Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Careers
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (8282 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
vaccum drying
U
خشک کردن در خلاء
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
gaped
U
خلاء
gapes
U
خلاء
vacuumed
U
خلاء
gaping
U
خلاء
gape
U
خلاء
vacuuming
U
خلاء
vaccum
U
خلاء
low vacuum
U
خلاء کم
vacuums
U
خلاء
invacuo
U
در خلاء
lacuna
U
خلاء
vacuum
U
خلاء
in vacuo
U
در خلاء
vacuum chamber
U
اتاق خلاء
evacuated bellows
U
فانوسکهای خلاء
ballonet
U
اطاقک خلاء
vacuum oven
U
اون خلاء
vaccum tube
U
لامپ خلاء
vacumm tube
U
لامپ خلاء
high vacuum
U
خلاء زیاد
vaccum trap
U
تله خلاء
vacuum distillation
U
تقطیر در خلاء
vacuum trust
U
تراست در خلاء
magnetic constant
U
پرمئابیلیته ی در خلاء
vacuum tunnel
U
تونل خلاء
vacuum pump
U
پمپ خلاء
vacuum tube
U
لامپ خلاء
vaccum pump
U
پمپ خلاء
vacuum impregnating process
U
پرسازی در خلاء
vacuum gage
U
خلاء سنج
vacuum tube
U
لوله خلاء
absolute vacuum
U
خلاء مطلق
cavitation
U
خلاء زائی
hard vacuum
U
خلاء سخت
high vaccum tube
U
لامپ خلاء
vaccum tube lamp
U
لامپ خلاء
air exhausting plant
U
دستگاه خلاء
high vaccum engineering
U
تکنیک خلاء
vacuum tube detector
U
اشکارساز با لامپ خلاء
halocline
U
منطقه خلاء غلظت
critcal fore pressure
U
فشار حد خلاء بحرانی
vacuum tube light
U
نور لامپ خلاء
critical backing pressure
U
فشار حد خلاء بحرانی
formwork with vacuum chambers
U
قالب بندی با خلاء
interstellar
U
خلاء بین- ستارهای
vaccum release valve
U
شیر خلاء شکن
vaccum forming
U
شکل دادن در خلاء
unbalanced forced
U
کمانکش به سوی خلاء
vacuum precessed concrete
U
بتن با قالب خلاء
slipstream
U
استفاده از خلاء نفر جلو
vacuum tube voltmeter
U
ولت سنج با لامپ خلاء
disk seal valve
U
لامپ خلاء با الکتردهای صفحهای
pentode
U
لامپ خلاء با پنج الکترود و سه شبکه
nixie tube
U
یک لامپ خلاء که برای نمایش اعداد ناخوانا بکار می رود
triode
U
شیر ترمویونیک یا لامپ خلاء دارای سه الکترود کاتد اند وشبکه کنترل
field emission
U
پخش شدن الکترونها از یک فلز یا نیمه هادی به درون یک خلاء تحت تاثیر میدان الکتریکی
cone of silence
U
مخروط سکوت رادیویی فضای مخروطی خلاء رادیویی بالای برج مراقبت
cabin pressurization safety valve
U
شیری مرکب از شیر خلاص فشار و خلاء و شیر تخلیه برای جلوگیری از افزایش بیش از حد فشار داخل کابین
to let somebody treat you like a doormat
<idiom>
U
با کسی خیلی بد رفتار کردن
[اصطلاح]
[ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew
U
رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharges
U
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge
U
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
countervial
U
خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
capture
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capturing
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
challengo
U
ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verifying
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
shoots
U
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoot
U
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
foster
U
تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
to temper
[metal or glass]
U
آب دادن
[سخت کردن]
[آبدیده کردن]
[بازپخت کردن]
[فلز یا شیشه]
cross examination
U
تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
orients
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
surveyed
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orient
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
surveys
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orienting
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
survey
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
assigns
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
to inform on
[against]
somebody
U
کسی را لو دادن
[فاش کردن]
[چغلی کردن]
[خبرچینی کردن]
assigned
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
serve
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
served
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
tae
U
پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
buck up
U
پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
serves
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
assign
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
concentrating
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrates
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrate
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
calk
U
بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
to appeal
[to]
U
درخواستن
[رجوع کردن به]
[التماس کردن]
[استیناف کردن در دادگاه]
assigning
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
soft-pedal
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
correcting
U
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
checked
U
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
corrects
U
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
checks
U
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
sterilize
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
check
U
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
infringing
U
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
infringes
U
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
infringe
U
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
sterilizing
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilizes
