Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (22 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
To answer back.
U
جواب دادن ( یکی بدو کردن )
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
counter
U
جواب دادن معامله بمثل کردن با
countered
U
جواب دادن معامله بمثل کردن با
countering
U
جواب دادن معامله بمثل کردن با
Other Matches
send away
U
جواب دادن
recitative
U
جواب دادن
respond
U
جواب دادن
to make a response
U
جواب دادن
responded
U
جواب دادن
responds
U
جواب دادن
to accommodate
U
[به نیازی]
جواب دادن
retort
U
جواب متقابل دادن
to meet
U
[به نیازی]
جواب دادن
to comply
[with]
U
[به نیازی]
جواب دادن
rebutting
U
جواب متقابل دادن
rebutted
U
جواب متقابل دادن
rebuts
U
جواب متقابل دادن
rebut
U
جواب متقابل دادن
have her cable
U
لنگر جواب دادن
retorts
U
جواب متقابل دادن
talk back
<idiom>
U
بی ادبانه جواب دادن
answer
U
جواب احتیاج را دادن
answered
U
جواب احتیاج را دادن
answers
U
جواب احتیاج را دادن
to return a greeting
U
جواب سلام دادن
answering
U
جواب احتیاج را دادن
reply
U
پاسخ دادن جواب کتبی
answer
U
جواب دادن از عهده برامدن
bite the hand that feeds you
<idiom>
U
جواب خوبی را با بدی دادن
replying
U
پاسخ دادن جواب کتبی
meet some one's objections
U
به ایرادات کسی جواب دادن
answers
U
جواب دادن از عهده برامدن
replied
U
پاسخ دادن جواب کتبی
answered
U
جواب دادن از عهده برامدن
replies
U
پاسخ دادن جواب کتبی
answering
U
جواب دادن از عهده برامدن
to give the mitten
U
جواب کردن
To dismiss(sack,discharge)someone.
U
کسی را جواب کردن
irresponsive
U
جواب ندهنده بی جواب
audio
U
ال می پرسد. شخص تماس گرفته با انتخاب کردن شمارهای در تلفن به او جواب میدهد
discipline
U
نظم دادن ادب کردن تربیت کردن انضباط دادن
disciplining
U
نظم دادن ادب کردن تربیت کردن انضباط دادن
disciplines
U
نظم دادن ادب کردن تربیت کردن انضباط دادن
to depict somebody or something
[as something]
U
کسی یا چیزی را بعنوان چیزی توصیف کردن
[وصف کردن]
[شرح دادن ]
[نمایش دادن]
antiphony
U
جواب
irreprovable
U
بی جواب
rejoinder
U
جواب
in reply to
U
در جواب
whyŠthere is the answer
U
در سر جواب
replying
U
جواب
comeback
U
جواب
comebacks
U
جواب
counterplea
U
جواب رد
rejoinders
U
جواب
reply
U
جواب
responses
U
جواب
resolvent
U
جواب
repost
U
جواب
riposting
U
جواب
recalcitrancy
U
جواب رد
replies
U
جواب
replied
U
جواب
recalcitrance
U
جواب رد
riposte
U
جواب
riposted
U
جواب
response
U
جواب
ripostes
U
جواب
answer mode
U
حالت جواب
an abrupt answer
U
جواب تند
answer
U
: جواب پاسخ
answers
U
: جواب پاسخ
undertaking
U
جواب گو مسئول
interlocutors
U
جواب دهنده
interlocutor
U
جواب دهنده
nope
U
جواب منفی
answered
U
: جواب پاسخ
reply paid /RP/
[reply prepaid]
U
جواب قبول
answering
U
: جواب پاسخ
answer pennant
U
پرچم جواب
brusque
U
پیش جواب
A correct answer.
U
جواب صحیح
favourable
U
جواب مساعد
response position
U
مکان جواب
question answer
U
سئوال- جواب
undertakers
U
جواب گو مسئول
have it
<idiom>
U
به جواب رسیدن
toss off
<idiom>
U
حاضر جواب
A straightforward answer.
U
جواب سر راست
responsory
U
جواب جماعت
undertaker
U
جواب گو مسئول
unanswerable
U
جواب ناپذیر
answerable
U
جواب دار
snip snap
U
جواب زیرکانه
irrefragably
U
بطور بی جواب
auto answer
U
خود جواب
counter memorial
U
جواب یادداشت
voice response
U
جواب صوتی
The wrong answer.
U
جواب غلط
reply paid
U
جواب قبول
conducts
U
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducting
U
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducted
U
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conduct
U
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
to picture
U
شرح دادن
[نمایش دادن]
[وصف کردن]
out in left field
<idiom>
U
از جواب صحیح دورشدن
replies
U
جواب شفاهی دفاعیه
sally
U
جواب سریع و زیرکانه
repartee
U
جواب شوخی امیز
replied
U
جواب شفاهی دفاعیه
flea in one's ear
<idiom>
U
جواب دندان شکن
sallies
U
جواب سریع و زیرکانه
He answered nothing.
U
اصلا جواب نداد
A crushing reply(retort).
U
جواب دندان شکن
unique solution
U
جواب منحصر بفرد
reply
U
جواب شفاهی دفاعیه
unansweable
U
بی جواب تکذیب ناپذیر
corespondent
U
مسئول جواب گویی
telephone responder
U
جواب دهنده تلفن
In response (reply) to your letter.
U
در جواب نامه تان
sockdolager
U
اتمام حجت جواب
sockdologer
U
اتمام حجت جواب
counterbid
U
جواب خریداربه فروشنده
counterclaim
U
جواب به ادعای شاکی
Touché!
