Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (32 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
osculate
U
تماس نزدیک حاصل کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
look in on
<idiom>
U
تماس حاصل کردن
brushes
U
تماس حاصل کردن واهسته گذشتن
brush
U
تماس حاصل کردن واهسته گذشتن
skims
U
سرشیر گرفتن از تماس مختصر حاصل کردن بطور سطحی مورد توجه قرار دادن
skim
U
سرشیر گرفتن از تماس مختصر حاصل کردن بطور سطحی مورد توجه قرار دادن
skimmed
U
سرشیر گرفتن از تماس مختصر حاصل کردن بطور سطحی مورد توجه قرار دادن
closes
U
نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
closer
U
نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
close
U
نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
closest
U
نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
de bounce
U
جلوگیری از تماس با یک کلید که باعث چندین تماس میشود
touch
U
دست زدن به خوردن به تماس یافتن با تماس
touches
U
دست زدن به خوردن به تماس یافتن با تماس
submarginal land
U
زمین مطلقا" بی حاصل زمینی که چنان بی حاصل باشد که مخارج سرمایه گذاری و کارگر را نتواندجبران کند
Thanks for calling back.
U
با تشکر برای تماس.
[به کسی گفته میشود که فرد تلفن خود را جواب نداده و بعدا دوباره تماس می گیرد.]
contact point
U
وسیله تماس نقطه اخذ تماس
ring
U
سیستم کامپیوتر راه دور که کاربر به تلفن آن یک بار تماس می گیرد و امکان شماره گیری , قط ع تماس ,انتظار و سپس بماس مجدد دارد.
amplifying report
U
گزارش تماس با دشمن گزارش تکمیلی اخذ تماس بادشمن
afford
U
حاصل کردن
get
U
حاصل کردن
afforded
U
حاصل کردن
affording
U
حاصل کردن
affords
U
حاصل کردن
acquire
حاصل کردن
getting
U
حاصل کردن
gets
U
حاصل کردن
find touch
U
بیرون فرستادن توپ نزدیک خط دروازه برای تجمع نزدیک
sheer
U
انحراف حاصل کردن
go to rack and ruin
<idiom>
U
نتیجه بد حاصل کردن
come to an agreement
U
توافق حاصل کردن
acquiring
U
حاصل کردن اندوختن
acquires
U
حاصل کردن اندوختن
sterilizing
U
بی بار یا بی حاصل کردن
sterilised
U
بی بار یا بی حاصل کردن
sterilises
U
بی بار یا بی حاصل کردن
sterilising
U
بی بار یا بی حاصل کردن
sterilizes
U
بی بار یا بی حاصل کردن
sterilize
U
بی بار یا بی حاصل کردن
sterilized
U
بی بار یا بی حاصل کردن
To establish( make) contact.
U
تماس دایر ( برقرار ) کردن
harvest
U
حاصل درو کردن وبرداشتن
hold out
<idiom>
U
حاصل شدن ،تقدیر کردن
harvests
U
حاصل درو کردن وبرداشتن
do wonders
<idiom>
U
نتیجه عالی حاصل کردن
harvested
U
حاصل درو کردن وبرداشتن
originate
U
با مودم دیگر که منتظر تماس است تماس برقرار می گیرد. مودم اصلی به پاسخ مودم راه دور پاسخ می فرستد
originates
U
با مودم دیگر که منتظر تماس است تماس برقرار می گیرد. مودم اصلی به پاسخ مودم راه دور پاسخ می فرستد
originating
U
با مودم دیگر که منتظر تماس است تماس برقرار می گیرد. مودم اصلی به پاسخ مودم راه دور پاسخ می فرستد
originated
U
با مودم دیگر که منتظر تماس است تماس برقرار می گیرد. مودم اصلی به پاسخ مودم راه دور پاسخ می فرستد
