Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
real account
U
حساب دارایی غیرمنقول
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
hereditament
U
دارایی غیرمنقول
realty
U
دارایی غیرمنقول و نمائات و منضمات ان
capital account
U
حساب دارایی وسرمایه
economizing
U
صرفه جویی در دارایی حداکثر استفاده را از دارایی موجود کردن
foreign attachment
U
توقیف دارایی شخص بیگانه یاغائب ازمحل دارایی
he inherited a large fortune
U
دارایی زیادی بمیراث برد دارایی زیادی به او رسید
financing
U
رسته دارایی دارایی
finances
U
رسته دارایی دارایی
finance
U
رسته دارایی دارایی
financed
U
رسته دارایی دارایی
real estate
U
مال غیرمنقول
real property
U
اموال غیرمنقول
cost accounts
حساب های هزینه یابی حساب هزینه ای حساب مخارج
real estate broker
U
دلال اموال غیرمنقول
cost plus contracts
U
به حساب خرید سفارش دهنده وجز فروش سازنده به حساب می اورند
reckons
U
حساب پس دادن روی چیزی حساب کردن محسوب داشتن
reckoned
U
حساب پس دادن روی چیزی حساب کردن محسوب داشتن
reckon
U
حساب پس دادن روی چیزی حساب کردن محسوب داشتن
overdrawn account
U
حساب اضافه برداشت شده حساب با مانده منفی
clearance
U
تسویه حساب واریز حساب فاصله ازاد لقی
capitalized expense
U
هزینهای که علاوه بر به حساب امدن در حساب سود وزیان
equity accounts
حساب قسمت ذیحساب حساب های اموال یکان
To bring someone to account.
کسی را پای حساب کشیدن
[حساب پس گرفتن]
occupations
U
حقوق و امتیازات ناشیه از تصرف اعیان غیرمنقول
occupation
U
حقوق و امتیازات ناشیه از تصرف اعیان غیرمنقول
devising
U
به ارث گذاشتن مال غیرمنقول به وسیله وصیت کتبی
devises
U
به ارث گذاشتن مال غیرمنقول به وسیله وصیت کتبی
devised
U
به ارث گذاشتن مال غیرمنقول به وسیله وصیت کتبی
devise
U
به ارث گذاشتن مال غیرمنقول به وسیله وصیت کتبی
To cook the books.
U
حساب بالاآوردن (حساب سازی کردن )
purchased
U
هر نوع انتقال مال غیرمنقول که ناشی از ارث یاامر امر قانونی نباشد
purchase
U
هر نوع انتقال مال غیرمنقول که ناشی از ارث یاامر امر قانونی نباشد
purchases
U
هر نوع انتقال مال غیرمنقول که ناشی از ارث یاامر امر قانونی نباشد
privilege
U
دستورات کامپیوتری که فقط توسط یک حساب امتیاز دار قابل دستیابی هستند , مثل حذف حساب و دیگر تنظیم کابر جدید یا بررسی کلمه رمز
reckonings
U
تصفیه حساب صورت حساب
reckoning
U
تصفیه حساب صورت حساب
charge and discharge statements
U
حساب قیومیت صورت و نحوه ارزیابی و عملیات مالی ارث حساب ارث
deed
U
در CL به سندرسمی اطلاق میشود که نوعا" جهت انتقال اموال غیرمنقول به کار میرود عمل کردار
deeds
U
در CL به سندرسمی اطلاق میشود که نوعا" جهت انتقال اموال غیرمنقول به کار میرود عمل کردار
real
U
ارزش واقعی هر کالا یا خدمت در حالتی که با پول اندازه گیری شود حقوق راجعه به اموال غیرمنقول
check register
U
بازرسی کردن صورت حساب واریز حساب کردن واریزحساب
account
U
حساب صورت حساب
he calcn lates with a
U
اوبادقت حساب میکند اودرست حساب میکند
digital computer
U
ماشین حساب عددی ماشین حساب دیجیتالی
no year oppropriation
U
حساب تامین اعتبار باز حساب باز
term
U
مدت استمرار تصرف مال غیرمنقول مدت تمتع از منافع مدت محدودی که یک دادگاه جهت طرح و فصل دعاوی تشکیل داده است
