شنوایی
audiometry U شنوایی سنجی
auditive U وابسته به شنوایی
monaural hearing U شنوایی یک گوشی
audible frequency U فرکانس شنوایی
auditory ossicles U استخوانچههای شنوایی
audiometer U شنوایی سنج
acoumetry U شنوایی سنجی
hearing threshold U استانه شنوایی
audible U قابل شنوایی
acoumeter U شنوایی سنج
video tape U نواردیداری و شنوایی
acoustic nerve U عصب شنوایی
auditory nerve U عصب شنوایی
acoustic U وابسته به شنوایی
acoustical U وابسته به شنوایی
nervus acusticus U عصب شنوایی
down U سوی پایین بطرف پایین
acoustically U نسبت به صدا یا شنوایی
audile U مربوط به حس شنوایی مسموع
hearing of evidence U شنوایی گواهی [حقوق]
He takes my advice. He listens to me. U از من حرف شنوایی دارد
inaudible U غیر قابل شنوایی
deafest U فاقد قوه شنوایی
taking of evidence U شنوایی گواهی [حقوق]
acoustician U متخصص علم شنوایی
acoustics U علم عوارض شنوایی
deafer U فاقد قوه شنوایی
deaf U فاقد قوه شنوایی
reversal U نیمی از سیکل نیروهایی که بصورت نوسانی وارد میشوند
reversals U نیمی از سیکل نیروهایی که بصورت نوسانی وارد میشوند
otocyst U عضو حساس شنوایی بی مهرگان
acoumetry U اندازه گیری قدرت حس شنوایی
vertically U از بالا به پایین یا حرکت بالا و پایین در زاویه راست افق
acoustics آواشناسی نسبت های صوتی قابلیت شنوایی
audiometer U دستگاه سنجش قوهء سامعه شنوایی سنج
salomon damper U خفه کن دینامیکی برای بالانس میل لنگ و از بین بردن نیرهای نوسانی
audio U وابسته به شنوایی یا صوت گیرنده و تقویت کنندهء صدا شنودی
fish tailing U حرکت نوسانی یا تاب [تریلر در حال حرکت]
isobar U دواتم دارای وزن مساوی ولی دارای عدد اتمی غیرمساوی
isobars U دواتم دارای وزن مساوی ولی دارای عدد اتمی غیرمساوی
isobare U دواتم دارای وزن مساوی ولی دارای عدد اتمی غیرمساوی
cementitious U دارای مواد سمنتی یا سیمانی دارای خواص سیمان
soft shelled U دارای عقیده معتدل حلزون دارای صدف نرم
superheterodyne U گیرنده رادیویی که در ان سیگنال دریافتی با فرکانس نوسانی موضعی به منظورایجاد فرکانس بینابین که سپس با مزیتهای متعددتقویت میشود ترکیب میگردد
ringent U دارای دهن باز دارای لبان برگشته
low tension U دارای فشار ضعیف دارای ولتاژکم
acinaseous U دارای تخم و بذر دارای تخمدان
virile U دارای نیروی مردی دارای رجولیت
galleried U دارای سرسرا دارای اطاق نقاشی
gravel blind U دارای چشم تار دارای دید کم
outrigged U دارای تیر یا دیرک پیش امده دارای چوب یااهن اضافی برای بستن اسب اضافی
idiomorphic U دارای شکل مخصوص بخود دارای شکل صحیح خود
end stopped U دارای وقفه نهایی منطقی دارای سکته منطقی
isotropic solutions U دارای خواص برابر از هرسو از هر سو دارای همان خواص
thereinafter [archaic or formal] <adv.> U در پایین
sub- U یا پایین تر
tailwater U پایین اب
dowm U پایین
lower U پایین تر
bottom U پایین
short U پایین تر
subteen U پایین تر از سن 31
submiss U پایین
down stairs U پایین
hereinafter [formal] <adv.> U در پایین
hereafter <adv.> U در پایین
down U پایین
further down U پایین تر
hypogenous U پایین رو
infara U پایین
flat U پایین
flattest U پایین
vide infara U پایین
underneath U پایین
bottoms U پایین
subatmospheric U پایین تر از جو
lowered U پایین تر
lowering U پایین تر
neath or neath U پایین
bal U از مچ پا به پایین
lowers U پایین تر
lower U پایین
shorter U پایین تر
shortest U پایین تر
low U پایین
beneath U پایین تر
infara U پایین تر
below U پایین
de- U پایین
shitu U پایین
neath or neath U پایین تر
lower limit U حد پایین
beneath U پایین
below <adv.> U در پایین
lower most U پایین تر
low level U پایین
Indo-persian rug U قالی هندی با طرح ایرانی [اغلب دارای زمینه قرمز یا سبز بوده و از گل های کوچک، پیچک ها، پرندگان، حیوانات و طرح ابر بهره گرفته و دارای تارهای ابریشمی و پود پنبه ای است. به آن هندی-هراتی نیز می گویند.]
monadelphous U دارای میلههای یک پارچه دارای نافه یک پارچه
polyisotopic U دارای چند هم پایه دارای چند ایزوتوپ
off colored U دارای رنگ ناجور دارای رنگ مغایر
nether U زیر پایین
downstairs U طبقه پایین
to sink in the scale U پایین رفتن
res U noitaloseR پایین
lowest U پایین ترین
beneath U از زیر پایین تر از
nether U واقع در پایین
to set down U پایین اوردن
prolapse U پایین افتادگی
up and down U بالا و پایین
downward U پایین زیرین
depression U پایین دادن
low U پایین ضعیف
comedown U پایین رفتن
At lower levels. U در سطوح پایین تر
low U پایین اهسته
undermost U پایین ترین
feet U پایین دامنه
uoppon pyon soon koot U کف دست پایین
depressions U پایین دادن
prolapse U پایین افتادن
prolapsus U پایین افتادگی
to reach down U پایین اوردن
descend U پایین امدن
descends U پایین امدن
subordinate U فرعی پایین تر
drives U ضربه از پایین
drive U ضربه از پایین
From top to bottom. U ازبالاتا پایین
subordinated U فرعی پایین تر
submaxilla U ارواره پایین
subordinating U فرعی پایین تر
lower class U طبقه پایین
top-down U از بالا به پایین
lower classes U طبقه پایین
downward U روبه پایین
to look down U پایین امدن
to let down U پایین کردن
push down stack U پایین فشردنی
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com