Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
i agreed to go
U
حاضر شدم بروم
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
prepare for action
U
حاضر به عملیات شدن حاضر به تیر کردن
it fell to my lot to go
U
من شد که بروم
let me go
U
بروم
i must go
U
باید بروم
i ought to go
U
باید بروم
i ougth to go
U
باید بروم
iam a to go
U
میترسم بروم
iam d. to go
U
مایلم بروم
let me go
U
بگذار بروم
i will go
U
که بروم میروم
i made up my mind to go
U
بر ان شدم که بروم
it fell to my lot to go
U
قرار شد من بروم
i can go
U
میتوانم بروم
I must leave at once.
باید فورا بروم.
How do I get to ... ?
چطور می تونم به ... بروم؟
How do I get to this place / this address?
U
چطور می تونم به ... بروم؟
he insisted on me to go
U
اصرار کرد که بروم
I have no place (nowhere) to go.
U
جایی ندارم بروم
He advised (urged) me to go.
U
به من توصیه کرد که بروم
She asked me in (inside the house).
U
تعارفم کرد بروم بو
shall i go?
U
ایا باید بروم
i am reluctant to go
U
میل ندارم بروم
i am purposed to go
U
قصد دارم بروم
i am purposed to go
U
در نظر دارم بروم
i am unwilling to go
U
راضی نیستم بروم
i am unwilling to go
U
مایل نیستم بروم
i made up my mind to go
U
نصمیم گرفتم که بروم
byzantine
U
وابسته بروم شرقی
i am bend on going
U
مصمم هستم بروم
he gave me a sign to go
U
اشاره کرد که بروم
i may go
U
ممکن است بروم
in order that i may go
U
برای اینکه بروم
I wI'll be damned if I ll go .
U
لعنت برمن اگه بروم
I must be going now.
U
الان دیگه باید بروم
I am thinding of going to Europe.
U
خیال دارم به اروپ؟ بروم
may i go yes you may
U
ایا ممکن است من بروم
i had barely time to get out
U
همینقدروقت داشتم که بیرون بروم
i have no other place to go
U
جای دیگری ندارم که بروم
He arrived just as I was about to go .
U
درست موقعیکه می خواستم بروم او آمد
You wont catch me going to his house .
U
غلط می کنم دیگه به منزلش بروم
I have a short trip ahead.
U
قرار است یک مسافرت کوتاهی بروم
I dont have time to go to the movies .
U
فرصت نمی کنم به سینما بروم
How do I get to city center?
U
چطور میتوانم به مرکز شهر بروم؟
Can I get there on foot?
U
آیا میتوانم تا آنجا پیاده بروم؟
Can I drive to the centre of town?
U
آیا می توانم تا مرکز شهر با ماشین بروم؟
Now it is about time to head home!
U
الان وقتش رسیده به خانه برویم
[بروم]
!
Can I go earlier today, just as a special exception?
U
اجازه دارم امروز استثنأ زودتر بروم؟
iam impatient to go
U
دلم شور میزند که بروم شتاب دارم برفتن
I wanted to go camping but the others quickly ruled out that idea.
U
من می خواستم به کمپینگ بروم اما دیگران سریع ردش کردند.
i had half a mind to go
U
چندان مایل برفتن نبودم انقدر ها میل نداشتم بروم
ubiquitous
U
حاضر
present
U
حاضر
in the saddle
U
حاضر
existing
U
حاضر
presented
U
حاضر
agreeable
U
حاضر
presenting
U
حاضر
presents
U
حاضر
stock
U
:حاضر
on hand
<idiom>
U
حاضر
stocked
U
:حاضر
i am very keen on going there
U
من خیلی مشتاقم انجا بروم خیلی دلم میخواهد به انجابروم
operationally ready
U
حاضر به عملیات
For the time being. At peresent. presently.
