Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (4 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
ceteris paribus
U
ثابت بودن سایر شرایط
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
marginal productivity law
U
قانون بازدهی نهائی قانون بهره وری نهائی ب_راساس این ق__انون با اف_زایش یک عامل تولید با ف_رض ثابت بودن سایر ع__وامل تولیدنهائی نهایتا کاهش خواهدیافت
second best theory
U
نظریه دومین ارجحیت . براساس این نظریه چنانچه یک یا چندشرط از شرایط لازم برای بهینه پارتو وجود نداشته باشد در این صورت رعایت شدن سایر شرایط لازم باقیمانده در ارجحیت ثانی قرار نخواهد گرفت
meets
U
مطابق شرایط بودن
qualify for
U
واجد شرایط بودن
meet
U
مطابق شرایط بودن
reasonableness of terms in contract
U
معقول بودن شرایط قرارداد
abhide
U
ثابت بودن
to stand fast
U
ثابت بودن
hang on
U
ثابت قدم بودن
to keep one's resolve
U
در عزم خود ثابت بودن
ceteris paribus
U
ثابت بودن تمام عوامل دیگر
law of constant heat sumation
U
قانون ثابت بودن جمع گرماها
hess's law
U
قانون ثابت بودن جمع گرماها
formulae
U
الگویی در برنامه صفحه گسترده برای یافتن یک مقدار در خانهای از داده در سایر خانه ها با استفاده از همان فرمول در سایر خانه ها با مترجم فرمول
formulas
U
الگویی در برنامه صفحه گسترده برای یافتن یک مقدار در خانهای از داده در سایر خانه ها با استفاده از همان فرمول در سایر خانه ها با مترجم فرمول
formula
U
الگویی در برنامه صفحه گسترده برای یافتن یک مقدار در خانهای از داده در سایر خانه ها با استفاده از همان فرمول در سایر خانه ها با مترجم فرمول
dynamic condition
U
شرایط و مقتضیات پویای اقتصادی تغییر شرایط اقتصادی ناشی از تحول سلیقه تقاضا کنندگان وهزینه و مخارج تولید ونسبت جمعیت
synoptic situation
U
شرایط جوی محلی موجود شرایط جوی اندازه گیری شده منطقهای
static employment
U
کاربرد توپخانه پدافند هوایی در سکوی ثابت یا در پدافندهوایی ثابت
fixed capital
U
سپرده ثابت اموال ثابت یکان
static test
U
ازمایش در وضعیت ثابت یا به حالت ثابت
standing order
U
دستورالعملهای ثابت دستورات ثابت
standing orders
U
دستورالعملهای ثابت دستورات ثابت
sample
U
مداری که سیگنال ورودی آنالوگ را برای مدت طولانی برای مبدل آنالوگ به دیجیتال ثابت نگه می دارد تا خروجی ثابت تولید شود
sampled
U
مداری که سیگنال ورودی آنالوگ را برای مدت طولانی برای مبدل آنالوگ به دیجیتال ثابت نگه می دارد تا خروجی ثابت تولید شود
standing
U
ثابت دستورالعمل ثابت
other
<adj.>
U
سایر
steadying
U
مسیر ثابت فرمان مسیر را ثابت نگهدارید
steadies
U
مسیر ثابت فرمان مسیر را ثابت نگهدارید
steadied
U
مسیر ثابت فرمان مسیر را ثابت نگهدارید
steadiest
U
مسیر ثابت فرمان مسیر را ثابت نگهدارید
steady
U
مسیر ثابت فرمان مسیر را ثابت نگهدارید
other people
U
سایر مردم
Other means of transport
U
سایر وسایل نقلیه
head
U
توپی کامل و سایر متعلقات
leaders
U
درباره سایر رکوردهای فایل
leader
U
درباره سایر رکوردهای فایل
conditions
U
شرایط
the conditions
U
شرایط ان
terming
U
شرایط
termed
U
شرایط
terms
U
شرایط
term
U
شرایط
purest
U
پاکیزه یا ترکیب نشده با سایر چیزها
FMS
U
ربات و سایر وسایل خودکار در تولید
purer
U
پاکیزه یا ترکیب نشده با سایر چیزها
pure
U
پاکیزه یا ترکیب نشده با سایر چیزها
highlight
U
جدا کردن بخشی از متن از سایر آن
fills
U
رسم یک فضای بسته با یک رنگ یا سایر
exhaustable resources
U
زغال سنگ و سایر مواد کانی
highlighted
U
جدا کردن بخشی از متن از سایر آن
