Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 173 (9 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
speedy trial
U
دادرسی فوری
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
summings up
U
خلاصهای که قاضی محکمه پس از ختم دادرسی و پیش از شروع شور هیات منصفه از جریان دادرسی و ادله ابرازی برای هیات منصفه بیان میکند
summing up
U
خلاصهای که قاضی محکمه پس از ختم دادرسی و پیش از شروع شور هیات منصفه از جریان دادرسی و ادله ابرازی برای هیات منصفه بیان میکند
justiceship
U
دادرسی
justicing
U
دادرسی
litigation
U
دادرسی
legal procedure
U
دادرسی
hearings
U
دادرسی
trial
U
دادرسی
trials
U
دادرسی
hearing
U
دادرسی
judgments
U
دادرسی داوری
judgments
U
دادرسی فتوی
with costs
U
با هزینه دادرسی
trial in presence of the parties
U
دادرسی حضوری
procedure
U
ایین دادرسی
judgements
U
دادرسی داوری
summery proceedings
U
دادرسی اختصاری
stay of proceedings
U
تعلیق دادرسی
re hearing
U
اعاده دادرسی
public trial
U
دادرسی علنی
hearings
U
استماع دادرسی
costs
U
هزینه دادرسی
hearing
U
استماع دادرسی
military justice
U
دادرسی نظامی
costs
U
خسارت دادرسی
stay of proceedings
U
توقیف دادرسی
re trial
U
اعاده دادرسی
judgement
U
دادرسی فتوی
justiciable
U
قابل دادرسی
civil litigation
U
دادرسی مدنی
judgement
U
دادرسی داوری
costs of proceedings
U
هزینه دادرسی
criminal proceedings
U
دادرسی جزائی
prosecution team
U
تیم دادرسی
judgment
U
داوری دادرسی
ex parte trial
U
دادرسی غیابی
judgements
U
دادرسی فتوی
venue
U
محل دادرسی
new trial
U
اعاده دادرسی
venues
U
محل دادرسی
code of procedure
U
قانون ایین دادرسی
civil procedure
U
ایین دادرسی مدنی
law of criminal procedure
U
ائین دادرسی کیفری
bill of costs
U
صورت هزینه دادرسی
law of procedure
U
قانون ائین دادرسی
law of civil procedure
U
ائین دادرسی مدنی
in camera proceedings
U
دادرسی غیر علنی
hearing incamera
U
دادرسی غیر علنی
with costs
U
بعلاوه هزینه دادرسی
taxation of costs
U
مالیات هزینه دادرسی
to delay the proceedings
U
به تأخیر انداختن دادرسی
security for cost
U
تامین هزینه دادرسی
rehearing
U
جلسه دادرسی مجدد
principle of criminal procedure
U
ایین دادرسی کیفری
principle of civil litigation
U
ایین دادرسی مدنی
oyer
U
تقاضای استماع یا دادرسی
criminal proceedure code
U
قانون ایین دادرسی کیفری
civil procedure code
U
قانون ایین دادرسی مدنی
inquisitorial procedure
U
دادرسی با شکنجه و سخت گیری
mistrial
U
دادرسی پوچ وبی نتیجه
intuitive
<adj.>
U
فوری
instantaneous
<adj.>
U
فوری
immediate
<adj.>
U
فوری
instanter
U
فوری
posthaste
U
فوری
snap shot
U
فوری
urgently
U
فوری
acute
<adj.>
U
فوری
unintermediate
<adj.>
U
فوری
spots
U
فوری
prompted
U
فوری
sudden
U
فوری
prompts
U
فوری
spot
U
فوری
spontaneous
U
فوری
prompt
U
فوری
urgent
U
فوری
judge
U
فتوی یا حکم دادن دادرسی کردن
oyez
U
اعلام سکوت و شروع دادرسی در دادگاه
taxing master
U
مامور وصول مالیات هزینه دادرسی
judging
U
فتوی یا حکم دادن دادرسی کردن
judges
U
فتوی یا حکم دادن دادرسی کردن
judged
U
فتوی یا حکم دادن دادرسی کردن
snap shot
U
عکس فوری
real time
U
بازده فوری
snap shooter
U
عکاس فوری
urgent priority
U
تقدم فوری
inst
U
مخفف فوری
immediate
U
خیلی فوری
scram
U
فوری رفتن
scrams
U
فوری رفتن
spot test
U
ازمایش فوری
prompt payment
U
پرداخت فوری
immediate mission
U
تک فوری هوایی
emergency priority
U
تقدم فوری
hasty
U
عجولانه فوری
instantaneous photograph
U
عکس فوری
instantaneous reaction
U
واکنش فوری
emergency care
U
مراقبتهای فوری
cash spot
U
نقد فوری
immediate message
U
پیام فوری
immediate memory
U
حافظه فوری
cash prompt
U
نقد فوری
snapshot
U
عکس فوری
prompt delivery
U
تحویل فوری
prompt deployment
U
گسترش فوری
pistolgraph
U
عکس فوری
snapshots
U
عکس فوری
immediate action
U
عملیات فوری
legal aid
U
معافیت ازهزینه دادرسی معادل assistance judicial
red alert
U
آژیر خطر فوری
red alerts
U
آژیر خطر فوری
immediate mission
U
ماموریت فوری هوایی
I need them urgently.
من آنها را فوری میخواهم.
immediate addressing
U
ادرس دهی فوری
the letter is urgent
U
نامه فوری است
snap report
U
گزارش فوری یا انی
ready service
U
اماده به استفاده فوری
payable immediately
U
قابل پرداخت فوری
snapping
U
گرفتن عکس فوری
snapshoot
U
عکس فوری گرفتن
snapshoot
U
تیر فوری انداختن
snaps
U
گرفتن عکس فوری
snapped
U
گرفتن عکس فوری
pistolgraph
U
دستگاه عکس فوری
snap
U
گرفتن عکس فوری
immediate action
U
عکس العمل فوری
upsurge
U
قیام فوری وناگهانی
snap shot
U
عکس فوری گرفتن
quick set
U
گرفتن فوری بتن
Please reply as a matter of urgency.
