English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
paraphernalia U دارایی شخصی زن که بعد ازمرگ شوهر علاوه بر جهیزیه و منضمات ان به وی می رسد
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
realty U دارایی غیرمنقول و نمائات و منضمات ان
jointure U دارایی مشترک زن و شوهر
personalty U دارایی شخصی
private property U دارایی شخصی
paraphernal U وابسته به دارایی شخصی زن
personal property U دارایی شخصی منقول
personal chattels U دارایی شخصی منقول
private property U دارایی شخصی بلامعارض
chattel U مال منقول دارایی شخصی
quarantined U در موارد ذیل درCL مورد استفاده است زن بیوه پنجاه روز از مرگ شوهر فرصت دارد که بادریافت جهیزیه و حق الارث خود از منزل خارج شود مدت قرنطینه کشتیهایی که ازکشورهای الوده به بیماریهای واگیر می ایندپنجاه perch از زمین
quarantine U در موارد ذیل درCL مورد استفاده است زن بیوه پنجاه روز از مرگ شوهر فرصت دارد که بادریافت جهیزیه و حق الارث خود از منزل خارج شود مدت قرنطینه کشتیهایی که ازکشورهای الوده به بیماریهای واگیر می ایندپنجاه perch از زمین
quarantines U در موارد ذیل درCL مورد استفاده است زن بیوه پنجاه روز از مرگ شوهر فرصت دارد که بادریافت جهیزیه و حق الارث خود از منزل خارج شود مدت قرنطینه کشتیهایی که ازکشورهای الوده به بیماریهای واگیر می ایندپنجاه perch از زمین
quarantining U در موارد ذیل درCL مورد استفاده است زن بیوه پنجاه روز از مرگ شوهر فرصت دارد که بادریافت جهیزیه و حق الارث خود از منزل خارج شود مدت قرنطینه کشتیهایی که ازکشورهای الوده به بیماریهای واگیر می ایندپنجاه perch از زمین
brother in low U برادر شوهر شوهر خواهر باجناغ
economizing U صرفه جویی در دارایی حداکثر استفاده را از دارایی موجود کردن
foreign attachment U توقیف دارایی شخص بیگانه یاغائب ازمحل دارایی
withil U به علاوه علاوه بر این
uncles U شوهر عمه شوهر خاله
brorher in law U برادر شوهر شوهر خواهر
uncle U شوهر عمه شوهر خاله
accessory U منضمات
attachments U منضمات
fixture U منضمات ملک طلق
quicquid plantatur solo , solo cedit U منضمات و نمائات زمین متعلق به ان است
to die a violent death U مردن ناشی ازمرگ غیر طبیعی
afterborn U زاییده شده پس ازمرگ پدر بعدی
survivorship U زنده ماندن پس ازمرگ دیگری و حقوق ناشیه از ان
dower U جهیزیه
tocher U جهیزیه
dowries U جهیزیه
dowry U جهیزیه
f.drss U جامه شخصی که باتفتن شخصی دوخته درمجلس رقص بپوشند
subscriber U 1-شخصی که یک تلفن دارد.2-شخصی که مبلغی می پردازد تا به سرویس مثل BBS دستیابی یابد
subscribers U 1-شخصی که یک تلفن دارد.2-شخصی که مبلغی می پردازد تا به سرویس مثل BBS دستیابی یابد
he inherited a large fortune U دارایی زیادی بمیراث برد دارایی زیادی به او رسید
finance U رسته دارایی دارایی
finances U رسته دارایی دارایی
financing U رسته دارایی دارایی
financed U رسته دارایی دارایی
household goods U her by girl married anewly to given parents جهیزیه
hope chest U جعبهای که زن جوان جهیزیه والبسه خود را در ان میگذارد
joint tenants U در CLچند تن را گویند که مشترکا"از عین مستاجره استفاده کندبا این قید که هر یک پس ازمرگ دیگری یا دیگران حق استفاده انحصاری داشته باشد
in addition to <prep.> U به علاوه
extras U علاوه
extra- U علاوه
extra U علاوه
special <adj.> U علاوه
extra <adj.> U علاوه
as well as <idiom> U به علاوه
to boot <idiom> U همچنین ،به علاوه
further [moreover] <adv.> U علاوه بر این
augment U علاوه کردن
augmented U علاوه کردن
augmenting U علاوه کردن
what is more <adv.> U علاوه بر این
moreover <adv.> U علاوه بر این
aside from that <adv.> U علاوه بر این
forby <adv.> U علاوه بر این
furthermore <adv.> U علاوه بر این
on top of this <adv.> U علاوه بر این
over and above <adv.> U علاوه بر این
beyond that <adv.> U علاوه بر این
on top of that <adv.> U علاوه بر این
on to <adv.> U علاوه بر این
also [moreover] <adv.> U علاوه بر این
in a. to this U علاوه براین
in addition <adv.> U علاوه بر این
additionally <adv.> U علاوه بر این
besides <adv.> U علاوه بر این
augments U علاوه کردن
coupled with this U علاوه براین
therewith U از ان بابت علاوه بر این
And whats more hes a lair. U تازه (علاوه برهمه چیز ) دروغگوهم هست
spouses U زن یا شوهر