nave
U
سالن کلیسا یا سایر سالنهای بزرگ
negative diheral
U
تمایل بال یا سایر ایرفویلهابطرف پایین
highlights
U
جدا کردن بخشی از متن از سایر آن
fill
U
رسم یک فضای بسته با یک رنگ یا سایر
inert
U
که با سایر مواد شیمیایی کار نمیکند
naves
U
سالن کلیسا یا سایر سالنهای بزرگ
terms of trade
U
شرایط معامله
terms of trade
U
شرایط مبادله
existing circumstances
U
شرایط موجود
second order conditions
U
شرایط ثانوی
stability conditions
U
شرایط ثبات
settlement terms
U
شرایط پرداخت
ball games
U
شرایط وضعیت
conditions of (the) competition
U
شرایط رقابت
standard condition
U
شرایط استاندارد
conditions of contract
U
شرایط قرارداد
settlement terms
U
شرایط تسویه
shipping terms
U
شرایط حمل
conference terms
U
شرایط کنفرانس
spring conditions
U
شرایط بهاری
conditions of purchase
U
شرایط خرید
terms of shipment
U
شرایط حمل
competition conditions
U
شرایط رقابت
terms of payment
U
شرایط پرداخت
terms and conditions
U
ضوابط و شرایط
competitive conditions
U
شرایط رقابت
given conditions
U
شرایط معینه
given conditions
U
شرایط معلوم
sufficient conditions
U
شرایط کافی
standard conditions
U
شرایط متعارفی
condition of readiness
U
شرایط امادگی
qualification
U
وضعیت شرایط
average conditions
U
شرایط عادی
average conditions
U
شرایط متوسط
ballistic conditions
U
شرایط بالیستیکی
tight spot
<idiom>
U
شرایط سخت
actude conditions
U
شرایط شدید
actude conditions
U
شرایط حاد
disadvantage
U
شرایط نامساعد
disadvantages
U
شرایط نامساعد
dis qualified
U
فاقد شرایط
conditions
U
شرایط اوضاع
emergency conditions
U
شرایط اضطراری
ambient conditions
U
شرایط محیطی
adverse factors
U
شرایط نامساعد
admission requirements
U
شرایط پذیرش
no bed of roses
<idiom>
U
شرایط سختوبد
qualified
U
واجد شرایط
equilibrium conditions
U
شرایط تعادل
Russian roulette
<idiom>
U
شرایط پرخطر
ball game
U
شرایط وضعیت
working conditions
U
شرایط کار
tropical condition
U
شرایط گرمسیری
requirements of the credit
U
شرایط اعتبار
credit terms
U
شرایط اعتبار
requirements
U
شرایط لازم
plateau
U
شرایط پایا
plateaus
U
شرایط پایا
qualification
U
واجد شرایط
bona fide
U
واجد شرایط
boundary conditions
U
شرایط حدی
boundary conditions
U
شرایط مرزی
delivery terms
U
شرایط تحویل
plateaux
U
شرایط پایا
qualifications
U
شرایط لازم
final cinditions
U
شرایط فینال
qulifications
U
واجد شرایط
suitable conditions
U
شرایط مناسب
necessary conditions
U
شرایط لازم
mutual terms
U
شرایط متقابل
usual conditions
U
شرایط معمول
present conditions
U
شرایط فعلی
conditions of use
U
شرایط کاربرد
normal temperature and pressure
U
شرایط استاندارد
implied terms
U
شرایط ضمنی
implied terms
U
شرایط تلویحی
eligible
U
واجد شرایط
qualifies
U
واجد شرایط
qualify
U
واجد شرایط
standard temperature and pressure
U
شرایط متعارفی
standard temperature and pressure
U
شرایط استاندارد
normal temperature and pressure
U
شرایط متعارفی
payment terms
U
شرایط پرداخت
marginal conditions
U
شرایط نهائی
qalified
U
واجد شرایط
makings
U
شرایط لازم
fair play
U
شرایط برابر
final cinditions
U
شرایط پایانی
initial condition
U
شرایط اولیه
liner terms
U
شرایط خط کشتیرانی
light conditions
U
شرایط نور
roots
U
بالاترین دایرکتوری که از آن سایر دایرکتورها شاخه می شوند
He is the best physician as physicians go.