U
لطفا فوری پاسخ دهید.
To demand prompt payment.
U
تقاضای پرداخت فوری کردن
tea bag
U
پاکت محتوی چای فوری
tea bags
U
پاکت محتوی چای فوری
exigent
U
محتاج به اقدام یا کمک فوری
spot price
U
قیمت برای فروش فوری
lyuch law
U
مجازاتی که مردم بدون دادرسی و پیش خود معین می کنند
to stop cold something
U
چیزی را فوری کاملا متوقف کردن
emergencies
U
حالتی که اقدام فوری را ایجاب کنداحتیاطی
emergency
U
حالتی که اقدام فوری را ایجاب کنداحتیاطی
the inquisition
U
دادگاهی که کارش دادرسی مردمان از دین برگشته یارافضی و به کیفر رساندن
to get down to the nitty-gritty
[to get down to brass tacks]
<idiom>
U
فوری به اصل مطلب رسیدن
[اصطلاح روزمره]
A rapid response would be appreciated.
U
از پاسخ فوری قدردانی می کنیم.
[اصطلاح رسمی]
spot sale
U
فروش نقدی وتحویل فوری کالای موردمعامله
emergency
U
پیشامدی که اقدام فوری راایجاب کند اضطرار
This company guarantees prompt delivery of goods.
U
این شرکت تحویل فوری کالاراتضمین می نماید
emergencies
U
پیشامدی که اقدام فوری راایجاب کند اضطرار
procedendo
U
حکم پادشاه در مورد تسریع دادرسی به قاضی یی که صدور رای را به تاخیرانداخته است
reflex force
U
نیروی ضربتی هوایی در حال اماده باش فوری
inquiry processing
U
فرایند انتخاب یک رکورد از یک فایل و نمایش فوری محتویات ان
readout
U
دریافت فوری اطلاعات پردازش شده قابل عرضه بازخوانی
dead line
U
خطی که تجاوز ازان زندانیان نظامی رامحکوم به تیرباران فوری میکند
refresher
U
حق الوکاله اضافی که هنگام جریان دعوی زمانیکه مدت دادرسی از حد معمول تجاوزکند به وکیل داده میشود
accelerating pump
U
پمپ کوچکی که به منظورتامین فوری مخلوط غلیظ سوخت و هوا در کابراتورتعبیه میشود
summing up evidence
U
نطق اختتامیه وکیل در انتهای دادرسی که ضمن ان ادله ومدافعات خود را برای هیات منصفه شرح میدهد
lord high stew of england
U
رئیس تشریفات تاجگذاری رئیس دادگاه دادرسی
to hear a case
U
دعوایی راگوش کردن درامری دادرسی کردن
dot
U
در زبان برنامه نویسی dBASE دستور فوری که به صورت نقط ه روی صفحه نمایش نشان داده میشود
dotting
U
در زبان برنامه نویسی dBASE دستور فوری که به صورت نقط ه روی صفحه نمایش نشان داده میشود
wager of battle
U
نوعی از دادرسی که در زمان ویلیام فاتح در انگلستان مرسوم بود و در ان طرفین دعوی به نبرد می پرداختند وفاتح نبرد دادبرده محاکمه نیزمحسوب می شد
spot report
U
گزارش مشاهدات یا گزارش فوری از تحقیقات محلی
lynch law
U
مجازات بدون دادرسی که مردم از پیش خود معین کنند, مجازات مجرمین بدون رسیدگی قضایی وقانونی
purgation
U
روش باستانی دادرسی در CL که به موجب ان متهم بایستی دوازده تن ازهمسایگان را به بیگناهی خود به شهادت می گرفت ویااز طریق رفتن در اب جوش یا اب یخ یا اتش بیگناهی خودرا ثابت می کرد
arrests
U
جلب کردن توقیف کردن جلوی ادامه جریان دادرسی و علی الخصوص صدور حکم دادگاه را با حکم یا قرار همان دادگاه گرفتن
arrested
U
جلب کردن توقیف کردن جلوی ادامه جریان دادرسی و علی الخصوص صدور حکم دادگاه را با حکم یا قرار همان دادگاه گرفتن
arrest
U
جلب کردن توقیف کردن جلوی ادامه جریان دادرسی و علی الخصوص صدور حکم دادگاه را با حکم یا قرار همان دادگاه گرفتن
call mission
U
درخواست پشتیبانی فوری هوایی ماموریت هوایی طبق درخواست
charges
U
عهده وتعهد و الزامی که بر شخص باشد حقی که در مورد ملکی وجود داشته باشد خطابهای که رئیس محکمه پس از ختم دادرسی خطاب به هیات منصفه ایراد و ضمن خلاصه کردن شهادتهای داده شده مسائل قانونی لازم را برای ایشان تشریح میکند
charge
U
عهده وتعهد و الزامی که بر شخص باشد حقی که در مورد ملکی وجود داشته باشد خطابهای که رئیس محکمه پس از ختم دادرسی خطاب به هیات منصفه ایراد و ضمن خلاصه کردن شهادتهای داده شده مسائل قانونی لازم را برای ایشان تشریح میکند
emergencies
U
خیلی خیلی فوری
emergency
U
خیلی خیلی فوری
judge advocate general
U
رئیس دادرسی ارتش مشاور حقوقی وزارت جنگ یا وزارت دفاع مشاور حقوقی ارتش
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com