touches
U
تماس برقرار کردن با چیزی با انگشتان
touch
U
تماس برقرار کردن با چیزی با انگشتان
communicated
U
مخابره کردن ارتباط حاصل کردن
generating
U
حاصل کردن تولید نیرو کردن
generates
U
حاصل کردن تولید نیرو کردن
generated
U
حاصل کردن تولید نیرو کردن
communicate
U
مخابره کردن ارتباط حاصل کردن
generate
U
حاصل کردن تولید نیرو کردن
communicates
U
مخابره کردن ارتباط حاصل کردن
gets
U
حاصل کردن گرفتن گیر اوردن
getting
U
حاصل کردن گرفتن گیر اوردن
get
U
حاصل کردن گرفتن گیر اوردن
to come to an agreement
U
یکدل شدن توافق حاصل کردن
insides
U
ناحیه نزدیک سبد بسکتبال نزدیک به تور والیبال قسمتی از بدن اسکیت باز که بسمت پیچ است منطقه دورخیز
inside
U
ناحیه نزدیک سبد بسکتبال نزدیک به تور والیبال قسمتی از بدن اسکیت باز که بسمت پیچ است منطقه دورخیز
lime light
U
روشنایی سفیدی که از داغ کردن اهک حاصل میشود
gets
U
حاصل کردن تحصیل کردن
getting
U
حاصل کردن تحصیل کردن
get
U
حاصل کردن تحصیل کردن
point bland
U
بسیار نزدیک در مسافت نزدیک
inshore
U
نزدیک کرانه نزدیک ساحل
audio
U
ال می پرسد. شخص تماس گرفته با انتخاب کردن شمارهای در تلفن به او جواب میدهد
follow up
U
تعقیب کردن دنباله داستان را شرح دادن تماس با بیمارپس ازتشخیص یا درمان
skate off
U
حرکت بطرف حریف و تماس بدنی با او برای دور کردن اواز گوی
block the plate
U
موضع گرفتن در خط پایگاه برای بیرون کردن و سوزاندن دونده با تماس توپ
approximated
U
نزدیک کردن
approximates
U
نزدیک کردن
approximate
U
نزدیک کردن
hovercrafts
U
رسانگری که با فشرده کردن هوا در زیر بالای سطح وبدون تماس با ان حرکت میکند
hovercraft
U
رسانگری که با فشرده کردن هوا در زیر بالای سطح وبدون تماس با ان حرکت میکند
to trun to a
U
بصرفه نزدیک کردن
To turn into cash.
U
به پول نزدیک کردن
transverse adduction
U
نزدیک کردن افقی
adduct
U
بمرکز نزدیک کردن
ride herd on
<idiom>
U
از نزدیک دیدن وکنترل کردن
near all
U
نزدیک کردن شانههای حریف به تشک
range alongside
U
نزدیک کردن ناو به ناوی دیگر
approach
U
نزدیک شدن داخل گفتگو شدن مسیر نزدیک شدن هواپیما به باند فرودتقرب
approached
U
نزدیک شدن داخل گفتگو شدن مسیر نزدیک شدن هواپیما به باند فرودتقرب
approaches
U
نزدیک شدن داخل گفتگو شدن مسیر نزدیک شدن هواپیما به باند فرودتقرب
hovering
U
پرواز کردن نزدیک زمین به طور ثابت
see for oneself
U
از نزدیک مشاهده کردن بچشم خود دیدن
alliterate
U
چند کلمهء نزدیک بهم را با یک حرف اغاز کردن
aggress
U
نزدیک کردن حمله کردن
the sun is near setting
U
افتاب نزدیک بغروب کردن یانزدیک است غروب کند
to catch at something
U
برای رسیدن بچیزی وگرفتن ان کوشش کردن وبدان نزدیک شدن
mid wicket
U
توپزن نزدیک توپ انداز توپگیر طرفین میله نزدیک توپ انداز
bituminous paint
U
رنگی ضخیم و سنگین که جزء اصلی ان قیر بوده و بعنوان رنگ ضد اسید برای کم کردن خوردگی حاصل از بخارات والکترولیت موجود در باطری استفاده میشود
clinching
U
نزدیک شدن شمشیرباز به حریف بگونه ایکه رد و بدل کردن ضربه ناممکن شود