U
خوب جواب دادی!
replying
U
جواب شفاهی دفاعیه
retort
U
جواب متقابل تلافی
retorts
U
جواب متقابل تلافی
refutatory
U
تکذیب کننده متضمن جواب رد
audio response device
U
دستگاه جواب دهنده سمعی
antiphony
U
انعکاس یا جواب سرود وموسیقی
He was pressed for pressed for ad answer .
U
به اوفشار آوردند تا جواب بدهد
refutative
U
تکذیب کننده متضمن جواب رد
A logical remark has no answer.
<proverb>
U
یرف یساب جواب ندارد .
Answer me this question.
U
جواب این سؤالم را بده
To take the salute.
U
جواب سلام ( نظامی ) رادادن
Please answer the telephone.
U
لطفا" جواب تلفن را بدهید
Why don't you answer?
U
چرا جواب نمی دهید؟
improvisator
U
بدیهه ساز حاضر جواب
He didnt return (acknowledge) my greetings.
U
جواب سلام مرا نداد
never to be at a loss for an answer
U
همیشه حاضر جواب بودن
responsive
U
دارای عکس العمل سریع جواب گو
responsor
U
دستگاه گیرنده و جواب دهنده الکترونیکی
A sharp note(reply).
U
نامه (جواب ) تند ( شدید اللحن )
replication
U
جواب خواهان به دادخواست مدعی در دعوی
We wI'll be notified(informed)of the results today.
U
امروز جواب کار معلوم می شود
the answer is right under your nose
<idiom>
U
جواب مثل روز روشن است
This does not satisfy me.
U
این جواب مرا قانع نمی کند
antiphon
U
سرودی که بوسیله سرایندگان کلیسا در جواب دستهء دیگرخوانده میشود
reducing
U
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduces
U
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduce
U
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
foster
U
تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
to temper
[metal or glass]
U
آب دادن
[سخت کردن]
[آبدیده کردن]
[بازپخت کردن]
[فلز یا شیشه]
transponder
U
دستگاه گیرنده یااداری که بمحض دریافت مخابرهای بطور خودکار ان را جواب میدهد
transpondor
U
دستگاه گیرنده یااداری که بمحض دریافت مخابرهای بطور خودکار ان را جواب میدهد
to inform on
[against]
somebody
U
کسی را لو دادن
[فاش کردن]
[چغلی کردن]
[خبرچینی کردن]
assigns
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assign
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigned
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigning
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
menu display
U
روش محاورهای ارتباط باسیستم کامپیوتری از طریق سوال و جواب یا انتخابهای چند گانه
case
U
تابع جستجویی که وقتی جواب میدهد که کلمه جستجو و حالت حروف آن تط ابق داشته باشتد
cases
U
تابع جستجویی که وقتی جواب میدهد که کلمه جستجو و حالت حروف آن تط ابق داشته باشتد
design
U
پروژه دادن طرح دادن طرح کردن برنامه
designs
U
پروژه دادن طرح دادن طرح کردن برنامه
institutionalize
U
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalizes
U
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalising
U
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalises
U
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalizing
U
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
collimate
U
موازی قرار دادن لوله و هدف میزان کردن تعدیل کردن
pursued
U
تعاقب کردن تحت تعقیب قانونی قرار دادن دنبال کردن
pursue
U
تعاقب کردن تحت تعقیب قانونی قرار دادن دنبال کردن
pursues
U
تعاقب کردن تحت تعقیب قانونی قرار دادن دنبال کردن
pursuing
U
تعاقب کردن تحت تعقیب قانونی قرار دادن دنبال کردن
receive
U
اخذ دریافت کردن جا دادن وپنهان کردن مال مسروقه
receives
U
اخذ دریافت کردن جا دادن وپنهان کردن مال مسروقه
predicates
U
اطلاق کردن بصورت مسند قرار دادن مبتنی کردن
predicating
U
اطلاق کردن بصورت مسند قرار دادن مبتنی کردن
predicate
U
اطلاق کردن بصورت مسند قرار دادن مبتنی کردن
lay
U
قرار دادن طرح کردن مطرح کردن توط ئه چیدن
lays
U
قرار دادن طرح کردن مطرح کردن توط ئه چیدن
out lawry
U
طراحی کردن بطور مختصر شرح دادن خلاصه کردن
predicated
U
اطلاق کردن بصورت مسند قرار دادن مبتنی کردن
anneal
U
نرم کردن فلز به وسیله حرارت دادن و سرد کردن اهسته در کوره
to veer and heul
U
پیوسته تغییرعقیده دادن شل کردن وسفت کردن دراوردن
pay
U
جبران کردن غرامت دادن کارسازی کردن مزد
pays
U
جبران کردن غرامت دادن کارسازی کردن مزد
paying
U
جبران کردن غرامت دادن کارسازی کردن مزد
linear
U
روش جستجو که هر عنصریت را با کلید جستجو مقایسه میکند تا به جواب برسد.
to adjust
U
وفق دادن
[سازگار کردن]
[مطابق کردن ]
set out
U
شرح دادن تنظیم کردن تعیین کردن
designating
U
انتخاب کردن تعیین کردن تخصیص دادن
designates
U
انتخاب کردن تعیین کردن تخصیص دادن
designate
U
انتخاب کردن تعیین کردن تخصیص دادن
statements
U
بیان کردن توضیح دادن تاکید کردن
introduce
U
وارد کردن نشان دادن داخل کردن
introduced
U
وارد کردن نشان دادن داخل کردن
introducing
U
وارد کردن نشان دادن داخل کردن
introduces
U
وارد کردن نشان دادن داخل کردن
connects
U
اتصال دادن متصل کردن مربوط کردن
hires
U
اجیر کردن اجاره کردن کرایه دادن
hire
U
اجیر کردن اجاره کردن کرایه دادن
hiring
U
اجیر کردن اجاره کردن کرایه دادن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com