Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (14 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
decussate
U
تقاطع یکی در میان یا بشکل > ضرب در< بودن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
parameters
U
نسبت میان تقاطع دو سطح مقدار معلوم و مشخص پارامتر
parameter
U
نسبت میان تقاطع دو سطح مقدار معلوم و مشخص پارامتر
grade crossing
U
تقاطع پیاده روها تقاطع راه اهن و جاده
grade crossings
U
تقاطع پیاده روها تقاطع راه اهن و جاده
interjacency
U
میان بودن
to hold a wolf by the ear
U
میان زمین واسمان معلق بودن
to be on tenter hooks
U
میان زمین واسمان معلق بودن
to be on tenters
U
میان زمین واسمان معلق بودن
medoterranean
U
واقع در میان چند زمین میان زمینی
intervenient
U
در میان اینده واقع در میان
futtock
U
میان چوب میان تیر
cube
U
هرچیزی بشکل مکعب بشکل مکعب دراوردن
cubes
U
هرچیزی بشکل مکعب بشکل مکعب دراوردن
line cross
U
تقاطع خط
junctions
U
تقاطع
intersects
U
تقاطع
intersections
U
تقاطع
crossest
U
تقاطع
intersect
U
تقاطع
chiasma
U
تقاطع
crosses
U
تقاطع
decussation
U
تقاطع
crosser
U
تقاطع
intersection
U
تقاطع
cross
U
تقاطع
intersected
U
تقاطع
weaving
U
تقاطع
street crossing
U
تقاطع
crossing line
U
خط تقاطع
junction
U
تقاطع
intersections
U
تقاطع همبر
meet
U
مقتضی تقاطع
focusses
U
نقطه تقاطع
tree traversal
U
تقاطع درختی
cross road
U
تقاطع جاده
interlace
U
تقاطع کردن
angle of erossing
U
زاویه تقاطع
intertwining
U
تقاطع کردن
intertwines
U
تقاطع کردن
intertwined
U
تقاطع کردن
intertwine
U
تقاطع کردن
meets
U
مقتضی تقاطع
crisscross
U
تقاطع کردن
angle of cutting
U
زاویه تقاطع
intersection
U
تقاطع همبر
crossing plane
U
سطح تقاطع
focused
U
نقطه تقاطع
focussed
U
نقطه تقاطع
focuses
U
نقطه تقاطع
point of intersection
U
نقطه تقاطع
focus
U
نقطه تقاطع
beam grillage
U
تقاطع تیرها
crossing
U
محل تقاطع
crossing
U
نقطه تقاطع
intercepts
U
محل تقاطع
intercepting
U
محل تقاطع
intercept
U
محل تقاطع
intercepted
U
محل تقاطع
weaving section
U
منطقه تقاطع
road junction
U
تقاطع راه
intersect
U
تقاطع کردن
grade crossings
U
تقاطع شاهراه
scissor junction
U
تقاطع مورب
intersected
U
تقاطع کردن
grade crossing
U
تقاطع شاهراه
weaving distance
U
طول تقاطع
intersects
U
تقاطع کردن
focussing
U
نقطه تقاطع
intersection point
U
نقطه تقاطع
road junction
U
تقاطع جاده
Go to the first crossroad.
به اولین تقاطع بروید.
multiway junction
U
تقاطع چند راه
grade crossings
U
تقاطع راه اهن
intersectional
U
وابسته بمحل تقاطع
Go to the second crossroad.
به دومین تقاطع بروید.
