Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
necessary line
U
خط یاری که تیم مهاجم بایدبه فاصله چهار تماس به ان برسد
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
scrambling
U
دویدن مهاجم به پشت خط تجمع و به دور ان برای دوری از حمله کنندگان صعود با چهار دست و پا
scrambles
U
دویدن مهاجم به پشت خط تجمع و به دور ان برای دوری از حمله کنندگان صعود با چهار دست و پا
scrambled
U
دویدن مهاجم به پشت خط تجمع و به دور ان برای دوری از حمله کنندگان صعود با چهار دست و پا
scramble
U
دویدن مهاجم به پشت خط تجمع و به دور ان برای دوری از حمله کنندگان صعود با چهار دست و پا
halt
U
وضعیتی که CPU به دستور غلط برسد یا به دستور نیمه برسد که در برنامه اجرا میشود
halts
U
وضعیتی که CPU به دستور غلط برسد یا به دستور نیمه برسد که در برنامه اجرا میشود
halted
U
وضعیتی که CPU به دستور غلط برسد یا به دستور نیمه برسد که در برنامه اجرا میشود
Their birthdays are four days apart.
U
روز تولد شان چهار روز با هم فاصله دارد
linemate
U
مهاجم هم ردیف در خط مهاجم دیگر
de bounce
U
جلوگیری از تماس با یک کلید که باعث چندین تماس میشود
touch
U
دست زدن به خوردن به تماس یافتن با تماس
touches
U
دست زدن به خوردن به تماس یافتن با تماس
Thanks for calling back.
U
با تشکر برای تماس.
[به کسی گفته میشود که فرد تلفن خود را جواب نداده و بعدا دوباره تماس می گیرد.]
contact point
U
وسیله تماس نقطه اخذ تماس
ring
U
سیستم کامپیوتر راه دور که کاربر به تلفن آن یک بار تماس می گیرد و امکان شماره گیری , قط ع تماس ,انتظار و سپس بماس مجدد دارد.
cross-in-square
U
[کلیسای معمول در رم شرقی با چهار گوشه و میدان و چهار طاق گهواره ای]
four poster
U
تختخوابی که چهار تیر یادیرک در چهار گوشه دارد
trapezium
U
چهار پهلو چهار ضلعی غیر منظم
amplifying report
U
گزارش تماس با دشمن گزارش تکمیلی اخذ تماس بادشمن
quatrefoil
U
چهار وجهی
[این اصطلاح موقعی که یک نگاره و یا کل فرش از چهار قسمت کاملا قرینه بوجود آمده باشد، بکار می رود.]
quadrumana
U
چهار دستان میمونهای چهار دست و پا
quadrumvir
U
انجمنی مرکب از چهار تن چهار نفری
tetrapterous
U
دارای چهار بال چهار جناحی
tetrahedron
U
جسم چهار سطحی چهار ضلعی
tetragonal
U
دارای چهار زاویه چهار کنجی
following distance
U
فاصله بین وسائط نقلیه فاصله میان خودروها
single space
U
در میان سطور فقط یک فاصله گذاردن تک فاصله کردن
point blank range
U
فاصله از محل تیراندازی تاهدف فاصله تا هدف
interval
U
فاصله اختلاف فاصله مدت زمان
originated
U
با مودم دیگر که منتظر تماس است تماس برقرار می گیرد. مودم اصلی به پاسخ مودم راه دور پاسخ می فرستد
originating
U
با مودم دیگر که منتظر تماس است تماس برقرار می گیرد. مودم اصلی به پاسخ مودم راه دور پاسخ می فرستد
originates
U
با مودم دیگر که منتظر تماس است تماس برقرار می گیرد. مودم اصلی به پاسخ مودم راه دور پاسخ می فرستد
originate
U
با مودم دیگر که منتظر تماس است تماس برقرار می گیرد. مودم اصلی به پاسخ مودم راه دور پاسخ می فرستد
quatrefoil
U
چهار ترک چهار گوشه
qyaternary
U
چهار واحدی چهار عضوی
quadrangles
U
چهار گوش چهار دیواری
quadrangle
U
چهار گوش چهار دیواری
space
U
فاصله دادن فاصله داشتن
spaces
U
فاصله دادن فاصله داشتن
collision parameter
U
در محاسبه مدارات فاصله بین مرکز جاذبه یک میدان نیروی مرکزی از امتداد بردار سرعت جسم متحرک در بیشترین فاصله از مرکز ان
alley
U
منطقه بین زمین سرویس وخط کناری فاصله بین بازیگران دوردست درزمین بیس بال فاصله از دیوارطرفین که گرفتن توپ در ان مشکل میشود
alleyways
U
منطقه بین زمین سرویس وخط کناری فاصله بین بازیگران دوردست درزمین بیس بال فاصله از دیوارطرفین که گرفتن توپ در ان مشکل میشود
alleys
U
منطقه بین زمین سرویس وخط کناری فاصله بین بازیگران دوردست درزمین بیس بال فاصله از دیوارطرفین که گرفتن توپ در ان مشکل میشود
