English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (39 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
comport U جور بودن تحمل کردن
comported U جور بودن تحمل کردن
comporting U جور بودن تحمل کردن
comports U جور بودن تحمل کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
too much of a good thing U غیر قابل تحمل تحمل ناپذیر
abhide U تحمل کردن
sustain U تحمل کردن
put up with U تحمل کردن
lie down under U تحمل کردن
sit down under U تحمل کردن
bide U تحمل کردن
endure U تحمل کردن
endured U تحمل کردن
endures U تحمل کردن
tolerating U تحمل کردن
tolerates U تحمل کردن
tolerated U تحمل کردن
tolerate U تحمل کردن
sustains U تحمل کردن
sustained U تحمل کردن
to give support to U تحمل کردن
undergoes U تحمل کردن
suffered U تحمل کردن
experiences U تحمل کردن
undergoing U تحمل کردن
undergone U تحمل کردن
stand U تحمل کردن
experiencing U تحمل کردن
suffers U تحمل کردن
dure U تحمل کردن
dree U تحمل کردن
undergo U تحمل کردن
withstood U تحمل کردن
keep up U تحمل کردن
thole U تحمل کردن
withstand U تحمل کردن
withstanding U تحمل کردن
support U تحمل کردن
withstands U تحمل کردن
suffer U تحمل کردن
to bear out U تحمل کردن
vasbyt U تحمل کردن
experience U تحمل کردن
support U حمایت یاتقویت کردن تحمل کردن اثبات کردن
withstands U مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
withstand U مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
withstanding U مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
withstood U مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
outstand U بیشتر تحمل کردن
stomachs U اشتها تحمل کردن
stomaching U اشتها تحمل کردن
stomached U اشتها تحمل کردن
stomach U اشتها تحمل کردن
to live through something U چیزی را تحمل کردن
forces U قوا تحمل کردن مجبور کردن فشار
force U قوا تحمل کردن مجبور کردن فشار
forcing U قوا تحمل کردن مجبور کردن فشار
stick U پیچ درکار تحمل کردن
forborne U دست برداشتن تحمل کردن
to sustain a loss U ضر ردادن تحمل خسارت کردن
bear U تاب اوردن تحمل کردن
to champ the bit U چیزیرابابی صبری تحمل کردن
bears U تاب اوردن تحمل کردن
to suffer a loss U ضر ر دادن تحمل خسارت کردن
have half a mind <idiom> U احساس وسوسه کردن بیشتر از تحمل نداشتن
to have your share of something [negative] U چیزی [بدی] را اجبارا تحمل کردن [باران یا سرزنش]
peregrinate U سرگردان بودن اواره بودن در کشور خارجی اقامت کردن
contains U در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
contained U در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
contain U در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
to stand the racket U ازعهده ازمایش برامدن تحمل سختی وامتحان کردن بردباری
bears U تقبل کردن تحمل کردن
brooking U تحمل کردن سازش کردن
brooked U تحمل کردن سازش کردن
brook U تحمل کردن سازش کردن
bear U تقبل کردن تحمل کردن
brooks U تحمل کردن سازش کردن
to mind U مراقب بودن [مواظب بودن] [احتیاط کردن]
wheel load U فرفیت بار یا تحمل وزن باندفرود در یک فرودگاه یامحوطه تاکسی کردن یا جاده اسفالت
fanned U بیشترین تعداد ورودیهای که یک مداریا قطعه میتواند بدون محدود کردن نیرویش تحمل کند
fanning U بیشترین تعداد ورودیهای که یک مداریا قطعه میتواند بدون محدود کردن نیرویش تحمل کند
fans U بیشترین تعداد ورودیهای که یک مداریا قطعه میتواند بدون محدود کردن نیرویش تحمل کند
fan U بیشترین تعداد ورودیهای که یک مداریا قطعه میتواند بدون محدود کردن نیرویش تحمل کند
monitored U رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
monitors U رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
monitor U رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
live up to <idiom> U طبق خواسته کسی عمل کردن ،موافق بودن با ،سازش کردن با
toleration U تحمل
good humor U تحمل
endurance U تحمل
tolerance U تحمل
enduringness U تحمل
tolerances U تحمل
passiveness U تحمل
longanimity U تحمل
parallels U برابر بودن مانند کردن تشبیه کردن پارالل
parallel U برابر بودن مانند کردن تشبیه کردن پارالل
parallelling U برابر بودن مانند کردن تشبیه کردن پارالل
parallelled U برابر بودن مانند کردن تشبیه کردن پارالل
paralleling U برابر بودن مانند کردن تشبیه کردن پارالل
paralleled U برابر بودن مانند کردن تشبیه کردن پارالل
