Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Careers
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 24 (9302 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
hungry
U
گرسنه
hungry
U
دچار گرسنگی
hungry
U
حاکی از گرسنگی
hungry
U
گرسنگی اور حریص
hungry
U
مشتاق
hungry
U
[تورفتگی طاقچه مانند در دیوار عمیق]
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
Are you hungry?
U
تو گرسنه هستی؟
to go hungry
U
گرسنه ماندن
to get
[be]
hungry
U
گرسنه شدن
[بودن]
to be hungry
U
گرسنه بودن
I'm hungry.
من گرسنه هستم.
go hungry
U
گرسنه ماندن
i f. hungry
U
گرسنه ام
hungry as a hunter
<idiom>
U
آنقدر گشنه که روده بزرگ روده کوچک را بخورد
to not feel hungry
[to not like having anything]
U
اصلا اشتها نداشتن
Do you feel hungry?
U
شما احساس گرسنگی می کنید؟
I'm not a bit hungry.
U
یکخورده هم احساس گرسنگی نمی کنم.
I´m as hungry as a horse.
U
آنقدر گشنه هستم که روده بزرگ روده کوچک را بخورد.
I went hungry last night .
U
دیشب گرسنه ماندم
I'm beginning to get scared
[hungry]
.
U
آهسته آهسته به ترس می افتم
[گرسنه می شوم]
.
Apropos of nothing, she then asked me if I was hungry.
U
سپس او
[زن]
از من بی دلیل پرسید که آیا من گرسنه هستم.
The full man does not understand a hungry one .
<proverb>
U
سیر از گرسنه خبر ندارد .
I'm not very hungry, so please don't cook on my account.
U
من خیلی گرسنه نیستم، پس لطفا بحساب من آشپزی نکن.
Sea
[mountain]
air makes you hungry.
U
هوای دریایی
[کوهستانی]
گشنگی می آورد.
Recent search history
Forum search
1
i am hungry
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com