English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (5 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
metamerism U تشکیل حلقهای
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
radar netting U تشکیل شبکه اتصالی رادارها تشکیل حلقه زنجیر ازرادارها در یک شبکه
demilitarization U تشکیل منطقه بی طرف تشکیل منطقه غیر نظامی
areolar U حلقهای
gyrate U حلقهای
gyrated U حلقهای
gyrates U حلقهای
armillary U حلقهای
ring cartilage U حلقهای
ring tailed U دم حلقهای
gyrating U حلقهای
annular U حلقهای
cricoid U حلقهای
closed chain U زنجیر حلقهای
cyclic reactance U راکتانس حلقهای
loop antenna U انتن حلقهای
loop sling U بند حلقهای
bicyclo compound U ترکیب دو حلقهای
loop structure U ساختار حلقهای
quasi cyclic U شبه حلقهای
ring structure U ساختار حلقهای
ring network U شبکه حلقهای
ring counter U شمارنده حلقهای
parrel U طناب حلقهای
cyc;ization U حلقهای شدن
girdled U حلقهای بریدن
girdles U حلقهای بریدن
girdling U حلقهای بریدن
extracyclic U برون حلقهای
bicyclic compound U ترکیب دو حلقهای
cyclic compound U ترکیب حلقهای
cyclic impedance U ناگذرایی حلقهای
girdle U حلقهای بریدن
tricyclic drugs U داروهای سه حلقهای
cycloalkanes U الکانهای حلقهای
cyclic admittance U گذرایی حلقهای
macrocyclic effect U اثر درشت حلقهای
token ring network U شبکه نشانه حلقهای
macrocyclic musks U مشکهای درشت حلقهای
multireel file U پرونده چند حلقهای
infinite U حلقهای که خروج ندارد.
ring shift U تغییر مکان حلقهای
multireel sorting U مرتب کردن چند حلقهای
key-ring U حلقهای که بدان کلید می اویزند
fused ring system U سیستم حلقهای جوش خورده
key-rings U حلقهای که بدان کلید می اویزند
ring sight U شکاف درجه حلقهای یا دایرهای
dehydrocyclization U حلقهای شدن با هیدروژن زدایی
inner loop U حلقهای درون حلقه دیگر
link belt U نوار حلقهای جداشونده فشنگ
cyclic U کد حلقهای که مربوط به اعداد دهدهی میشود
nose ring U حلقهای که به بینی گاومیزنند تا بدان اورابکشند
ringthe bull U بازی ای که دران حلقهای راپرتاب میکنندتابه قلابی بیاویزد
disc U حلقهای که تیغههای یک مرحله از کمپرسور روی ان قرار میگیرد
metameric U در وزن و ترکیب برابر و درخواص شیمیایی دگرگون حلقهای
discs U حلقهای که تیغههای یک مرحله از کمپرسور روی ان قرار میگیرد
countered U دو مسیر سیگنال که در دو جهت مخالف ارسال میشوداطراف شبکه حلقهای
message U تعداد بیتهایی که یک پیام را نگه می دارند و در یک شبکه حلقهای می چرخند
messages U تعداد بیتهایی که یک پیام را نگه می دارند و در یک شبکه حلقهای می چرخند
vorticel U جانور ذره بینی حلقهای شکل که در اب ایستاده زندگی میکند
loop U حلقهای که انتها ندارد مگر اینکه برنامه متوقف شود
loops U حلقهای که انتها ندارد مگر اینکه برنامه متوقف شود
counter U دو مسیر سیگنال که در دو جهت مخالف ارسال میشوداطراف شبکه حلقهای
countering U دو مسیر سیگنال که در دو جهت مخالف ارسال میشوداطراف شبکه حلقهای
looped U حلقهای که انتها ندارد مگر اینکه برنامه متوقف شود
self- U حلقهای که هر محل یا دستیابی ثبات را در حین اجرا به محلی که بودند بر می گرداند
Cambridge ring U استاندارد شبکه محلی برای وصل کردن چندین وسیله و کامپیوتر در یک اتصال حلقهای می سازد
commutator U سری هادیهایی که بصورت شعاعی از یکدیگر جدا شده وبصورت حلقهای دور تا دورشفت گردنده ژنراتور قرارگرفته اند
do while U یک دستور برنامه نویسی زبان سطح بالا که تا موقعی که شرایط معینی وجود داشته باشد دستورالعملهای حلقهای را اجرا میکند
net ball U یکجور توپ بازی که توپ بایداز حلقهای که توری درزیران گذاشته اندردشود
spanning tree U روش ایجاد توپولوژی شبکه که حلقهای ندارد و در صورت شکل یا خطای شبکه باعث افزونگی میشود
flying head U نوک خواندن / نوشتن دیسک سخت که به صورت حلقهای است و بالای سطح دیسک چرخان قرار دارد
jack ring U حلقهای استوانهای که جهت نصب لوله جداریا بیرون کشیدن لوله از خاک به صورت طوق محافظ از ان استفاده میشود
endomorphism U تشکیل
entelechy U تشکیل
endomorphy U تشکیل
establishments U تشکیل
establishment U تشکیل
incorporation U تشکیل
ossification U تشکیل استخوان
organizing U تشکیل دادن
