English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (807 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
hold out U حاکی بودن از خودداری کردن از
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
contains U شامل بودن خودداری کردن
contained U شامل بودن خودداری کردن
contain U شامل بودن خودداری کردن
symbolising U حاکی بودن از
portended U حاکی بودن
portend U حاکی بودن
portending U حاکی بودن
bode U حاکی بودن از
purport U حاکی بودن از
purported U حاکی بودن از
purporting U حاکی بودن از
purports U حاکی بودن از
smell U حاکی بودن از
smelled U حاکی بودن از
symbolised U حاکی بودن از
smelling U حاکی بودن از
symbolized U حاکی بودن از
smells U حاکی بودن از
symbolizes U حاکی بودن از
symbolizing U حاکی بودن از
bespeak U حاکی بودن از
portends U حاکی بودن
symbolize U حاکی بودن از
betoken U حاکی بودن از
symbolises U حاکی بودن از
foreshadows U از پیش حاکی بودن از
foreshadowing U از پیش حاکی بودن از
foreshadowed U از پیش حاکی بودن از
foreshadow U از پیش حاکی بودن از
signifying U حاکی بودن از باشاره فهماندن
signifies U حاکی بودن از باشاره فهماندن
signify U حاکی بودن از باشاره فهماندن
geuk gei U خودداری کردن
hold in U خودداری کردن
abstaining U خودداری کردن
keep up U خودداری کردن
abstains U خودداری کردن
abstained U خودداری کردن
abstain U خودداری کردن
withold U خودداری کردن از
forborne U خودداری کردن
to look back U از پیشرفت خودداری کردن
keep a straight face U از خنده خودداری کردن
receded U عقب کشیدن خودداری کردن از
recede U عقب کشیدن خودداری کردن از
recedes U عقب کشیدن خودداری کردن از
withheld U مضایقه داشتن خودداری کردن
withholds U مضایقه داشتن خودداری کردن
withhold U مضایقه داشتن خودداری کردن
receding U عقب کشیدن خودداری کردن از
withholding U مضایقه داشتن خودداری کردن
forbear U امساک کردن خودداری کردن از
forbears U امساک کردن خودداری کردن از
peregrinate U سرگردان بودن اواره بودن در کشور خارجی اقامت کردن
contain U در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
contained U در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
contains U در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
to mind U مراقب بودن [مواظب بودن] [احتیاط کردن]
composure U خودداری
abstention U خودداری
abstentions U خودداری
forbearance U خودداری
equanimity U خودداری
self-possession U خودداری
self command U خودداری
self-control U خودداری
continence U خودداری
self possession U خودداری
abstinence U خودداری
self control U خودداری
forearance U خودداری
monitored U رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
monitors U رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
monitor U رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
self control U قوه خودداری
dishonours U خودداری از پرداخت
dishonouring U خودداری از پرداخت
holdout U خودداری از بازی
forbore U خودداری کرد
dishonoured U خودداری از پرداخت
holdouts U خودداری از بازی
dishonors U خودداری از پرداخت
dishonoring U خودداری از پرداخت
dishonored U خودداری از پرداخت
restraints U نگهداری خودداری
dishonour U خودداری از پرداخت
restraint U نگهداری خودداری
illation U حاکی
indicative U حاکی
prelusive U حاکی
symptomatic U حاکی
significative U حاکی
significative of U حاکی از
redolent U حاکی
symbolically U حاکی
illative U حاکی
symbolic U حاکی
abstention U خودداری ازدادن رای
abstentions U خودداری ازدادن رای
to abstain from something U خودداری [ازدادن رای ]
conscientious objection U خودداری از خدمت سربازی
sit out U خودداری بازیگر از تمدیدقرارداد
self repression U مسک نفس خودداری
representative U حاکی از مشعربر
expessive U حاکی نماینده
pained U حاکی از درد
condemnatory U حاکی ازمحکومیت
unexpressive U غیر حاکی
hungry U حاکی از گرسنگی
hungriest U حاکی از گرسنگی
representatives U حاکی از مشعربر
separative U حاکی از جدایی
it is typical of U حاکی است بر
hungrier U حاکی از گرسنگی
evidentiary U دال حاکی
hungered [arch] U حاکی از گرسنگی
triumphal U حاکی از پیروزی
illiative U حاکی از نتیجه
suspicious U حاکی ازبدگمانی
reminiscent of slavery U حاکی از بردگی
presageful U حاکی از فال بد
abstains U خودداری داوران ازدادن رای
abstained U خودداری داوران ازدادن رای
abstaining U خودداری داوران ازدادن رای
abstain U خودداری داوران ازدادن رای
temperance U طرفداری از منع نوشابههای الکلی خودداری
expressive U حاکی اشاره کننده
emblematic U حاکی کنایه دار
significantly U قابل توجه حاکی از
significant U قابل توجه حاکی از