tolling U تحمل خسارت
toll U تحمل خسارت
fault tolerance U تحمل نقص
insupportable U تحمل ناپذیر
sufferable U تحمل پذیر
impassibility U تحمل ناپذیری
tolerator U تحمل کننده
sustainable U قابل تحمل
unbearable U تحمل ناپذیر
bearing capacity U فرفیت تحمل
impossible [colloquial] <adj.> U تحمل ناپذیر
expected time U زمان تحمل
unbearably U تحمل ناپذیر
forbore U تحمل کرد
tolls U تحمل خسارت
frustration tolerance U تحمل ناکامی
intolerance U عدم تحمل
intolerancy U عدم تحمل
forbearance U تحمل امساک
intolerable U تحمل ناپذیر
tolerable U تحمل پذیر
beyond bearing U تحمل ناپذیر
beyond bearing U غیرقابل تحمل
tolerable U قابل تحمل
bearing capacity U گنجایش تحمل
abiding U تحمل کننده
intolerability U تحمل ناپذیری
intolerableness U تحمل نا پذیری
take it <idiom> U تحمل مشکلات
weathers U تحمل یابرگزارکردن
good humouredly U با صبر و تحمل
weathered U تحمل یابرگزارکردن
insufferable U تحمل ناپذیر
bearing capacity U قدرت تحمل
defrayal U تحمل هزینه
endurable U تحمل پذیر
bearable U تحمل پذیر
weather U تحمل یابرگزارکردن
supportable U قابل تحمل
stress tolerance U تحمل فشار روانی
insupportably U بطور تحمل ناپذیر
intolerable U غیر قابل تحمل
insufferably U بطور تحمل ناپذیر
bearingly U از روی تحمل و بردباری
gameness U طاقت تحمل مصائب
breaking load U حداکثر تحمل بار
tolerances U حدود قابل تحمل
fault tolerance U قدرت تحمل نقص
taxpaying capacity U تحمل کل بار مالیات
intolerantly U بدون تحمل متعصبانه
tolerance U حدود قابل تحمل
borne U تحمل کرده یاشده
tolerably U بطور قابل تحمل
unsustainable <adj.> U غیر قابل تحمل
intolerably U بطور تحمل ناپذیر
ties U عضو تحمل کننده کشش
tie U عضو تحمل کننده کشش
(can't) stand <idiom> U تحمل نکردن،دوست نداشتن
at the top of one's bent U تا انجا که می توان تحمل کرد
smooth something over <idiom> U بهتریا قابل تحمل تر شدن
bete noire U ادم مزاحم وغیرقابل تحمل
i am out of p with it U دیگرنمیتوانم انرا تحمل کنم
insufferable U تن در ندادنی غیر قابل تحمل
tail boom U پایهای که سطوح دم را تحمل میکند
bearing U قسمت تحمل کننده بار
To be very conspicuous . To stick out a mile . To be a marked person . U مثل گاو پیشانی سفید بودن ( انگشت نما ومشخص بودن )
tolerances U قدرت تحمل نسبت بدارویا زهر
transients U وسیلهای که ولتاژ موقت را تحمل میکند
unbearable U غیر قابل تحمل تاب ناپذیر
on line fault tolerant system U سیستم تحمل خرابی درون خطی
broad shoulders U نیروی باربری یا طاقت تحمل مسئولیت
unbearably U غیر قابل تحمل تاب ناپذیر
tolerance U قدرت تحمل نسبت بدارویا زهر
overweight U تحمل وزن اضافه از طرف اسب
scaleweight U وزنی که اسب در مسابقه تحمل میکند
transient U وسیلهای که ولتاژ موقت را تحمل میکند
to have short views U د راندیشه حال بودن وبس کوته نظر بودن
to see what [mettle] he is made of <idiom> U تا ببینیم او [مرد] چقدر توانایی [تحمل] دارد
The nerves can only take so much . U اعصاب می توانند فقط تا حدی تحمل بکنند .
to keep guard U بودن احتیاط کردن
to be on guard U بودن احتیاط کردن
jollify U کردن سرخوش بودن
up to it/the job <idiom> U مناسب بودن ،برابربودن ،قادربه انجام بودن
to be in one's right mind U دارای عقل سلیم بودن بهوش بودن
corresponds U بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
outnumbering U از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
correspond U بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
corresponded U بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
outnumber U از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
outnumbers U از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
outnumbered U از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
scale of weights U جدول وزنهایی که اسب مسابقه باید تحمل کند
penance U تحمل عذاب جسمی برای بخشوده شدن گناه
ranges U تغییر کردن یا متفاوت بودن
contain U شامل بودن خودداری کردن
allude U افهار کردن مربوط بودن به
alluded U افهار کردن مربوط بودن به
tallies U تطبیق کردن مطابق بودن
ranged U تغییر کردن یا متفاوت بودن
alludes U افهار کردن مربوط بودن به
alluding U افهار کردن مربوط بودن به
contained U شامل بودن خودداری کردن
contains U شامل بودن خودداری کردن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com