organizes U تشکیل دادن
organize U تشکیل دادن
organising U تشکیل دادن
annulation U تشکیل حلقه
organises U تشکیل دادن
capital formation U تشکیل سرمایه
formed U تشکیل دادن
formative U تشکیل دهنده
tournaments U تشکیل مسابقات
tournament U تشکیل مسابقات
forms U تشکیل دادن
embryogen U تشکیل جنین
embryogeny U تشکیل جنین
to erect into U تشکیل دادن از
antidim U مایع ضد تشکیل مه
antitrust U مخالف تشکیل
argillaceous U تشکیل شده از رس
form U تشکیل دادن
former U تشکیل دهنده
sporogenesis U تشکیل هاگ
osteogenesis U تشکیل استخوان
orogenesis U تشکیل کوه
the house went into secret session U تشکیل داد
constitute U تشکیل دادن
constituted U تشکیل دادن
umbilication U تشکیل ناف
constitutes U تشکیل دادن
strobilation U تشکیل رشته
placentation U تشکیل جفت
spermatogenesis U تشکیل نطفه
siltation U تشکیل لجن
sporogeny U تشکیل هاگ
stratification U تشکیل چینه
sacculation U تشکیل کیسه
stratification U تشکیل طبقات
preformation U تشکیل قبلی
vacuolation U تشکیل حفره
constituting U تشکیل دادن
hematopoiesis U تشکیل خون
formation constant U ثابت تشکیل
heat of formation U گرمای تشکیل
foetation U تشکیل جنین
flagellation U تشکیل تاژک
organisers U تشکیل دهنده
organizer U تشکیل دهنده
organizers U تشکیل دهنده
fibrillation U تشکیل الیاف
enthalpy of formation U انتالپی تشکیل
bonding U تشکیل پیوند
gleization U تشکیل خاک رس
formation U صف ارایی تشکیل
polycyclic U چند حلقهای چند دوری
constituent U سازه تشکیل دهنده
vertebration U تشکیل ستون فقرات
standard heat of formation U گرمای تشکیل استاندارد
vesiculation U تشکیل کیسه یا تاول
molar enthalpy of formation U انتالپی مولی تشکیل
forms U تشکیل دادن ساختن
constituents U جزء تشکیل دهنده
constituents U سازه تشکیل دهنده
constituent U جزء تشکیل دهنده
formed U تشکیل دادن ساختن
venues U محل تشکیل دادگاه
troop program U برنامه تشکیل یکانها
form U تشکیل دادن ساختن
to form a habit U تشکیل عادت دادن
syndicator U تشکیل دهنده اتحادیه
venue U محل تشکیل دادگاه
back bonding U تشکیل پیوند برگشتی
lymphopoiesis U تشکیل بافت لنفی
involucrum U تشکیل استخوان جدید
deposit fund account U اعتبار تشکیل سرمایه
deposit fund account U حساب تشکیل سرمایه
domestic capital formation U تشکیل سرمایه داخلی
entelechy U مرحله تشکیل وتحقق
haematogenesis U تشکیل خون تولیدخون
guard cell U گیاهی را تشکیل میدهند
fundametal U بنیادی تشکیل دهنده
force development U برنامه تشکیل یکانها
federalization U تشکیل کشورهای متحد
molar heat of formation U گرمای مولی تشکیل
oogenesis U تشکیل و تکامل تخم
back bonding U تشکیل پیوند از پشت
stepwise formation constant U ثابت تشکیل مرحلهای
rate of capital formation U نرخ تشکیل سرمایه
bond formation energy U انرژی تشکیل پیوند
preform U قبلا تشکیل دادن
polygenic U دارای قوه تشکیل
chemical bonding U تشکیل پیوند شیمیایی
nucleate U تشکیل هسته دادن
constitutive U تشکیل دهنده ساختمانی
piedmont U تشکیل شده در کوهپایه
overall formation constant U ثابت تشکیل کلی
epigenesis U تشکیل نطفه ازنو
colonize U تشکیل مستعمره دادن
syndicate U اتحادیه تشکیل دادن
differentiate U دیفرانسیل تشکیل دادن
syndicates U اتحادیه تشکیل دادن
pods U تشکیل نیام دادن
nucleus U هسته تشکیل دهنده
colonizing U تشکیل مستعمره دادن
nuclei U هسته تشکیل دهنده
beds U تشکیل طبقه دادن
ossification U مرحله تشکیل استخوان
syndicate U تشکیل اتحادیه دادن
differentiates U دیفرانسیل تشکیل دادن
convening U تشکیل جلسه دادن
colonized U تشکیل مستعمره دادن
colonizes U تشکیل مستعمره دادن
colonising U تشکیل مستعمره دادن
colonises U تشکیل مستعمره دادن
colonised U تشکیل مستعمره دادن
convene U تشکیل جلسه دادن
differentiating U دیفرانسیل تشکیل دادن
convened U تشکیل جلسه دادن
convenes U تشکیل جلسه دادن
bed U تشکیل طبقه دادن
syndicates U تشکیل اتحادیه دادن
gang U جمعیت تشکیل دادن
acidic U تشکیل دهندهء اسید
Recent search history Forum search
There is no search result on forum.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com