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilized
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
support
U
حمایت یاتقویت کردن تحمل کردن اثبات کردن
infringed
U
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
point
U
اشاره کردن دلالت کردن متوجه کردن نکته
sterilising
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
preached
U
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
to use effort
U
کوشش کردن بذل مساعی کردن سعی کردن
preaches
U
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
withstand
U
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
withstanding
U
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
to wipe out
U
پاک کردن محو کردن نابودکردن نیست کردن
married under a contract unlimited perio
U
زن گرفتن شوهر کردن مزاوجت کردن عروسی کردن با
withstood
U
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
woos
U
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
wooed
U
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
withstands
U
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
timed
U
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
preach
U
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
woo
U
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
crosses
U
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
times
U
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
crosser
U
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
cross
U
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
sterilised
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilises
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
correct
U
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
exploiting
U
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
crossest
U
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
exploit
U
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
time
U
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
exploits
U
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
transliterate
U
عین کلمه یاعبارتی را اززبانی بزبان دیگر نقل کردن حرف بحرف نقل کردن نویسه گردانی کردن
surcharges
U
زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
surcharge
U
زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
institutionalises
U
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalising
U
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalizing
U
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalize
U
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalizes
U
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
cipher device
U
وسیله کشف کردن و کد کردن پیامها دستگاه صفر زنی جعبه یا دستگاه رمز کردن
exploit
U
از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
exploiting
U
از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
exploits
U
از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
detaches
U
تجزیه کردن جدا کردن دور کردن
expend
U
مصرف کردن هزینه کردن خرج کردن
evaporated
U
تبخیر کردن ناپدید کردن خشک یا کم اب کردن
ascertian
U
محقق کردن تحقیق کردن معلوم کردن
justifies
U
تبرئه کردن تصدیق کردن توجیه کردن
endorsed
U
فهرنویسی کردن جیرو کردن امضاء کردن
refers
U
ارجاع کردن تسلیم کردن عطف کردن
evaporate
U
تبخیر کردن ناپدید کردن خشک یا کم اب کردن
expended
U
مصرف کردن هزینه کردن خرج کردن
lubricates
U
چرب کردن لیز کردن نرم کردن
endorses
U
فهرنویسی کردن جیرو کردن امضاء کردن
endorse
U
فهرنویسی کردن جیرو کردن امضاء کردن
referred
U
ارجاع کردن تسلیم کردن عطف کردن
to secure
U
تامین کردن
[مطمئن کردن ]
[حفظ کردن]
evaporating
U
تبخیر کردن ناپدید کردن خشک یا کم اب کردن
lubricating
U
چرب کردن لیز کردن نرم کردن
lubricated
U
چرب کردن لیز کردن نرم کردن
lubricate
U
چرب کردن لیز کردن نرم کردن
parallelize
U
تشبیه کردن جفت کردن موازی کردن
specifies
U
مشخص کردن ذکر کردن معلوم کردن
specify
U
مشخص کردن ذکر کردن معلوم کردن
compensated
U
جبران کردن تلافی کردن تصحیح کردن
compensates
U
جبران کردن تلافی کردن تصحیح کردن
to adapt
[to]
U
جور کردن
[درست کردن ]
[سازوار کردن]
[به]
justify
U
تبرئه کردن تصدیق کردن توجیه کردن
detaching
U
تجزیه کردن جدا کردن دور کردن
refer
U
ارجاع کردن تسلیم کردن عطف کردن
justifying
U
تبرئه کردن تصدیق کردن توجیه کردن
mend
U
درست کردن اصلاح کردن جبران کردن
mended
U
درست کردن اصلاح کردن جبران کردن
mends
U
درست کردن اصلاح کردن جبران کردن
evaporates
U
تبخیر کردن ناپدید کردن خشک یا کم اب کردن
detach
U
تجزیه کردن جدا کردن دور کردن
specifying
U
مشخص کردن ذکر کردن معلوم کردن
judged
U
حکم کردن قضاوت کردن داوری کردن
clear
U
روشن کردن صاف کردن شفاف کردن
clears
U
روشن کردن صاف کردن شفاف کردن
crushed
U
له کردن خرد کردن برخورد کردن بزمین
expends
U
مصرف کردن هزینه کردن خرج کردن
judge
U
حکم کردن قضاوت کردن داوری کردن
modulates
U
میزان کردن مدوله کردن زیر و بم کردن
crushes
U
له کردن خرد کردن برخورد کردن بزمین
Recent search history
Forum search
1
Potential
1
strong
1
To be capable of quoting
1
set the record straight
1
Arousing
1
pedal pamping
1
construed
1
این نوشته(پرسش خود را ارسال کنید) درست روی بخشی که فرمان جست وجو می دهد می افتد و مانع پیدا کردن معنای کلمات می شود. چه باید کرد
1
meaning of taking law
1
Open the "Wind Farm" subsystem and in the Timer blocks labeled "Wind1" and "Wind2", Wind3" temporarily disable the changes of wind speed by multiplying the "Time(s)" vector by 100.
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com