intercept point
U
محل تقاطع
[ریاضی]
crossing tower
U
برج تقاطع در کلیسا
interlacement
U
درهم بافتگی تقاطع
grade crossing
U
تقاطع راه اهن
crossroad
U
محل تقاطع دو جاده
ford crossing
U
تقاطع جاده با مجاری ابگذر
meets
U
مواجه شدن تقاطع کردن
meet
U
مواجه شدن تقاطع کردن
cross over point
U
نقطه تقاطع مسیر رژه
level crossing
U
محل تقاطع دو خط راه اهن
traffic cut
U
تقاطع دو جریان عبور و مرور
intercross
U
تقاطع کردن جفت گیری
level crossings
U
محل تقاطع دو خط راه اهن
cross road
U
محل تقاطع دو جاده چهارراه
flyover junction
U
تقاطع دو راه ناهمکف چهارراه دو تراز
bypasses
U
از راه فرعی رفتن تقاطع کردن
bypassed
U
از راه فرعی رفتن تقاطع کردن
bypass
U
از راه فرعی رفتن تقاطع کردن
bypassing
U
از راه فرعی رفتن تقاطع کردن
cross roads
U
تقاطع با زاویه قایم چهارراه راست
skyline
U
خط افق که محل تقاطع زمین واسمان است
skylines
U
خط افق که محل تقاطع زمین واسمان است
long base method
U
روش تقاطع نقشه برداری بااستفاده از یک باز طولانی
psychophysics
U
علم روابط میان روان وتن علم روابط میان روان شناسی وفیزیک
absolute address
مختصاتی که فاصله یک نقطه از محل تقاطع بردارها را نشان میدهد
nick
U
ضربه به محل تقاطع دیوار وزمین اسکواش که قابل گرفتن نیست
nicks
U
ضربه به محل تقاطع دیوار وزمین اسکواش که قابل گرفتن نیست
nicked
U
ضربه به محل تقاطع دیوار وزمین اسکواش که قابل گرفتن نیست
nicking
U
ضربه به محل تقاطع دیوار وزمین اسکواش که قابل گرفتن نیست
collision course interception
U
تقاطع مسیر رهگیری باهواپیمای دشمن مسیربرخورد هواپیمای رهگیر بادشمن
grade separation
U
تقاطع شاهراه یا راه اهن که در ان دو جاده دارای اختلاف سطح از یکدیگر هستند
graticule ticks
U
نقاط تقاطع خطوط شبکه بندی نصف النهارات و مدارات روی نقشه
ungulate
U
بشکل سم
pinnately
U
بشکل پر
floriform
U
بشکل گل
hoof
U
بشکل سم
hoofs
U
بشکل سم
caprine
U
بشکل بز
in the light of
U
بشکل
arundinaceous
U
بشکل نی
in the shape of
U
بشکل
To be very conspicuous . To stick out a mile . To be a marked person .
U
مثل گاو پیشانی سفید بودن ( انگشت نما ومشخص بودن )
peregrinate
U
سرگردان بودن اواره بودن در کشور خارجی اقامت کردن
to have short views
U
د راندیشه حال بودن وبس کوته نظر بودن
contained
U
در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
contains
U
در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
contain
U
در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
spheral
U
بشکل دایره
fiddle headed
U
بشکل سرویولون
crosswise
U
بشکل ضرب در
nebulous
U
بشکل ابر
semicircular
U
بشکل نیمدایره
obcordate
U
بشکل دل وارونه
crosswise
U
بشکل صلیب
distributively
U
بشکل توزیع
form
U
بشکل دراوردن
editorially
U
بشکل سرمقاله
broached
U
بشکل مته
sickle
U
بشکل داس
fugitively
U
بشکل فراری
sickles
U
بشکل داس
forkedly
U
بشکل چنگال
broach
U
بشکل مته
forms
U
بشکل دراوردن
tubby
U
بشکل وان
sheaflike
U
بشکل تیردان
awl shaped
U
بشکل درفش
formed
U
بشکل دراوردن
spikelike
U
بشکل میخ
baculiform
U
بشکل میله
cylindrically
U
بشکل استوانه
liquidly
U
بشکل مایع
ovally
U
بشکل بیضی
cruciform
U
بشکل صلیب
diagrammatically
U
بشکل هندسی
styliform
U
بشکل قلم
teeing
U
هر چیزی بشکل T
tees
U
هر چیزی بشکل T
wedgy
U
بشکل گوه
in intaglio
U
بشکل کنده
dendroid
U
بشکل درخت
lick into shape
U
بشکل در اوردن
crossways
U
بشکل صلیب
crossways
U
بشکل ضرب در
teed
U
هر چیزی بشکل T
shaped
U
بشکل درامده
tympanic
U
بشکل طبل
stelliform
U
بشکل ستاره
ungulate
U
بشکل ناخن
triangular
U
بشکل مثلث
squarely
U
بشکل چهارگوش
hooky
U
بشکل قلاب
in a narrative style
U
بشکل روایت
stpular
U
بشکل خال
campanulate
U
بشکل زنگ
tee
U
هر چیزی بشکل T
lunate
U
بشکل هلال
decimally
U
بشکل اعشار
broaches
U
بشکل مته
aliform
U
بشکل بال
enigmatize
U
بشکل معمادراوردن
scincoid
U
بشکل سقنقر
likes
U
بشکل یاشبیه
butterfly
U
بشکل پروانه
butterflies
U
بشکل پروانه
vinal
U
بشکل شراب
convexty
U
بشکل محدب
lyrically
U
بشکل غزل
like
U
بشکل یاشبیه
quadrant gularly
U
بشکل چهارگوش
ridgewise
U
بشکل خرپشته
vegetably
U
بشکل سبزی
liked
U
بشکل یاشبیه
fashions
U
بشکل در اوردن
fashioning
U
بشکل در اوردن
fashioned
U
بشکل در اوردن
fashion
U
بشکل در اوردن
cuculiform
U
بشکل فاخته
ridgeways
U
بشکل خرپشته
actinomorphous
U
بشکل شعاعی
rotiform
U
بشکل چرخ
sigmate
U
بشکل حرف S
cordate
U
بشکل قلب
ibex
U
بشکل بزکوهی
shaper
U
بشکل در اورنده
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com