English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (7 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
betterment U خرجی که به منظور افزایش بازده یا تقلیل هزینه عملیات صورت بگیرد
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
cost of maintenance U هزینه نگهداری و ترمیم نفقه و خرجی
cost saving U درامد حاصل از تقلیل هزینه
scope U منظور از عملیات
margin land U حالتی که بازده زمین فقط جبران پرداخت هزینه ها واستهلاکات را بکند
cadastral surveys U عملیات نقشه برداری به منظور تفکیک و تعیین حدوداراضی
mark up price inflation U تورم ناشی از افزایش قیمت نسبت به هزینه
anti collision light U چراغ یا لامپ چشمک زنی که در بالای سکان عمودی یا زیرهواپیما به منظور افزایش قابلیت دیده شدن نصب میگردد
cost indexes U ضریب افزایش یا کاهش هزینه هائی که قبلا تعیین شده
cybernation U کاربرد کامپیوترهای تزویج شده با ماشین الات خودکاربه منظور کنترل و انجام عملیات پیچیده
costing U مشخص کردن هزینه عملیات
certificate of expenditure U صورت هزینه
expansion path U مسیر افزایش حجم عملیات بنگاه گر یک نقشه منحنیهای متساوی التولید
bill of costs U صورت هزینه دادرسی
expense accounts U صورت هزینه حساب خرج
expense account U صورت هزینه حساب خرج
cold rolling U عملیاتی که برای افزایش سختی و استکام فولاد روی ان صورت میگیرد
log U کارنامه صورت عملیات سفرنامه کشتی
logs U کارنامه صورت عملیات سفرنامه کشتی
notations U عملیات ریاضی که به صورت منط قی نوشته شده اند
notation U عملیات ریاضی که به صورت منط قی نوشته شده اند
gains U افزایش یا بزرگتر شدن . مقدار تغییرات سیگنال که در مدار حرکت میکند به صورت نرخ خروجی به ورودی
gained U افزایش یا بزرگتر شدن . مقدار تغییرات سیگنال که در مدار حرکت میکند به صورت نرخ خروجی به ورودی
gain U افزایش یا بزرگتر شدن . مقدار تغییرات سیگنال که در مدار حرکت میکند به صورت نرخ خروجی به ورودی
operation U 1-عملیات روی دو عملوند. 2-عملیات روی عملوند به صورت دودویی
safe mode U حالت عملیات خاص در ویندوز که به صورت خودکارانتخاب میشودوقتی که در شروع خطایی رخ دهد
raw wool U پشم خام [پشمی که هیچگونه عملیات سفیدگری یا شستشو روی آن صورت نگرفته باشد.]
postfix U عملیات ریاضی که به صورت منط قی نوشته شده اند به طوری که عملگر پس از عملوند می آید
plotter U رسامی که داده محل را با افزایش به محل فعلی اش دریافت میکند و نه به صورت مختصات جداگانه
plotters U رسامی که داده محل را با افزایش به محل فعلی اش دریافت میکند و نه به صورت مختصات جداگانه
notation U عملیات ریاضی به صورت منط قی که عملگر قبل از عملوند می آید و دیگر نیاز به کروشه نیست
notations U عملیات ریاضی به صورت منط قی که عملگر قبل از عملوند می آید و دیگر نیاز به کروشه نیست
prefix notation U عملیات ریاضی به صورت منط ق به طوری که عملگر پیش از عملوندها فاهر میشود و نیازی به کروشه نیست
support U CI مخصوص که با cpu کار میکند و یک تابع جمع یا عملیات استاندارد را به سرعت انجام میدهد و سرعت پردازش را افزایش میدهد
Intel U محدوده پردازنده ها ساخت intel که حاوی قط عاتی هستند که برای افزایش کارایی به کار می روند در صورت کار با چند رسانهای و ارتباطات