succor
U
یاری
adjutancy
U
یاری
let
[leave]
alone
<conj.>
U
چه برسد به
comradery
U
یاری
coajutor
U
یاری
helping
U
یاری
helpings
U
یاری
fee tail
U
برسد
let alone
<idiom>
U
چه برسد به
succour
U
یاری
still less
U
چه برسد به
companionship
U
یاری
and certainly not
<conj.>
U
چه برسد به
to say nothing of
<conj.>
U
چه برسد به
never mind
U
چه برسد به
friendliness
U
یاری
much less
U
چه برسد به
not to mention
<conj.>
U
چه برسد به
not to speak of
<conj.>
U
چه برسد به
hole
U
فاصله دو بازیگرفضای بین دو سوارکار که سوارکار سومی ازان بگذرد فاصله بین میله 1 بولینگ با2 یا 3 شکست دادن حریف باشروع بهتر
holes
U
فاصله دو بازیگرفضای بین دو سوارکار که سوارکار سومی ازان بگذرد فاصله بین میله 1 بولینگ با2 یا 3 شکست دادن حریف باشروع بهتر
holing
U
فاصله دو بازیگرفضای بین دو سوارکار که سوارکار سومی ازان بگذرد فاصله بین میله 1 بولینگ با2 یا 3 شکست دادن حریف باشروع بهتر
holed
U
فاصله دو بازیگرفضای بین دو سوارکار که سوارکار سومی ازان بگذرد فاصله بین میله 1 بولینگ با2 یا 3 شکست دادن حریف باشروع بهتر
adjuvant
U
یاری کننده
to a oneself for help
U
یاری خواستن
adjutantship
U
معاونت یاری
helps
U
کمک یاری
synergy
U
همکاری یاری
coadjutant
U
یاری دهنده
succour
U
یاری کردن
helped
U
کمک یاری
succor
U
یاری کردن
Heaven help him this time.
U
خدابدادش برسد
friend
U
یاری نمودن
attentions
U
برسد به دست
attention
U
برسد به دست
hand
U
یاری دادن
friends
U
یاری نمودن
help
U
کمک یاری
handing
U
یاری دادن
aid
U
کمک یاری
coajutor
U
یاری کننده
to pray in aid of
U
یاری خواستن از
serviced
U
نوکری یاری
service
U
نوکری یاری
bestead
U
یاری کردن
aided
U
کمک یاری
aiding
U
کمک یاری
close march
U
راهپیمایی با فاصله جمع فرمان " فاصله جمع " درراهپیمایی
to lend a
U
دست یاری دادن
i heed your help
U
به یاری شما نیازمندم
to back up
U
یاری یاکمک کردن
to bolster somebody up
U
یاری کردن به کسی
coadjutor
U
معاون یاری کننده
to back somebody up
U
یاری کردن به کسی
to get behind somebody
U
یاری کردن به کسی
civic action
U
عملیات مردم یاری
civil affairs
U
عملیات مردم یاری
civil military action
U
عملیات مردم یاری
Let her attend to her work .
U
بگذار بکارش برسد
he had the luck to escape
U
بختش یاری کرد که گریخت
multimillionaire
U
میلیونری که ثروتش بچندمیلیون برسد
togive the leg sof
U
کسیرا در کاردشواری یاری کردن
fortune smiled on him
U
اقبال ویرا یاری کرد
striker
U
مهاجم
raiders
U
مهاجم
postmen
U
مهاجم
attacker
U
مهاجم
offensives
U
مهاجم
offensive
<adj.>
U
مهاجم
attacking
[style of play, player]
<adj.>
U
مهاجم
raider
U
مهاجم
invaders
U
مهاجم
invader
U
مهاجم
postman
U
مهاجم
strikers
U
مهاجم
frontcourt man
U
مهاجم
close attack
U
سه مهاجم
aggressors
U
مهاجم
attackers
U
مهاجم
forwarded
U
مهاجم
aggressor
U
مهاجم
forward
U
مهاجم
infestant
U
مهاجم
renders
U
گرافیکی به طوری که طبیعی به نظر برسد
rendered
U
گرافیکی به طوری که طبیعی به نظر برسد
feed
U
پاس به یاری که در موقعیت بهتری است
feeds
U
پاس به یاری که در موقعیت بهتری است
render
U
گرافیکی به طوری که طبیعی به نظر برسد
finallist
U
کسی که درمسابقه به مرحله نهایی برسد
would-be
U
کسیکه دلش میخواهد بمقامی برسد
would be
U
کسیکه دلش میخواهد بمقامی برسد
iterative process
U
فرآیندی که تکرار میشود تا به شرطی برسد
his days
U
عمرش نزدیک است به پایان برسد
adventitious property
U
دارایی که بطورغیر مستقیم به ارث برسد
to let it get to that point
U
اجازه دادن که به آنجا
[موقعیتی]
برسد
to be a long time in the coming
U
خیلی طولش میدهد تا بیاید
[برسد]
It must be put up to the prime minister .