terming
U
مدت استمرار تصرف مال غیرمنقول مدت تمتع از منافع مدت محدودی که یک دادگاه جهت طرح و فصل دعاوی تشکیل داده است
termed
U
مدت استمرار تصرف مال غیرمنقول مدت تمتع از منافع مدت محدودی که یک دادگاه جهت طرح و فصل دعاوی تشکیل داده است
finance
U
دارایی
estates
U
دارایی
fortunes
U
دارایی
fortune
U
دارایی
wealth
U
دارایی
property
U
دارایی
means
U
دارایی
financed
U
دارایی
financing
U
دارایی
portfolio
U
دارایی
asset
U
دارایی
finances
U
دارایی
estate
U
دارایی
portfolios
U
دارایی
purse
U
دارایی
pursed
U
دارایی
purses
U
دارایی
pursing
U
دارایی
holding
U
دارایی
possession
U
دارایی
possession
U
دارایی متصرفات
intendant
U
پیشکار دارایی
temporality
U
دارایی دینوی
weals
U
ثروت دارایی
the furniture of ones pocket
U
دارایی جیب
installation property
U
دارایی قسمت
money bag
U
دارایی دولت
to take an inventory of
U
صورت دارایی
thing
U
اسباب دارایی
equities
U
دارایی شرکاء
equity
U
دارایی شرکاء
ministry of f.
U
وزارت دارایی
liabilities and assets
U
بدهی و دارایی
personalty
U
دارایی شخصی
private property
U
دارایی شخصی
personal chattels
U
دارایی منقول
Chancellor of the Exchequer
U
وزیر دارایی
Chancellors of the Exchequer
U
وزیر دارایی
assets
U
مایملک دارایی
property tax
U
مالیات دارایی
weal
U
ثروت دارایی
personal state
U
دارایی منقول
assets and equities
U
دارایی ودیون
finance ministry
U
وزارت دارایی
fortune
U
دارایی ثروت
hab
U
داشتن دارایی
circulating asset
U
دارایی جاری
circulating asset
U
دارایی در گردش
cham cell or of the e.
U
وزیر دارایی
finance officer
U
افسر دارایی
current assets
U
دارایی جاری
inventory
U
دفتر دارایی
fortunes
U
دارایی ثروت
capital goods
U
دارایی ثابت
financial agency
U
اداره دارایی
current asset
U
دارایی جاری
finance office
U
اداره دارایی
property book
U
دفتر دارایی یکان
personal property
U
دارایی شخصی منقول
finances
U
قسمت مالی یا دارایی
immovable
U
دارایی غیر منقول
dedicated assets
U
دارایی وقف شده
real property
U
دارایی غیر منقول
financed
U
قسمت مالی یا دارایی
inventory
U
صورت دارایی موجودی
finance
U
قسمت مالی یا دارایی
private property
U
دارایی شخصی بلامعارض
personal chattels
U
دارایی شخصی منقول
disinvestment
U
خرج دارایی بی چیزی
holding
U
دراختیار داشتن دارایی
financing
U
قسمت مالی یا دارایی
belonging
U
متعلقات واموال دارایی
hotch
U
سرجمع کردن دارایی
hereditaments
U
دارایی غیر منقول
church warden
U
متصدی دارایی کلیسا
jointure
U
دارایی مشترک زن و شوهر
draw up inventory
U
تنظیم صورت دارایی
paraphernal
U
وابسته به دارایی شخصی زن
to come into a property
U
دارایی را بدست اوردن
heir in tail
U
وارث دارایی حبس شده
impropriator
U
تفریط کننده دارایی کلیسا
appreciations
U
افزایش ارزش دارایی و موجودی
to sell up a debtor
U
دارایی بدهکاری راگروکشیدن وفروختن
The ministry of economic affairs and finance
U
وزارت امور اقتصاد و دارایی
benefical owner of an estate
U
مالک بهره برداریک دارایی
contents of a vessel
U
دارایی یامحتویات فرف مظروف
state of in her itance
U