clinch
U
نزدیک شدن شمشیرباز به حریف بگونه ایکه رد و بدل کردن ضربه ناممکن شود
clinched
U
نزدیک شدن شمشیرباز به حریف بگونه ایکه رد و بدل کردن ضربه ناممکن شود
clinches
U
نزدیک شدن شمشیرباز به حریف بگونه ایکه رد و بدل کردن ضربه ناممکن شود
approach lane
U
مسیر نزدیک شدن به ساحل خطوط نزدیک شدن به ساحل
best gold
U
تیری که نزدیک به نشان اصابت کرده تیری که نزدیک به مرکزهدف اصابت کرده باشد
ding
U
تماس
contact
U
تماس
contacted
U
تماس
taction
U
تماس
contact line
U
خط تماس
tangency
U
تماس
contingence
U
تماس
line of contact
U
خط تماس
tangents
U
تماس
tangent
U
تماس
contacts
U
تماس
impinging
U
تماس
impacts
U
تماس
impact
U
تماس
contacting
U
تماس
croquet
U
بازی غیررسمی روی چمن با چوبی شبیه چوب چوگان و گویهای چوبی و 9 دروازه فلزی و 2 میله بصورت دور کردن گوی حریف با ضربه بوسیله تماس با گوی خود
perquisite
U
حاصل
resulting
U
حاصل
desolate
<adj.>
U
بی حاصل
upshot
U
حاصل
nonproductive
U
بی حاصل
deserted
<adj.>
U
بی حاصل
payoffs
U
حاصل
product
U
حاصل
adnate
U
حاصل
products
U
حاصل
resulted
U
حاصل
outgrowth
U
حاصل
payoff
U
حاصل
unfruitful
U
بی حاصل
result
U
حاصل
resume
U
حاصل
resumed
U
حاصل
outcome
U
حاصل
outcomes
U
حاصل
resuming
U
حاصل
outgrwth
U
حاصل
yields
U
حاصل
fruitage
U
حاصل
yielded
U
حاصل
barren
<adj.>
U
بی حاصل
yield
U
حاصل
perquisites
U
حاصل
resumes
U
حاصل
bleak
<adj.>
U
بی حاصل
blasted
[uninhabitable]
<adj.>
U
بی حاصل
unutilized
U
بی حاصل
infertile
U
بی حاصل
tuch
U
تماس دادن با
corps a corps
U
تماس بدنی
contact flange
U
فلانژ تماس
line to line fault
U
تماس خطوط
zone of contact
U
ناحیه تماس
contact surface
U
سطح تماس
finishes
U
تماس انتهایی
angle of contact
U
زاویه تماس
interactional points
U
نقاط تماس
point of contact
U
نقطه تماس
point contact
U
تماس نقطهای
skim
U
تماس اندک
going on
U
نزدیکی تماس
finish
U
تماس انتهایی
area contact
U
سطح تماس
shock hazard
U
خطر تماس
contiguity
U
برخورد تماس
skims
U
تماس اندک
contact patrol
U
گشتی تماس
contact party
U
گروه تماس
contact angle
U
زاویه تماس
movement to contact
U
حرکت به تماس
to be in rapport
U
تماس داشتن
contact area
U
منطقه تماس
Keep in touch!
<idiom>
در تماس باش!
contact area
U
سطح تماس
contact diameter
U
قطر تماس
skimmed
U
تماس اندک
to bring into contact
U
تماس دادن
contact point
U
قطب تماس
to be in contact
U
تماس داشتن
contact lost
U
تماس قطع شد
contact pressure
U
فشار تماس
communicator
U
شخص در تماس
contact ratio
U
نسبت تماس
product
U
حاصل ضرب
negotiation outcome
U
حاصل مذاکرات
pinguid
U
حاصل خیز
productive
U
مولد پر حاصل
totals
U
حاصل جمع
fattens
U
حاصل خیزکردن
growth
U
اثر حاصل
totaled
U
حاصل جمع
totalling
U
حاصل جمع
totalled
U
حاصل جمع
products
U
حاصل حاصلضرب
negotiation result
U
حاصل مذاکرات
products
U
حاصل ضرب
feracity
U
حاصل خیزی
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com