English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 206 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
mass-production U تولید انبوه
mass production U تولید انبوه
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
economies of scale U صرفه جوئیهای تولید انبوه
mass production of goods U تولید انبوه کالا
off the shelf U محصول سخت افزار یا نرم افزار با تولید انبوه
reprographics U ترسیم ها و فیلم ها و روشهای تولید انبوه مجدد
Other Matches
capacity cost U هزینه تولید وقتی که واحدتولید کننده حداکثر فرفیت خودرا برای تولید به کار برد هزینه تولید با حداکثر فرفیت
pilot line operation U کار تولید حداقل کالاهای نظامی فقط به منظور حفظ سیستم تولید
embryophyte U گیاهی که تولید گیاهک تخم زانموده و درنتیجه تولید بافتهای اوندی مینماید
component U 1-قطعهای که وارد آخرین تولید میشود 2-وسیله اکترونیک که یک سیگنال الکتریکی تولید میکند
components U 1-قطعهای که وارد آخرین تولید میشود 2-وسیله اکترونیک که یک سیگنال الکتریکی تولید میکند
producer's goods U هرچیزی که تولید کننده یا صاحب کارخانه در جهت تولید جنس دیگری ازان استفاده کند
second U مجوز دادن به تولیدکننده برای تولید یک قطعه الکترونیکی وقتی که گنجایش تولید درحد نیاز نیست
seconds U مجوز دادن به تولیدکننده برای تولید یک قطعه الکترونیکی وقتی که گنجایش تولید درحد نیاز نیست
seconded U مجوز دادن به تولیدکننده برای تولید یک قطعه الکترونیکی وقتی که گنجایش تولید درحد نیاز نیست
seconding U مجوز دادن به تولیدکننده برای تولید یک قطعه الکترونیکی وقتی که گنجایش تولید درحد نیاز نیست
euler theorem U در صورتی که تابع تولید همگن درجه یک باشد بر اساس قضیه اولر کل تولید مساوی مجموع پرداختی ها به عوامل تولیدمیباشد
production overheads U هزینههای بالاسری تولید هزینههای سربار تولید هزینههای غیرمستقیم تولید
increasing cost industry U حالتی است که چند موسسه به صنعت خاصی بپردازند ودر نتیجه محدودیت عوامل تولید و کمبود انها هزینه تولید بالا رود
planar U روش تولید مدارهای مجتمع بار اعمال مواد شیمیایی به یک قطعه سیلیکن برای تولید قطعه متفاوت
cost fraction U نتیجه مستقیم هزینههای مستقیم تولید یا خدمت به تعداد واحدهای تولید شده یاکمیت خدمات
derived demand U تقاضابرای یک عامل تولید که خوداز تقاضا برای کالایی که ان عامل تولید در ان بکار میرودناشی میشود .
declassified cost U هزینه کالای تولید شده که دران سهم هر یک از عوامل تولید مشخص شده باشد
oem U شرکتی ه قط عاتی تولید میکند که بخشهای اصلی را تولید کنندههای دیگر ساخته اند و محصول را برای کاربر خاص ایجاد میکند
matrixes U چاپگری که حروف توسط مجموعهای از نقاط کنار هم تولید می شوند و صفحه را خط به خط تولید می کنند. این چاپگر برای چاپ با ریبون یا thermal یا چاپ الکترواستاتیک به کار می رود
matrix U چاپگری که حروف توسط مجموعهای از نقاط کنار هم تولید می شوند و صفحه را خط به خط تولید می کنند. این چاپگر برای چاپ با ریبون یا thermal یا چاپ الکترواستاتیک به کار می رود
thickset U انبوه
tump U انبوه
clumpy U انبوه
agminated U انبوه
agminate U انبوه
aggregation U انبوه
vasty U انبوه
clumps U انبوه
tufty U انبوه
grossing U انبوه
grosses U انبوه
grosser U انبوه
grossed U انبوه
bushier U انبوه
bushiest U انبوه
bushy U انبوه
luxuriant U انبوه
lot U انبوه
thick U انبوه
floccose U انبوه
multitudinous U انبوه
cluster U انبوه
grossest U انبوه
thickest U انبوه
thicker U انبوه
gross U انبوه
heaps U انبوه
mass U انبوه
clump U انبوه
clumped U انبوه
overgrown U انبوه
clumping U انبوه
masses U انبوه
collective U انبوه
massing U انبوه
multitude U انبوه
riffraff U انبوه
heaping U انبوه
multitudes U انبوه
ranked U انبوه
ranks U انبوه
dense U انبوه
densest U انبوه
rank U انبوه
heap U انبوه
denser U انبوه
mass consumption U مصرف انبوه
tussocks U دسته انبوه
overruns U انبوه شدن
lot U توده انبوه
flags U دم انبوه وپشمالوی سگ
mass memory U حافظه انبوه
overrunning U انبوه شدن
heaping U انبوه گروه
heaps U انبوه گروه
flag U دم انبوه وپشمالوی سگ
bikes U انبوه جمعیت
shock head U انبوه گیسو
tussock U دسته انبوه
clump U انبوه کردن
high mass consumption U مصرف انبوه
mass data U دادههای انبوه
clumped U انبوه کردن
bike U انبوه جمعیت
clumping U انبوه کردن
clumps U انبوه کردن
heap U انبوه گروه
mass storage U انبار انبوه
mass unemployment U بیکاری انبوه
massed fire U اتش انبوه
aggregates U انبوه سنگدانه
aggregate U انبوه توده
aggregate U انبوه سنگدانه