U
نسبت به سایر پزشکان از همه بهتر است
babbles
U
اختلال در سایر منابع که با یک سیگنال بیان میشود
c
U
استفاده مشابه از کامپیوتر و سایر اجزا در فرآیند
breaker
U
وسیله که با قط ع برق سایر اجزا را محافظت میکند
holding company
U
شرکتی که سایر شرکتها را تحت کنترل دارد
departmental LAN
U
چاپگرها و سایر منابع اشتراکی استفاده کنند
babbled
U
اختلال در سایر منابع که با یک سیگنال بیان میشود
book message
U
نامهای که سایر گیرندگان دران قید نمیشود
babble
U
اختلال در سایر منابع که با یک سیگنال بیان میشود
priority
U
شینالی به کامپیوتر که از سایر کارها پیش می گیرد
root
U
بالاترین دایرکتوری که از آن سایر دایرکتورها شاخه می شوند
priorities
U
شینالی به کامپیوتر که از سایر کارها پیش می گیرد
breakers
U
وسیله که با قط ع برق سایر اجزا را محافظت میکند
investigation of foundation conditions
U
تحقیق شرایط شالوده
qualified
U
واجد شرایط لازمه
volcanism
U
شرایط و خصوصیات اتشفشانی
other things being equal
U
اگر شرایط دیگررابرابربگیریم
circumstance
U
شرایط محیط اهمیت
eligible
U
واجد شرایط مطلوب
qualified
U
دارای شرایط لازم
conditions
U
مقررات و شرایط اسبدوانی
it does not s. the condition
U
واجدان شرایط نیست
quantifies
U
واجد شرایط شدن
through the mill
<idiom>
U
تجربه شرایط مشکل
tight squeeze
<idiom>
U
شرایط سخت تجاری
turn the tables
<idiom>
U
عوض کردن شرایط
second order conditions
U
شرایط مرتبه دوم
make a difference
<idiom>
U
شرایط را عوض کردن
ineligibility
U
فقدان شرایط لازم
unqualified
U
فاقد شرایط لازم
quantifying
U
واجد شرایط شدن
quantify
U
واجد شرایط شدن
bend
U
شرایط خمیدگی زانویی
machining requirments
U
شرایط براده برداری
quantified
U
واجد شرایط شدن
ineligible
U
فاقد شرایط لازم
entry group
U
گروه واجد شرایط
to impose conditions
U
با شرایط سنگین بارکردن
support conditions
U
شرایط تکیه گاهی
feudatory
U
تابع شرایط تیول
conditions of sale
U
شرایط اساسی معامله
possessing the necessary qualifications
U
واجد شرایط لازم
terms and conditions of the credit
U
ضوابط و شرایط اعتبار
qualificatory
U
واجد شرایط کننده
tenders conditions
U
شرایط عمومی مناقصه
provisions of a contract
U
شرایط قرار داد
e mail
U
سیستم ارسال و دریافت پیام از سایر کاربران شبکه
casings
U
جعبه پوشش که کامپیوتر و سایر اجزا در آن قرار دارند
casing
U
جعبه پوشش که کامپیوتر و سایر اجزا در آن قرار دارند
office of the future
U
ارتباطات داده و سایر تکنولوژیهای الکترونیکی بعمل می اورد
electronic
U
سیستم ارسال پیام و دریافت آن از سایر کاربران شبکه
opening hours
ساعاتی که بانک، کتابخانه و سایر مراکز باز می شود.
climate for growth
U
شرایط لازم برای رشد
get in the swing of things
<idiom>
U
به شرایط جدید عادت کردن
disqualify
U
فاقد شرایط لازم دانستن
disqualifying
U
فاقد شرایط لازم دانستن
loan conversion
U
تجدید نظر در شرایط وام
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com