Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Careers
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (590 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
to declare oneself bankrupt
U
خود را ورشکست اعلان کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
busts
U
ورشکست شدن ورشکست کردن
bust
U
ورشکست شدن ورشکست کردن
busted
U
ورشکست شدن ورشکست کردن
busting
U
ورشکست شدن ورشکست کردن
bankrupted
U
ورشکست کردن وشدن
bankrupting
U
ورشکست کردن وشدن
bankrupts
U
ورشکست کردن وشدن
bankrupt
U
ورشکست کردن وشدن
smash
U
پرس کردن ورشکست شدن
smashes
U
پرس کردن ورشکست شدن
proclaim
U
اعلان کردن
give out
U
اعلان کردن
proclaimed
U
اعلان کردن
advertise
اعلان کردن
declares
U
اعلان کردن
proclaiming
U
اعلان کردن
proclaims
U
اعلان کردن
advertize
U
اعلان کردن
declare
U
اعلان کردن
declaring
U
اعلان کردن
to file for bankruptcy
U
اعلان ورشکستگی کردن
poster
U
اعلان نصب کردن
posters
U
اعلان نصب کردن
to declare a divident
U
سود سهام را اعلان کردن
advertised
U
اعلان کردن انتشار دادن
advertises
U
اعلان کردن انتشار دادن
to declare a state of emergency
U
اعلان کردن حالت اضطراری
to declare something well-founded
U
چیزی را مستدل اعلان کردن
signboard
U
تخته اعلان اعلان
signboards
U
تخته اعلان اعلان
advertiser
U
اعلان کننده اعلان
advertisers
U
اعلان کننده اعلان
broke
U
ورشکست
to declare something solemnly
[publicly]
U
چیزی را رسما
[علنا ]
اعلان کردن
to off negotiations
U
اعلان قطع گفتگو یا روابط کردن
go bankrupt
U
ورشکست شدن
fails
U
ورشکست شدن
failed
U
ورشکست شدن
fail
U
ورشکست شدن
stone broke
U
کاملا ورشکست
to go up
U
ورشکست خوردن
to stop payment
U
درمانده یا ورشکست شدن
to break a firm
U
ورشکست شدن یک شرکت
take a bath
<idiom>
U
ویرانی تجارت ،ورشکست شدن
post
U
اگهی کردن اعلان کردن
post-
U
اگهی کردن اعلان کردن
posted
U
اگهی کردن اعلان کردن
posts
U
اگهی کردن اعلان کردن
announce
U
اعلان کردن اخطار کردن
announced
U
اعلان کردن اخطار کردن
announces
U
اعلان کردن اخطار کردن
announcing
U
اعلان کردن اخطار کردن
placards
U
حمل یا نصب اعلان شعار حمل کردن
placard
U
حمل یا نصب اعلان شعار حمل کردن
to go to the wall
U
درتنگی یافشارواقع شدن ورشکست شدن
announcements
U
اعلان
poster
U
اعلان
declaration
U
اعلان
posters
U
اعلان
declarations
U
اعلان
denunciation of treaty
U
اعلان
announcement
U
اعلان
proclamation
U
اعلان
noticing
U
اعلان
advertisement
U
اعلان
notices
U
اعلان
assertion
U
اعلان
noticed
U
اعلان
notice
U
اعلان
advertisements
U
اعلان
advertising
U
اعلان
proclamations
U
اعلان
To stick (put,fix)up a notice (poster).
U
اعلان زدن
announcers
U
اعلان کننده
fly bill
U
اعلان دستی
macro declaration
U
درشت اعلان
declared
U
اعلان شده
dos prompt
U
اعلان DOS
dot prompt
U
نقطه اعلان
gazette
U
اعلان و اگهی
system prompt
U
اعلان سیستم
notice to mariner
U
اعلان دریایی
signpost
U
تابلو اعلان
signposts
U
تابلو اعلان
announcer
U
اعلان کننده
Over and out!
U
پایان اعلان !
they proclaimed him sovereign
U
اعلان کردند
publishment
U
اشاعه اعلان
declaration of war
U
اعلان جنگ
vendition
U
اعلان فروش
throwaway
U
ورقهی اعلان
declaration of neutrality
U
اعلان بیطرفی
declaration of bankruptcy
U
اعلان ورشکستگی
billsticker
U
اعلان چسبان
indigitation
U
اعلان شمارش
playbills
U
اعلان نمایش
procedure declaration
U
اعلان رویه
proclamation of independence
U
اعلان استقلال
proclamation of the republic
U
اعلان جمهوری
proclamation of the republic
U
اعلان جمهوریت
playbill
U
اعلان نمایش
affiche
U
اعلان دیواری
array declaration
U
اعلان ارایه
play bill
U
اعلان نمایش
bans
U
اعلان ازدواج در کلیسا
declare martial
U
اعلان حکومت نظامی
placards
U
اعلامیه رسمی اعلان
declaration of war
U
اعلان جنگ دادن
declarations
U
افهار افهارنامه اعلان
ban
U
اعلان ازدواج در کلیسا
placard
U
اعلامیه رسمی اعلان
To stick a poster on the wall.