congeries U انبوه کومه
mob U انبوه مردم
mass U انبوه توده
overrun U انبوه شدن
mobbed U انبوه مردم
mobbing U انبوه مردم
mobs U انبوه مردم
dense U انبوه احمق
denser U انبوه احمق
voluminous U متراکم انبوه
densest U انبوه احمق
acervate U انبوه شده
congest U انبوه شدن
overcrowd U انبوه شدن
flocculate U انبوه شدن
aggregates U انبوه توده
rampant vegetation U گیاهان انبوه
thicket U درختزار انبوه
thickets U درختزار انبوه
massing U انبوه توده
agglomerate U توده انبوه
masses U انبوه توده
luxuriant vegetation U گیاهان انبوه
acceleration principle U یعنی سرمایه گذاری مساوی است باحاصلضرب ضریب شتاب میزان سرمایه گذاری لازم برای افزایش یک واحد تولید در تغییرات در تولید
overeun error U خطای انبوه شده
mass storage device U دستگاه انبوه ذخیره
mass formation U ارایش هجومی انبوه
central mass storage U انباره انبوه مرکزی
aggregate particles U خردههای انبوه شده
age of mass consumption U عصر مصرف انبوه
spermary U غده تولید کننده منی محل تولید منی
clouds U توده انبوه تیره وگرفته
cloud U توده انبوه تیره وگرفته
flocculate U بصورت رشتههای انبوه و کرکداردراوردن
clouding U توده انبوه تیره وگرفته
crowds U بازور وفشارپرکردن انبوه مردم
crowd U بازور وفشارپرکردن انبوه مردم
removable mass storage U انباره انبوه قابل انتقال
wooded U پوشیده شده از درخت خیلی انبوه
rain forest U جنگل انبوه مناطق گرم و پرباران
covert U بوته زار انبوه مخفیگاه شکار
profile U سیستم پرسنلی ذخیره انبوه کامپیوتر
profiled U سیستم پرسنلی ذخیره انبوه کامپیوتر
profiling U سیستم پرسنلی ذخیره انبوه کامپیوتر
profiles U سیستم پرسنلی ذخیره انبوه کامپیوتر
shock headed U انبوه گیسو دارای موی فراوان
families U محدوده ماشین ها از یک تولید کننده که با سایر محصولات در همان خط از همان تولید کننده سازگارند
family U محدوده ماشین ها از یک تولید کننده که با سایر محصولات در همان خط از همان تولید کننده سازگارند
mixed capitalism U نظام اقتصادی که در ان بیشتروسایل و ابزار تولید درمالکیت خصوصی قرار داشته و بازار چگونگی تعیین قیمت و تولید را به عهده دارد ولی با وجود این دولت نیز ازطریق سیاستهای پولی مالی و قوانین مختلف درفعالیتهای اقتصادی تاثیرمیگذارد
full U مدار تفریق دودویی که اختلاف دو ورودی را تولید میکند و یک رقم نقلی ورودی می پذیرد و در صورت لزوم رقم ثقلی خروجی تولید میکند
fullest U مدار تفریق دودویی که اختلاف دو ورودی را تولید میکند و یک رقم نقلی ورودی می پذیرد و در صورت لزوم رقم ثقلی خروجی تولید میکند
gnp gap U شکاف تولید ناخالص ملی اختلاف بین تولید ناخالص ملی واقعی وتولیدناخالص ملی بالقوه
half U جمع کننده دودویی که میتواند نتیجه جمع دو ورودی را تولید کند. و رقم نقل خروجی تولید میکند ولی نمیتواند رقم نقل ورودی بپذیرد
producers burden of tax U بار مالیات تولید کنندگان سهم تولید کنندگان از مالیات
prodos U سیستم عامل II APPLE که برای حمایت دستگاههای ذخیره انبوه و دستگاههای ذخیره فلاپی دیسک طراحی شده است
aggregate output U تولید کل
assembly line U خط تولید
production lines U خط تولید
progeniture U تولید
production technique U فن تولید
assembly lines U خط تولید
production U تولید
total output U تولید کل
genesis U تولید
productions U تولید
low productivity U تولید کم
generation U تولید
outputs U تولید
fabrication U تولید
output U تولید
production rule U تولید
manufacture U تولید
manufactured U تولید
articulation U تولید
manufactures U تولید
assembly U تولید
products U تولید
production line U خط تولید
total product U تولید کل
generations U تولید
turn out U تولید
product U تولید
production coefficient U ضریب تولید
productive capacity U فرفیت تولید
production frontier U مرز تولید
production capacity U فرفیت تولید
production time U زمان تولید
production account U حساب تولید
surplus production U فزونی تولید
production cost U هزینه تولید
production function U تابع تولید
production gap U شکاف تولید
production control U کنترل تولید
production facility U سهولت تولید
production engineer U مهندس تولید
production efficiency U کارائی در تولید
production efficiency U کارائی تولید
producers U تولید کننده
put out <idiom> U تولید کردن
sparking U تولید جرقه
productivity U قابلیت تولید
suppuration U تولید جراحت
surplus production U تولید اضافی
surplus production U مازاد تولید
raises U تولید کردن
raise U تولید کردن
beeps U تولید صدا
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com