bachelor U زن بی شوهر
spouse U زن یا شوهر
bachelors U زن بی شوهر
couple U زن و شوهر
hub or hub by U شوهر
feme sole U زن بی شوهر
discovert U بی شوهر
coupled U زن و شوهر
couples U زن و شوهر
trigamist U زن سه شوهر
hubbies U شوهر
wedded U زن و شوهر
mans U شوهر
husband U شوهر
man U شوهر
husbands U شوهر
hubby U شوهر
pair U زن و شوهر
cuckolded U شوهر زن زانیه
cuckold U شوهر زن زانیه
cuckolding U شوهر زن زانیه
cuckolds U شوهر زن زانیه
married U شوهر دار
mother in low U مادر شوهر
polyandrist U زن چند شوهر
monandry U اعتیاد به یک شوهر
wed U زن یا شوهر دادن
monandry U زندگی با یک شوهر
polygamist U شوهر چند زن
monandrous U دارای یک شوهر
marriageable U تنه شوهر
father in law U پدر شوهر
mothers-in-law U مادر شوهر
mother-in-law U مادر شوهر
bigamous U دارای دو زن یا دو شوهر
monogamous U دارای یک زن یا یک شوهر
fathers-in-law U پدر شوهر
father-in-law U پدر شوهر
matron U زن شوهر دار
step son U پسرزن یا شوهر
brother in law U شوهر خواهر
brothers-in-law U شوهر خواهر
brother-in-law U شوهر خواهر
stepfather U شوهر مادر
give in marriage U شوهر دادن
stepfathers U شوهر مادر
marries U شوهر دادن
marry U شوهر دادن
espouse U شوهر دادن
espoused U شوهر دادن
espousing U شوهر دادن
espouses U شوهر دادن
matrons U زن شوهر دار
her much older husband U شوهر بسیار مسن تر از او [زن]
nubility U تنه شوهر بودن
mother in law U مادر شوهر نامادری
he got off his daughters U دخترهایش را شوهر داد
judicial separaion U جدایی زن و شوهر از نظرحقوقی
privacy between husband and wife U خلوت بین زن و شوهر
admetus U شوهر السس تیس
polygamous U چند شوهر ه چندگان
sister in law U خواهر شوهر زن برادر
cover charge U مبلغی که اغذیه فروشی ویاکلوب شبانه علاوه بر پول غذاومشروب از مشتریان دریافت میدارد
cover charges U مبلغی که اغذیه فروشی ویاکلوب شبانه علاوه بر پول غذاومشروب از مشتریان دریافت میدارد
nephews U پسربرادر زن و خواهر شوهر وغیره
nephew U پسربرادر زن و خواهر شوهر وغیره
her next was a merchant U شوهر بعدی وی بازرگان بود
pin money U پول جیبی شوهر به همسرش
to wear breeches U بر شوهر خود مسلط بودن
step daughter U دختر اندر دخترزن یا شوهر
dowry rug U قالیچه جهیزیه [این نوع قالیچه بصورت سنت، توسط عروس جهت خانه جدید خود بافته می شود و بیشتر بین عشایر و روستاییان مرسوم است.]
vindictive damages U مقدار غرامتی که دادگاه علاوه بر خسارت واقعی وارد برخواهان از خوانده به منظورتنبیه او وصول میکند
polyandrous U چند شوهره وابسته بچند شوهر
to live like cat and dog U دائما با هم جنگ و دعوا داشتن [زن و شوهر]
polyandric U چند شوهره وابسته بچند شوهر
estates U دارایی
property U دارایی
portfolio U دارایی
asset U دارایی
pursing U دارایی
estate U دارایی
fortunes U دارایی
wealth U دارایی
purses U دارایی
pursed U دارایی
purse U دارایی
portfolios U دارایی
possession U دارایی
financed U دارایی
finances U دارایی
fortune U دارایی
finance U دارایی
means U دارایی
financing U دارایی
holding U دارایی
single a U زنای مردزن داریازن شوهر یازن شوهرداربامردبیزن
kelly U قطعهای از لوله حفاری که باعث میشود علاوه برحرکت دورانی مته در جهت عمود نیز حرکت نماید
weal U ثروت دارایی
assets and equities U دارایی ودیون
Chancellor of the Exchequer U وزیر دارایی
current assets U دارایی جاری
weals U ثروت دارایی
Chancellors of the Exchequer U وزیر دارایی
current asset U دارایی جاری
finance officer U افسر دارایی
fortunes U دارایی ثروت
finance office U اداره دارایی
finance ministry U وزارت دارایی
possession U دارایی متصرفات
capital goods U دارایی ثابت
cham cell or of the e. U وزیر دارایی
circulating asset U دارایی در گردش
hab U داشتن دارایی
fortune U دارایی ثروت
financial agency U اداره دارایی
circulating asset U دارایی جاری
equity U دارایی شرکاء
personal state U دارایی منقول
to take an inventory of U صورت دارایی
inventory U دفتر دارایی
liabilities and assets U بدهی و دارایی
ministry of f. U وزارت دارایی
money bag U دارایی دولت
personal chattels U دارایی منقول
assets U مایملک دارایی
equities U دارایی شرکاء
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com