U
باید بعرض نخست وزیر برسد
to be long in coming
U
خیلی طولش میدهد تا بیاید
[برسد]
He's due to arrive at ten.
U
او
[مرد]
قرار است ساعت ده برسد.
Wait up!
U
صبر بکن!
[تا کسی بیاید یا برسد]
trailer
U
پشتیبان مهاجم
breaking pass
U
پاس به مهاجم
aggressive
U
مهاجم پرپشتکار
aggressive
U
حمله ور مهاجم
dedger
U
مهاجم گریزنده
third home
U
بازیگر مهاجم
dodgers
U
مهاجم گریزنده
dodger
U
مهاجم گریزنده
trailers
U
پشتیبان مهاجم
unmarked
U
مهاجم مهارنشده
flanker
U
مهاجم جناح
lip
U
ضربهای که به لبه سوراخ گلف برسد و در ان نیفتد
truncation
U
حذف رقم یک عدد تا به یک طول مشخص برسد
to have the kindness to help s
U
لطف داشتن برای یاری کردن کسی .o.
We were afraid lest she should get here too late .
ترسیده بودیم که مبادا دیر اینجا برسد.
go no go
U
اچار تنظیم فاصله سر تیر بارکالیبر 7/21 اچار تنظیم فاصله پیشانی گلنگدن
loose forward
U
مهاجم تک رو پشت خط تجمع
flanker
U
بازیگر مهاجم در جناح
invaders
U
مهاجم حمله کننده
double up
U
مراقبت از مهاجم با دو مدافع
cough up
U
لو رفتن توپ مهاجم
illegal procedure
U
خطای تیم مهاجم
invader
U
مهاجم حمله کننده
He cannot sit up, much less walk
[ to say nothing of walking]
.
U
او
[مرد]
نمی تواند بنشیند چه برسد به راه برود.
mothers help
U
زنی که بانوی خانه رادرپرستاری کودکانش یاری میکند
bridge
U
تط ابق اجزای ارتباطی تا اینکه قط ع برق با حداقل برسد
bridges
U
تط ابق اجزای ارتباطی تا اینکه قط ع برق با حداقل برسد
bridged
U
تط ابق اجزای ارتباطی تا اینکه قط ع برق با حداقل برسد
It is due to be signed this afternoon .
قرار است امروز بعد از ظهر به ا مضاء برسد .
the sands are running out
U
مدت ضرب الاجل نزدیک است بپایان برسد
wait up for
<idiom>
U
به رختخواب نرفتن تا اینکه کسی برسد یا اتفاقی بیافتد
cross buck
U
حمله دو مهاجم بصورت متقاطع
horses
U
بازیگران قوی تیم مهاجم
prop forward
U
هرکدام ازدو مهاجم خط جلودرتجمع
sacking
U
حمله به مهاجم پشت خط تجمع
weak safety
U
جلوگیری درزمین مهاجم درجبهه او
friendly society
U
انجمن تعاونی) که اعضای ان همدیگر رادرتنگدستی یاپیری یاری میکنن
friendly societies
U
انجمن تعاونی) که اعضای ان همدیگر رادرتنگدستی یاپیری یاری میکنن
Method to my madness
<idiom>
U
هدفی که شخصی دارد هر چند دیوانه وار به نظر برسد
inner
U
دو بازیگر مهاجم بین وسط وگوشها
cutoff block
U
سد کردن راه مدافع به وسیله مهاجم
direct free kick
U
مکث مهاجم برای فریفتن حریف
have an angle
U
بریدن مسیر مهاجم بصورت اریب
cams
U
استفاده از کامپیوتر برای کنترل خدمات ماشینی یا یاری در فرآیند تولید
cam
U
استفاده از کامپیوتر برای کنترل خدمات ماشینی یا یاری در فرآیند تولید
perfectionist
U
کسیکه معتقر است که انسان میتواند در اخلاق یا دیانت بحدکمال برسد
perfectionists
U
کسیکه معتقر است که انسان میتواند در اخلاق یا دیانت بحدکمال برسد
false start
U
حرکت غیرمجاز مهاجم پیش از رد کردن توپ
stop hit
U
ضد حمله شمشیربازضمن حرکات پیچیده حریف مهاجم
tight end
U
مهاجم گوش مامور سد کردن و دریافت توپ
false starts
U
حرکت غیرمجاز مهاجم پیش از رد کردن توپ
pass cut
U
روش گریختن مهاجم بی گوی از چند مدافع
submarines
U
مانور مدافع بصورت گریز اززیر سد مهاجم
beat up
U
شیرجه واپیمای مهاجم ونزدیک شدن ان بهدف
beat-up
U
شیرجه واپیمای مهاجم ونزدیک شدن ان بهدف
submarine
U
مانور مدافع بصورت گریز اززیر سد مهاجم
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com