ملک یا دارایی قابل توارث
appreciation
U
افزایش ارزش دارایی و موجودی
assets
U
ابزار تجهیزات مایملک و دارایی
chattel
U
مال منقول دارایی شخصی
realty
U
دارایی غیر منقول ملک
installation property book
U
دفتر دارایی قسمت یا یکان
inventorial
U
مربوط به دفتر دارایی فهرستی
inventory reconciliation
U
تطابق موجودی با دارایی یکان
heirloom
U
دارایی منقولی که بارث رسیده باشد
financing
U
علم دارایی تهیه پول کردن
capitalization unit
U
هزینهای که صرف دارایی ثابت میشود
adventitious property
U
دارایی که بطورغیر مستقیم به ارث برسد
jus mariti
U
حق مرد نسبت به دارایی منقول زنش
i parted from
U
تمام ان دارایی یا مال را ازدست دادم
finances
U
علم دارایی تهیه پول کردن
financed
U
علم دارایی تهیه پول کردن
finance
U
علم دارایی تهیه پول کردن
heirlooms
U
دارایی منقولی که بارث رسیده باشد
all that property
U
تمام ان دارایی یامال داازدست دادم
sell up a debtor
U
دارایی بدهکاری را گرو کشیدن و فروختن
insured
U
کسی که زندگی و دارایی اش بیمه شده باشد
impropriation
U
دادنی دارایی کلیسا و مانند ان بغیر روحانیون
capitalized expense
U
در ضمن اصل دارایی نیز منظور میشود
to make a f.
U
دارایی یاثروت بهم زدن متمول شدن
hotchpot
U
سرجمع کردن دارایی رویهم ریختن اموال
capital assets
U
دارایی طویل المده اعم ازمالی واعتباری
chancery
U
مقام وزارت دارایی دفتر مهردار سلطنتی
levy a sum on a person's property
U
به منظور تامین مدعی به دارایی کسی را توقیف کردن
an insolvent estate
U
دارایی یا ملکی که برای پرداخت بدهی بسنده نباشد
dowager
U
بیوه زنی که دارایی ازشوهرش به او ارث رسیده باشد
parapherna
U
بخشی از دارایی زن که جزوجهیزیه نبود بلکه در اختیارخود زن بود
onerous property
U
دارایی یا ملکی که مستلزم انجام تعهد یا التزامی است
dowagers
U
بیوه زنی که دارایی ازشوهرش به او ارث رسیده باشد
asset
U
جمع دارایی شخص که بایستی بابت دیون او پرداخت گردد
current liability
U
اقلامی از بدهی که پرداخت انها از محل دارایی جاری باشد
assessed value
U
ارزشی که به منظور خاص برای یکی از اقلام دارایی معین میشود
paraphernalia
U
دارایی شخصی زن که بعد ازمرگ شوهر علاوه بر جهیزیه و منضمات ان به وی می رسد
dower
U
درCL این مقدار معادل ثلث کل دارایی مرد اعم از اعیان وعرصه است که به طریق عمری به زوجه اش واگذار میشود
accelerated depreciation
U
استهلاک زودرس
[روش استهلاک دارایی در مدتی کمتر از زمان مقرر]
current maturity
U
قیمت دفتری دارایی در موقع فروش یا تبدیل مظنه روز نرخ روز
tab
U
حساب
science of numbers
U
حساب
score
U
حساب
reckoning
U
حساب
scoreless
U
بی حساب
reckonings
U
حساب
algorism
U
حساب
dam design
U
حساب سد
to my a
U
به حساب من
arithmetic
U
حساب
to keep score
U
حساب
tabs
U
حساب
accountant
U
ذی حساب
accountants
U
ذی حساب
in favour of
U
به حساب
scored
U
حساب
incomputable
U
بی حساب
account
U
حساب
scores
U
حساب
tallied
U
حساب
tallies
U
حساب
tallying
U
حساب
tally
U
حساب
incalculable
U
بی حساب
escheat
U
حق تصرف دارایی متوفی ازطرف دولت یا پادشاه درموردی که متوفی بی وارث یابی وصیت مرده باشد مصادره کردن
certificate of expenditure
U
صورت حساب
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com