secondary U حاکی از زمان گذشته
abdicative U حاکی ازکناره گیری
symptomatic U حاکی از علائم مرض
deprecatory U حاکی از نارضایتی یا بی میلی
liquorish U حاکی ازنوشابه دوستی
escapism U خودداری ازشرکت درکارهای سیاسی فرار از واقعیات
awesome U حاکی از ترس ناشی از بیم
conspiratorial U حاکی از توط ئه وتوط ئه سازی
shipped bill of exchange U بارنامهای که حاکی ازمحموله است
gold export point U قیمت کالای خارجی با ارزخریداری شده خودداری میکند
radiant look U نگاهی که حاکی ازخوشی یاامیدواری باشد
whew U صدای سوت حاکی از حیرت یاتحسین
bah U علامت تعجب حاکی ازاهانت و تحقیر
reorder level U مقدارموجودی که حاکی از نیاز به سفارش میباشد
saving U خودداری ازمصرف وجوه عدم تقسیم منافع و افزودن ان به سرمایه
conscientious objectors U کسی که بعلل اخلاقی یا عقایدمذهبی از دخول در ارتش خودداری کند
conscientious objector U کسی که بعلل اخلاقی یا عقایدمذهبی از دخول در ارتش خودداری کند
to mark good U نشان حاکی از بهادر روی کالا گذاشتن
augural U تفالی مبنی بر پیشگویی حاکی از خیر یا شر در اینده
ink hard terms U اصطلاحات غلنبه که حاکی ازعلم فروشی باشد
prohibition U حکم خودداری از اقدام قضایی که دادگاه عالی به محکمه تالی میدهد
viva U حرف ندا حاکی از حسن نیت ودعای خیر
wowing U فریاد حاکی ازخوشحالی و تعجب و حیرت چیز جالب
wow U فریاد حاکی ازخوشحالی و تعجب و حیرت چیز جالب
wowed U فریاد حاکی ازخوشحالی و تعجب و حیرت چیز جالب
wows U فریاد حاکی ازخوشحالی و تعجب و حیرت چیز جالب
vivas U حرف ندا حاکی از حسن نیت ودعای خیر
open vertict U رای حاکی ازوقوع جرم بدون تصریح مجرم
open verdict U رای هیات منصفه حاکی ازوقوع جرم بدون تصریح مجرم
referendums U حاکی از این که دارای قدرت و دستورات درمورد امر بخصوصی نیست ad-refrendum
referendum U حاکی از این که دارای قدرت و دستورات درمورد امر بخصوصی نیست ad-refrendum
referenda U حاکی از این که دارای قدرت و دستورات درمورد امر بخصوصی نیست ad-refrendum
attestation clause U ذکر میشود ومفادا حاکی از ان است که ایشان امضا وی را از هرجهت تصدیق می کنند
live up to <idiom> U طبق خواسته کسی عمل کردن ،موافق بودن با ،سازش کردن با
parallelled U برابر بودن مانند کردن تشبیه کردن پارالل
parallelling U برابر بودن مانند کردن تشبیه کردن پارالل
paralleling U برابر بودن مانند کردن تشبیه کردن پارالل
parallel U برابر بودن مانند کردن تشبیه کردن پارالل
paralleled U برابر بودن مانند کردن تشبیه کردن پارالل
parallels U برابر بودن مانند کردن تشبیه کردن پارالل
recoupment U خودداری از پرداخت دین به علت وجود علت قانونی
average clause U عبارتی که در بیمه نامه دریایی درج میشود و حاکی از ان است که برخی از کالاهااز شمول این خسارت خارج میباشد
To be very conspicuous . To stick out a mile . To be a marked person . U مثل گاو پیشانی سفید بودن ( انگشت نما ومشخص بودن )
gloats U نگاه از روی کینه و بغض نگاه عاشقانه و حاکی ازعلاقه
gloat U نگاه از روی کینه و بغض نگاه عاشقانه و حاکی ازعلاقه
gloating U نگاه از روی کینه و بغض نگاه عاشقانه و حاکی ازعلاقه
gloated U نگاه از روی کینه و بغض نگاه عاشقانه و حاکی ازعلاقه
to have short views U د راندیشه حال بودن وبس کوته نظر بودن
totem U روح محافظ شخص درخت یا جانوری که سرخ پوستان حفظ وحامی روحانی خود دانسته واز تجاوز بدان یاخوردن گوشت ان خودداری می کردند
totems U روح محافظ شخص درخت یا جانوری که سرخ پوستان حفظ وحامی روحانی خود دانسته واز تجاوز بدان یاخوردن گوشت ان خودداری می کردند
jollify U کردن سرخوش بودن
to keep guard U بودن احتیاط کردن
to be on guard U بودن احتیاط کردن
to be in one's right mind U دارای عقل سلیم بودن بهوش بودن
corresponds U بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
correspond U بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
corresponded U بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
outnumber U از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
outnumbered U از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
outnumbering U از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
outnumbers U از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
up to it/the job <idiom> U مناسب بودن ،برابربودن ،قادربه انجام بودن
govern U حاکم بودن فرمانداری کردن
necessitate U ایجاب کردن مستلزم بودن
governed U حاکم بودن فرمانداری کردن
entailing U شامل بودن فراهم کردن
perpetrated U مرتکب کردن مقصر بودن
trut U اعتماد کردن به امیدوار بودن
governs U حاکم بودن فرمانداری کردن
minding U موافبت کردن ملتفت بودن
Recent search history Forum search
There is no search result on forum.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com