U
درحال حاضر
johnny on the sopt
U
حاضر و اماده
toss off
<idiom>
U
حاضر جواب
at the moment
U
در حال حاضر
at present
U
در حال حاضر
ready wit
U
حاضر جوابی
readiness to report
U
حاضر جوابی
stand by
U
حاضر بودن
operationally ready
U
حاضر به کار
to e. an appearance
U
حاضر شدن
make ready
U
حاضر شدن
at the present moment
U
درحال حاضر
rig
U
وضع حاضر
present
[at]
<adj.>
U
باشنده
[حاضر]
[در]
roll call
U
حاضر و غایب
readying
U
قبضه حاضر
readies
U
حاضر به کار
omnipresent
U
حاضر در همه جا
omnipresent
U
همه جا حاضر
here
U
بدینسو حاضر
delicatessens
U
اغذیه حاضر
delicatessen
U
اغذیه حاضر
readied
U
حاضر به کار
readied
U
قبضه حاضر
rigs
U
وضع حاضر
readies
U
قبضه حاضر
rigged
U
وضع حاضر
ready
U
حاضر به کار
attends
U
حاضر بودن
attending
U
حاضر بودن
attend
U
حاضر بودن
repartee
U
حاضر جوابی
readying
U
حاضر به کار
existing
U
در حال حاضر
ready
U
قبضه حاضر
get ready
U
حاضر شدن
willing
U
حاضر خواهان
action front
U
حاضر به تیر
active
حاضر بخدمت
currents
U
در حال حاضر
operational
U
حاضر به کار
current
U
در حال حاضر
fitting out
U
حاضر کردن ناو
operational route
U
جاده حاضر به کار
he refused to go
U
حاضر نشد برود
To keep an appointment .
U
سر قرار حاضر شدن
get ready
U
حاضر کردن یا شدن
ready position
U
حالت حاضر به تیر
To call the roll. Roll-call.
U
حاضر غایب کردن
fair game
U
طعمهی حاضر و آماده
to conjure up
U
با سحر حاضر کردن
attender
U
شخص حاضر در جایی
show up
U
سر موقع حاضر شدن
to be present
U
باشنده
[حاضر]
بودن
Get ready for the journey(trip)
U
برای مسافرت حاضر شو
To prepare something. To get somethings ready.
U
چیزی را حاضر کردن
actions
U
فرمان حاضر به تیر
unready
U
غیراماده حاضر نشده
march order
U
حاضر براه کردن
action
U
فرمان حاضر به تیر
roll-call
U
حاضر و غایب کردن
inbearing
U
ناخوانده حاضر خدمت
inbearing
U
فضولانه حاضر خدمت
presence of mind
U
حاضر ذهنی هوشیاری
take off (time)
<idiom>
U
سرکار حاضر نشدن
roll-calls
U
حاضر و غایب کردن
call the roll
U
حاضر و غایب کردن
obliging
U
حاضر خدمات مهربان
readied
U
حاضربه تیر حاضر باشید
never to be at a loss for an answer
U
همیشه حاضر جواب بودن
date
U
در حال حاضر یا اخیراگ امروزی
At the moment we are not able to ...
U
در حال حاضر امکانش نیست که ما ...
ready
U
حاضربه تیر حاضر باشید
I was an eye witness to what happened.
U
من حاضر وناظر وقا یع بودم
dates
U
در حال حاضر یا اخیراگ امروزی
Are you prepared to accept my conditions?
U
حاضر ید شرایط مرا بپذیرید؟
ubiquitous
U
همه جا حاضر موجود درهمه جا
I wI'll get (persuade)him to sign .
U
اورا حاضر بامضاء می کنم
When will they be ready?
U
چه وقت آنها حاضر میشود؟
readies
U
حاضربه تیر حاضر باشید
Those who attended the meeting.