reverse U عملیات ریاضی که به صورت منط قی نوشته شده اند, وبنابراین عملگرپس از اعداد فاهر میشودونیازبه کروشه را ازبین می برد
reverses U عملیات ریاضی که به صورت منط قی نوشته شده اند, وبنابراین عملگرپس از اعداد فاهر میشودونیازبه کروشه را ازبین می برد
reversing U عملیات ریاضی که به صورت منط قی نوشته شده اند, وبنابراین عملگرپس از اعداد فاهر میشودونیازبه کروشه را ازبین می برد
reversed U عملیات ریاضی که به صورت منط قی نوشته شده اند, وبنابراین عملگرپس از اعداد فاهر میشودونیازبه کروشه را ازبین می برد
suffix notation U عملیات ریاضی که به صورت منط ق نوشته میشود و نشانه پس از عددی که عمل روی آن انجام میشود می آید
mirrors U کپی کردن تمام عملیات دیسک روی دیسک دوم که در صورت خرابی اولی قابل استفاده است
mirror U کپی کردن تمام عملیات دیسک روی دیسک دوم که در صورت خرابی اولی قابل استفاده است
mirrored U کپی کردن تمام عملیات دیسک روی دیسک دوم که در صورت خرابی اولی قابل استفاده است
increase U صعود کردن افزایش یافتن بالا رفتن افزایش
increased U صعود کردن افزایش یافتن بالا رفتن افزایش
increases U صعود کردن افزایش یافتن بالا رفتن افزایش
cost of living U خرجی
spending money U خرجی
frugality U کم خرجی
alimony U خرجی
sumptuary U خرجی
money for expenditure U خرجی
sumption U خرجی
inexpensiveness U کم خرجی
bulking U افزایش حجم مصالح ریزدانه ناشی از افزایش اب
accretion U افزایش بهای اموال افزایش میزان ارث
subsistence U معاش خرجی
maintenance U گذران خرجی
maintenance U حمایت خرجی
inventory U از چیزی صورت برداشتن صورت ریز مواد اولیه موجودی انبار صورت تحریرترکه متوفی
parsimony U صرفه جویی کم خرجی
pin money <idiom> U پول خرده خرجی
nonsupport U عدم پرداخت خرجی یا نفقه
charge and discharge statements U حساب قیومیت صورت و نحوه ارزیابی و عملیات مالی ارث حساب ارث
supercharge U خرجی که حداکثر سرعت ابتدایی با ان بدست می اید
wagners law U براساس این قانون که توسط اقتصاددان المانی بیان شده رابطه مستقیمی بین افزایش مخارج دولت و افزایش رشد وتوسعه اقتصادی وجود دارد
multiplier principle U اصل ضریب افزایش سرمایه نسبت بین افزایش سرمایه گذاری و بالا رفتن درامد
natural rate hypothesis U فرضیهای که بر اساس ان یک حداقل نرخ بیکاری وجود دارد که چنانچه میزان بیکاری از این حد کمتر شود در این صورت تورم با شتاب بیشتری افزایش می یابد . در این نرخ طبیعی بیکاری
farmgate type operations U رهبری اموزش و عملیات نیروی هوایی یک کشور تامرحله عملیات جنگی
buffered computer U کامپیوتری که عملیات ورودی و خروجی و عملیات پردازشی را بطور همزمان ارائه میدهد
anticrop operations U عملیات کاربرد افات کشاورزی در عملیات نظامی
counter air U عملیات ضدهواپیمایی عملیات ضد فعالیت هوایی دشمن
counter air operations U عملیات ضد هواپیمایی عملیات ضد برتری هوایی دشمن
cost center U قسمت هزینه در یک موسسه واحدی در یک موسسه که وفیفه اش تعیین قیمت کالا ازطریق توزیع و سرشکن کردن هزینه هاست
the d. take him U بلا بگیرد
to burn the food U بگذارند غذا ته بگیرد
he has raving mad U بودکه کسی جلواورانمیتوانست بگیرد
He muddles the water to catch fish . <proverb> U آب را گل آلود مى کند ماهى بگیرد .