U
اعلان به دیوار چسباندن
denunciations
U
اعلان الغاء یا خاتمه
proclamation of martial law
U
اعلان حکومت نظامی
audible alarm
U
اعلان خطر سمعی
denouncement
U
اعلان قطع رابطه
dimension statement
U
حکم اعلان بعد
alarmingly
U
اعلان خطر اخطار
denunciation
U
اعلان الغاء یا خاتمه
alarmed
U
اعلان خطر اخطار
alarm
U
اعلان خطر اخطار
to proclaim war
U
اعلان جنگ دادن
alarms
U
اعلان خطر اخطار
banning
U
اعلان ازدواج در کلیسا
show bill
U
تابلو اعلان نمایش
declaration
U
افهار افهارنامه اعلان
Hereby I declare ...
U
بدین وسیله اعلان می کنم که...
leaflets
U
اعلامیه اوراق تبلیغاتی اعلان
leafleting
U
اعلامیه اوراق تبلیغاتی اعلان
proclamation of martial law
U
اعلان حالت زمان جنگ
declare martial
U
اعلان حالت زمان جنگ
leaflet
U
اعلامیه اوراق تبلیغاتی اعلان
leafleted
U
اعلامیه اوراق تبلیغاتی اعلان
to declare war upon a nation
U
اعلان جنگ به ملتی دادن
signposts
U
تیر حامل اعلان تابلو راهنما
signpost
U
تیر حامل اعلان تابلو راهنما
top billing
U
بالاترین قسمت اگهی سینما صدر اعلان
to put a notice on a door
U
اگهی روی در چسباندن اعلان بدر زدن
billboard
U
هرقسمت از نرده ودیوار که روی ان اعلان نصب شود
billboards
U
هرقسمت از نرده ودیوار که روی ان اعلان نصب شود
obituarian
U
کسیکه در گذشتهای تازه راباشرح حال درگذشتگان درروزنامه اعلان می کنند
obituarist
U
کسیکه در گذشتهای تازه رابا شرح حال در گذشتگان درروزنامه اعلان می کنند
banns
U
اعلان پیشنهاد ازدواج درکلیساتا کسانی که اعتراضی به صلاحیت زوجین دارنداطلاع دهند
prompt
U
کاراکتر یا پیامی که توسط کامپیوتر ارائه میشود تامشخص کند که اماده پذیرفتن ورودی صفحه کلید است اعلان
prompts
U
کاراکتر یا پیامی که توسط کامپیوتر ارائه میشود تامشخص کند که اماده پذیرفتن ورودی صفحه کلید است اعلان
prompted
U
کاراکتر یا پیامی که توسط کامپیوتر ارائه میشود تامشخص کند که اماده پذیرفتن ورودی صفحه کلید است اعلان
notice to airmen
U
اعلامیه هوایی یا اعلان هوایی
to let somebody treat you like a doormat
<idiom>
U
با کسی خیلی بد رفتار کردن
[اصطلاح]
[ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew
U
رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharges
U
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge
U
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
countervial
U
خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
captures
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capture
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capturing
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
challengo
U
ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verified
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
shoots
U
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoot
U
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
foster
U
تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
to temper
[metal or glass]
U
آب دادن
[سخت کردن]
[آبدیده کردن]
[بازپخت کردن]
[فلز یا شیشه]
surveys
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
cross examination
U
تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
survey
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orients
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orienting
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
surveyed
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orient
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
serve
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
to appeal
[to]
U
درخواستن
[رجوع کردن به]
[التماس کردن]
[استیناف کردن در دادگاه]
calk
U
بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
served
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
to inform on
[against]
somebody
U
کسی را لو دادن
[فاش کردن]
[چغلی کردن]
[خبرچینی کردن]
serves
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
concentrate
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrates
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrating
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
assigns
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
buck up
U
پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
tae
U
پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
assigning
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assign
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigned
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
soft pedal
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
crossest
U
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
sterilises
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
checks
U
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
support
U
حمایت یاتقویت کردن تحمل کردن اثبات کردن
checked
U
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
sterilised
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
check
U
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
Recent search history
Forum search
There is no search result on forum.
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com