U
کسانیکه در جلسه حاضر بودند
embattle
U
حاضر به جنگ کردن یا شدن
make ready
U
اماده شدن حاضر کردن
improvisator
U
بدیهه ساز حاضر جواب
roll call
U
حاضر و غایب کردن افراد
offer to buy something
U
حاضر به خرید چیزی شدن
senior officer afloat
U
ارشدترین افسر حاضر در ناو
set up
U
حاضر به جنگ کردن توپ
all available
U
کلیه توپخانه حاضر به تیر
show up
U
حاضر شدن حضور یافتن
readying
U
حاضربه تیر حاضر باشید
get ready
U
اماده شدن حاضر کردن
embattle
U
حاضر شدن برای جنگ
improvisation
U
بدیهه سازی حاضر جوابی
operating force
U
نیروهای حاضر به کار نیروی فعال
at this time
<adv.>
U
درحال حاضر
[عجالتا]
[اکنون ]
[فعلا]
setting up
U
وسیله حاضر بکار تنظیم شده
set
U
وسیله حاضر بکار تنظیم شده
currents
U
آدرسی که در حال حاضر استفاده میشود
he would take no refusal
U
هیچ حاضر نمیشد که تقاضایش رد شود
to report oneself
U
حاضر شدن وخود را معرفی کردن
to compel the attendance of a witness
U
وادار به حاضر شدن شاهدی
[قانون]
ready rack
U
قفسه مهمات حاضر برای تیراندازی
at this stage
<adv.>
U
درحال حاضر
[عجالتا]
[اکنون ]
[فعلا]
operationally ready
U
حاضر به عمل اماده از نظر عملیاتی
current
U
آدرسی که در حال حاضر استفاده میشود
sets
U
وسیله حاضر بکار تنظیم شده
hath
U
سوم شخص مفرد اززمان حاضر فعل have
ready missile
U
موشک حاضر به پرتاب روی سکوی اتش
rolling reserve
U
امادذخیره دم دست وهمیشه حاضر در پای کار
actual job
[job held]
[occupation held]
U
پیشه در حال حاضر نگه داشته شده
our offer to render a service
U
حاضر شدن ما برای اینکه خدمتی بکنیم
It doesn't fly with me
[American E]
[colloquial]
U
من حاضر نیستم این کار را انجام بدهم!
make the grade
<idiom>
U
منظم کردن، موفق بودن ،حاضر شدن
make the scene
<idiom>
U
به محل یا حادثه خاص رفتن ،حاضر شدن
That won't work with me!
U
من حاضر نیستم این کار را انجام بدهم!
raise pistol
U
فرمان حاضر به تیر درتیراندازی کلت طپانچه ها بالا
to report for duty
U
برای کار حاضر شدن وخود رامعرفی کردن
colour
U
انتخاب رنگهایی که در حال حاضر در تصویر استفاده می شوند
colours
U
انتخاب رنگهایی که در حال حاضر در تصویر استفاده می شوند
to call the roll
U
حاضر غایب کردن
[نام افراد در گروهی را بلند خواندن]
resident school
U
مدارس حضوری یا مدارسی که شاگرد عملا در کلاس حاضر میشود
individual demand schedule
U
صورت کالاهایی که یک فرد در یک مدت معین حاضر به خریدانها باشد
embattle
U
حاضر بجنگ شدن تحت فشار شدید قرار دادن
inactive
U
پنجرهای که نمایش داده میشود ولی در حال حاضر استفاده نمیشود
window
U
فضایی در صفحه نمایش که اپراتور در حال حاضر آنجا کار میکند
minuteman
U
داوطلبانی که متعهد بودند بمحض احضار حاضر بخدمت نظام شوند
front de liberation national
U
فعالیت می کرد و در حال حاضر تنها حزب سیاسی الجزایر است
exclusion principle
U
اگر بتوان مانع استفاده کالا توسط کسانی که حاضر بپرداخت هزینه
dockets
U
صورت پروندههای حاضر برای رسیدگی که به وسیله منشی دادگاه تنظیم میشود
activity
U
تعداد فایل هایی که در حال حاضر در مقایسه با کل آنها استفاده شده اند
docketed
U
صورت پروندههای حاضر برای رسیدگی که به وسیله منشی دادگاه تنظیم میشود
activities
U
تعداد فایل هایی که در حال حاضر در مقایسه با کل آنها استفاده شده اند
storage
U
فضای موقت حافظه برای داده هایی که در حال حاضر پردازش می شوند
docket
U
صورت پروندههای حاضر برای رسیدگی که به وسیله منشی دادگاه تنظیم میشود
docketing
U
صورت پروندههای حاضر برای رسیدگی که به وسیله منشی دادگاه تنظیم میشود
unpopulated
U
تخته مدار چاپ شده که درحال حاضر عنصری ندارد یا سوکت آن خالی است
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com