cartful U انچه دریک گاری جا بگیرد
lighterage U هزینه دوبه هزینه بارگیری و تخلیه کشتی توسط دوبه
bain-marie U دیگی که دیگ کوچک تری در آن جا بگیرد
water quench U دیگی که دیگ کوچک تری در آن جا بگیرد
double boiler U دیگی که دیگ کوچک تری در آن جا بگیرد
waterbath U دیگی که دیگ کوچک تری در آن جا بگیرد
water bath U دیگی که دیگ کوچک تری در آن جا بگیرد
confidence level U احتمالی که یک عدد در محدوده قرار بگیرد
complete substitution U وقتی یک کالاجای کالای دیگر را بگیرد
She found it hard to make up her mind. U برایش سخت بود که تصمیم بگیرد
statements U 2-دستور برنامه که CPU را هدایت میکند تا عملیات کنترلی انجام دهد یا عملیات CPU را کنترل کند
statement U 2-دستور برنامه که CPU را هدایت میکند تا عملیات کنترلی انجام دهد یا عملیات CPU را کنترل کند
propagated U خطایی که در یک محل یا عملیات رخ دهد و سایر عملیات و فرآیند را تحت تاثیر قرار دهد
propagate U خطایی که در یک محل یا عملیات رخ دهد و سایر عملیات و فرآیند را تحت تاثیر قرار دهد
propagates U خطایی که در یک محل یا عملیات رخ دهد و سایر عملیات و فرآیند را تحت تاثیر قرار دهد
propagating U خطایی که در یک محل یا عملیات رخ دهد و سایر عملیات و فرآیند را تحت تاثیر قرار دهد
land control operation U عملیات کنترل زمین عملیات
retardation U [افزایش طول نخ در اثر نیروی کشش ثابت در زمان معین] [در چله هایی که به مدت طولانی روی دار می مانند این افزایش طول مشاهده می شود و کاهش استحکام نخ و کاهش طول عمر فرش را به همرا دارد.]
sales promotion U افزایش فروش از راه تبلیغات افزایش فروش
alternative U چیزی که میتواند جای چیز دیگر را بگیرد
alternatives U چیزی که میتواند جای چیز دیگر را بگیرد
trundle bed U تختخواب چرخکدار کوتاهی که زیرتختخواب بزرگتری جا بگیرد
counter check U چکی که فقط کشنده چک میتواند ان را از بانک بگیرد
reductions U تقلیل
cut back U تقلیل
reduction U تقلیل
diminution U تقلیل
reductional U تقلیل
code panel U رمز ارتباطات در عملیات هوایی و زمینی کلید رمزارتباطات در عملیات هوایی وزمینی
diaper pattern U طرح گل و بلبل تکراری [بطوری که کل متن فرش را در بر بگیرد.]
CB U رادیوی موج کوتاه که میتواند این امواج را بگیرد
housekeeping U عملیات کامپیوتری که مستقیما" کمکی برای بدست اوردن نتایج مطلوب نمیکنداما قسمت ضروری یک برنامه مانند راه اندازی مقدمه چینی و عملیات پاکسازی است خانه داری
reducible U تقلیل پذیر
depauperate U تقلیل یافته
depletion U رگ زنی تقلیل
reducer U تقلیل دهنده
diminish U تقلیل یافتن
diminishes U تقلیل یافتن
cut U تقلیل دادن
cuts U تقلیل دادن
reduces U تقلیل دادن
reduces U تقلیل یافتن
reducing U تقلیل دادن
reducing U تقلیل یافتن
depopulation U تقلیل نفوس
reduce U تقلیل دادن
depletable U تقلیل یافتنی
reduce U تقلیل یافتن
reduction coefficient U ضریب تقلیل
reduction of armamentes U تقلیل تسلیحات
lessening U تقلیل یافتن
cut back U تقلیل دادن
lessens U تقلیل یافتن
monetary contraction U تقلیل پول
weakens U تقلیل دادن
weakening U تقلیل دادن
weakened U تقلیل دادن
weaken U تقلیل دادن
data reduction U تقلیل داده ها
lessened U تقلیل یافتن
lessen U تقلیل یافتن
reduction ratio U ضریب تقلیل
reductive U تقلیل دهنده
deflation U تقلیل قیمتها
deceleration lane U خط تقلیل سرعت
You cannot make a silk purse out of a sows ear . <proverb> U هیچکس نمى تواند از گوش ماده خو,ابریشم خالص بگیرد .
