English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (657 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
nod U تکاندادن سر بعلامت توافق سرتکان دادن باسراشاره کردن
nodded U تکاندادن سر بعلامت توافق سرتکان دادن باسراشاره کردن
nodding U تکاندادن سر بعلامت توافق سرتکان دادن باسراشاره کردن
nods U تکاندادن سر بعلامت توافق سرتکان دادن باسراشاره کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
beck U سرتکان دادن
agitate U تحریک کردن تکاندادن
agitates U تحریک کردن تکاندادن
to give a stir to U تکاندادن
We have agreed in princeple . U درکل توافق کرده ایم ( توافق درکلیات )
enewal of contract by tacit agreement U تجدید توافق بر اساس توافق ضمنی
masurium U فلزمازوریوم بعلامت a
As a mark of respect ( esteem) . U بعلامت احترام
How very odd. Well I never. U چه چیزها ( بعلامت تعجب )
tellurium U شبه فلز کمیابی بعلامت Te
terbium U عنصر فلزی کمیاب بعلامت Tb
thallium U عنصر فلزی مشتق از الومینیوم بعلامت TI
He nodded. U سرش راتکان داد ( بعلامت موافقت )
come to an agreement U توافق حاصل کردن
compromise U توافق مصالحه کردن
compromises U توافق مصالحه کردن
compromising U توافق مصالحه کردن
beryllium U فلز بریلیوم بعلامت Beبرنگ خاکستری فولادی
He shook his head. U سرش راتکان داد (بعلامت مخالفتی ونفی )
protest flag U پرچم قرمز کوچک بعلامت اعتراض راننده قایق
to come to an agreement U یکدل شدن توافق حاصل کردن
hoick U فریاد تازی دار بعلامت اعلام کشف مسیر شکار
white flag U پرچم سفید برای اعلام حضوراتومبیل امدادی یا داوردرمسیر یا در پایان خط بعلامت باقی ماندن یک دور ازمسابقه
storm warning U پرچم قرمز با مرکز سیاه یا 2چراغ قرمز بعلامت باد شدید
disciplines U نظم دادن ادب کردن تربیت کردن انضباط دادن
discipline U نظم دادن ادب کردن تربیت کردن انضباط دادن
disciplining U نظم دادن ادب کردن تربیت کردن انضباط دادن
to depict somebody or something [as something] U کسی یا چیزی را بعنوان چیزی توصیف کردن [وصف کردن] [شرح دادن ] [نمایش دادن]
conducts U هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducted U هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conduct U هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducting U هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
to picture U شرح دادن [نمایش دادن] [وصف کردن]
adaptations U توافق
concent U توافق
consenting U توافق
concerts U توافق
agreement U توافق
coincidences U توافق
adaptation U توافق
bands U توافق
band U توافق
concert U توافق
commensurability U توافق
commensurableness U توافق
consented U توافق
concord U توافق
agreements U توافق
consent U توافق
concurrence U توافق
accord U توافق
accorded U توافق
accords U توافق
conciliation U توافق
consistency U توافق
rapport U توافق
to come to an understanding U توافق
coincidence U توافق
consents U توافق
accommodations U توافق
keeping U توافق
accommodation U توافق
settlement U توافق
maladapted U بی توافق
settlements U توافق
analogy U توافق
analogies U توافق
adaption U توافق سازش
plea agreement U توافق مدافعه
adaptableness U قابلیت توافق
maladjusted U بی توافق دژسازگار
adaptiveness U قوه توافق
adhesion U همبستگی توافق
disconformity U عدم توافق
discordance U عدم توافق
dissidence U عدم توافق
reciprocal agreement U توافق دو جانبه
agreement of arguments U توافق نشانوندها
agreement coefficient U ضریب توافق
accordance U وفق توافق
adaptation U توافق سازش
inadaptable U توافق ندادنی
adaptations U توافق سازش
inharmoniousness U عدم توافق
adaptable U قابل توافق
disagreement U عدم توافق
disagreements U عدم توافق
his painting lacked repose U نقاشی وی توافق
harmonometer U توافق سنج
disparity U عدم توافق
disparities U عدم توافق
speaking with prosecutor U توافق باشاکی
accompt U سازگاری توافق
maladaptation U عدم توافق
inconsonantly U باعدم توافق
adaptability U توافق سازگاری
concordat U توافق دوستانه
conformable U قابل توافق
consistence U توافق سازگاری
consonance U توافق صدا
mutual agreement U توافق طرفین
reach an agreement U به توافق رسیدن
understandings U توافق تظر
consistency U توافق سازگاری
conconancy U توافق صدا
compromiser U توافق کار
deals U توافق تجاری
breach U خطای رد یک توافق
breached U خطای رد یک توافق
deal U توافق تجاری
give-and-take U آماده به توافق