malthusian law of population U نظریه جمعیتی مالتوس براساس این نظریه جمعیت بصورت تصاعد هندسی افزایش میابد در حالیکه وسایل معیشت و مواد غذائی بصورت تصاعد عددی افزایش میابد
local U چاپگری که به صورت فیزیکی به کامپیوتر وصل است و نه به صورت منبع اشتراکی در شبکه
locals U چاپگری که به صورت فیزیکی به کامپیوتر وصل است و نه به صورت منبع اشتراکی در شبکه
diminished U : تقلیل یافته کاسته
irreducible U غیر قابل تقلیل
deflation U تقلیل میزان پول
single reduction U تقلیل سرعت تکی
reduction of capital U تقلیل سرمایه شرکت
depletion U تقلیل درامد ملی
partial reduction coefficient U ضریب تقلیل جزئی
diminished U [قوس تقلیل یافته]
depleted U تقلیل درامد ملی
depletes U تقلیل درامد ملی
deplete U تقلیل درامد ملی
depleting U تقلیل درامد ملی
scrimp U نحیف تقلیل دادن
reduced form U فرم تقلیل یافته
air-sea rescue U عملیات نجات هوا دریایی عملیات نجات هوایی ودریایی
air sea rescue U عملیات نجات هوا دریایی عملیات نجات هوایی ودریایی
printer U وسیلهای که داده ورودی به صورت الکتریکی را به صورت قابل خواندن چاپ شده تبدیل میکند
printers U وسیلهای که داده ورودی به صورت الکتریکی را به صورت قابل خواندن چاپ شده تبدیل میکند
hypothermal U وابسته به تقلیل درجه حرارت
lessening U کمتر کردن تقلیل دادن
attenuates U تقلیل دادن دقیق شدن
reductase U دیاستازی که موجب تقلیل و حل گردد
uncurtailed bars U ارماتور بدون تقلیل مقطع
lessen U کمتر کردن تقلیل دادن
cost reduction U تقلیل قیمت تمام شده
attenuated U تقلیل دادن دقیق شدن
lessened U کمتر کردن تقلیل دادن
attenuating U تقلیل دادن دقیق شدن
diminishing utility U قانون تقلیل تمایل به مصرف
lessens U کمتر کردن تقلیل دادن
cut down U خلاصه کردن تقلیل دادن
attenuate U تقلیل دادن دقیق شدن
regional breakpoint U نقط ه توقف که در هر جایی از برنامه میتواند قرار بگیرد تا رفع اشکال شود
He is trying to run before he has learned do walk. <proverb> U او مى خواهد قبل از آنکه راه رفتن را یاد بگیرد شروع به دویدن کند.
component U اجزای تشکیل دهنده نیروی مسلح شرکت کننده در عملیات جزء یا قطعهای از یک وسیله کامل یکان شرکت کننده در عملیات
components U اجزای تشکیل دهنده نیروی مسلح شرکت کننده در عملیات جزء یا قطعهای از یک وسیله کامل یکان شرکت کننده در عملیات
disrate U پست کردن تقلیل رتبه دادن
plastic bubble keyboard U صفحه کلید که کلیدهای آن به صورت حبابهای کوچک روی ورقه پلاستیکی هستند که در صورت انتخاب مدار را کامل می کنند
m U مگا عملیات اعشاری در ثانیه . معیار اندازه گیری توان و سرعت معادل یک میلیون عملیات اعشاری در ثانیه
When we get this project off the ground we can relax. U وقتی این پروژه پا بگیرد و با موفقیت شروع شود، دیگر خیالمان راحت است.
cost contract U قرارداد مربوط به پرداخت هزینه ها قرارداد هزینه
economic of scale U کاهش دادن هزینه ها کاهش یافتن هزینه ها
packet U روش ارسال داده روی شبکه گسترده به صورت بستههای کوچک که بعدا به صورت درست سوار می شوند در مرحله دریافت
packets U روش ارسال داده روی شبکه گسترده به صورت بستههای کوچک که بعدا به صورت درست سوار می شوند در مرحله دریافت
army operations center U مرکز عملیات نیروی زمینی مرکز عملیات ارتش
numeric U که در بسیاری صفحه کلیدهای کامپیوتر به صورت گروه جداگانه برای واد کردن حجم زیادی از داده به صورت اعداد به کار می رود
haplosis U تقلیل تعدادکروموزوم ها درنتیجه تقسیم بدو سلول منفرد
cost accounts حساب های هزینه یابی حساب هزینه ای حساب مخارج
high yield U پر بازده
feedback U بازده
returning U بازده
returned U بازده
returns U بازده
efficiency U بازده
Recent search history Forum search
There is no search result on forum.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com