breaches U خطای رد یک توافق
collective agreement U توافق جمعی
understanding U توافق تظر
correspondence principle U اصل توافق
basic agreement U توافق اولیه
arbitration agreement U توافق بر حکمیت
frame agreement U توافق اولیه
master agreement U توافق اولیه
skeleton agreement U توافق اولیه
outline agreement U توافق اولیه
modus vivendi U توافق موقت
consensus U توافق عام
conformation U سازش توافق
maladjustment U عدم توافق
unilateral agreement U توافق یک جانبه
synesis U توافق معانی
maladjustments U عدم توافق
agreements U معاهده و مقاطعهء توافق
approves U توافق در مورد چیزی
inconsonance U عدم توافق ناهماهنگی
discordantly U از روی عدم توافق
settlement U حل و فصل توافق بنگاه
variance U مغایرت عدم توافق
approving U توافق در مورد چیزی
agreement U معاهده و مقاطعهء توافق
abidance U رفتار برطبق توافق
settlements U حل و فصل توافق بنگاه
conventionalization U توافق با ایین و رسوم
meet someone half-way <idiom> U به توافق رسیدن با کسی
consensus U توافق ورضایت عمومی
plea bargain U توافق مدافعه [حقوق]
adaptability U قابلیت توافق و سازش
basic agreement U چهارچوب توافق [حقوق]
skeleton agreement U چهارچوب توافق [حقوق]
approve U توافق در مورد چیزی
outline agreement U چهارچوب توافق [حقوق]
frame agreement U چهارچوب توافق [حقوق]
odds U عدم توافق مغایرت
master agreement U چهارچوب توافق [حقوق]
undertakes U توافق برای انجام کاری
to settle out of court U به توافق رسیدن خارج از دادگاه
undertake U توافق برای انجام کاری
adequateness U توافق داشتن متفق بودن
out of court settlement U توافق بدون محکمه [حقوق]
undertaken U توافق برای انجام کاری
acclimatization U توافق بااب و هوای یک محیط
approval U توافق برای استفاده از چیزی
acclimatation U توافق بااب و هوای یک محیط
discommend U با عدم توافق چیزی گفتن
agreement on partial payments U توافق در پرداخت های قسطی
inadaptability U عدم قابلیت توافق ناسازگاری
inadaptable U غیر قابل توافق ناسازگار
unless otherwise agreed U اگر توافق دیگری نباشد
adhering U توافق داشتن متفق بودن
adheres U توافق داشتن متفق بودن
collusion U توافق میان فروشندگان یک کالا
adhere U توافق داشتن متفق بودن
adhered U توافق داشتن متفق بودن
contract note U سند مقاطعه توافق نامه
break U خای نپذیرفتن وفایف یک توافق
breaks U خای نپذیرفتن وفایف یک توافق
arguments U بحث در باره چیزی بدون توافق
agreed value policy U بیمه نامه با ارزش توافق شده
pre U آنچه قبلا توافق شده است
pre- U آنچه قبلا توافق شده است
private treaty U معامله کالا یا توافق فروشنده وخریدار
argument U بحث در باره چیزی بدون توافق
reduce U تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduces U تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reducing U تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
foster U تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
presentation layer U کدها و تقاضاهای شروع و خاتمه اتصال توافق می :ند
unless otherwise agreement U مگر به ترتیب دیگری توافق شده باشد
plea deal [between Prosecution and Defense] U توافق مدافعه [بین دادستان و وکیل دفاع]
to temper [metal or glass] U آب دادن [سخت کردن] [آبدیده کردن] [بازپخت کردن] [فلز یا شیشه]
fashionableness U توافق بارسم وایین معمول مطابقت باسبک روز
deal U قراردادی که در آن روی چنیدن موضوع همزمان توافق میشود
deals U قراردادی که در آن روی چنیدن موضوع همزمان توافق میشود
to inform on [against] somebody U کسی را لو دادن [فاش کردن] [چغلی کردن] [خبرچینی کردن]
assigning U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigns U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigned U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assign U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
packages U توافق وقتی چندین موضوع مختلف همزمان موافق باشند
pack U توافق وقتی چندین موضوع مختلف همزمان موافق باشند
service U توافق برای سرویس یک قطعه توسط مهندس در صورت خرابی آن
packaged U توافق وقتی چندین موضوع مختلف همزمان موافق باشند
concerted action U عمل مرسوم عملی که عدهای برای انجام ان توافق کنند
serviced U توافق برای سرویس یک قطعه توسط مهندس در صورت خرابی آن
Recent search history Forum search
There is no search result on forum.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com