English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (38 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
remark U تبصره ملاحظه کردن
remarked U تبصره ملاحظه کردن
remarking U تبصره ملاحظه کردن
remarks U تبصره ملاحظه کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
wavers U تردید پیدا کردن تبصره قانون
wavering U تردید پیدا کردن تبصره قانون
wavered U تردید پیدا کردن تبصره قانون
waver U تردید پیدا کردن تبصره قانون
She is a considerate (an inconsiderate ) person . U آدم با ملاحظه یی ( بی ملاحظه یی ) است
footnote U تبصره
accept as true U تبصره
footnotes U تبصره
perceived U ملاحظه کردن
perceives U ملاحظه کردن
consider U ملاحظه کردن
considers U ملاحظه کردن
perceiving U ملاحظه کردن
to take note of U ملاحظه کردن
observe U ملاحظه کردن
note U ملاحظه کردن
perceive U ملاحظه کردن
regards U ملاحظه کردن
observing U ملاحظه کردن
observes U ملاحظه کردن
observed U ملاحظه کردن
notes U ملاحظه کردن
noting U ملاحظه کردن
regard U ملاحظه کردن
regarded U ملاحظه کردن
notes U تبصره یادداشت ها
note U تبصره قبض
note U تبصره یادداشت ها
noting U تبصره یادداشت ها
noting U تبصره قبض
notes U تبصره قبض
to take in a reef U با ملاحظه کار کردن
To be observant of the regulations . U ملاحظه مقررات را کردن
article had two notes U ماده یکم دو تبصره
heeds U محل گذاشتن به ملاحظه کردن
heeding U محل گذاشتن به ملاحظه کردن
heeded U محل گذاشتن به ملاحظه کردن
heed U محل گذاشتن به ملاحظه کردن
to respect persons U ملاحظه کردن وواهمه داشتن ازمردم
not to lose sight of U ملاحظه کردن [به کسی یا چیزی] را فراموش نکردن
to watch something U مراقب [چیزی] بودن [توجه کردن به چیزی] [چیزی را ملاحظه کردن]
regarded U ملاحظه
prudence U ملاحظه
tact U ملاحظه
unmindful U بی ملاحظه
unconsidered U بی ملاحظه
regard U ملاحظه
indiscreet U بی ملاحظه
incautious U بی ملاحظه
regards U ملاحظه
remarks U ملاحظه
considerations U ملاحظه
disregardful U بی ملاحظه
animadversion U ملاحظه
consideration U ملاحظه
bluftly U بی ملاحظه
gravitas U ملاحظه
cum grano U با ملاحظه
respects U ملاحظه
incosiderate U بی ملاحظه
thoughtless U بی ملاحظه
respect U ملاحظه
rashness U بی ملاحظه گی
remarking U ملاحظه
incircumspect U بی ملاحظه
unthinking U بی ملاحظه
remark U ملاحظه
observations U ملاحظه
remarked U ملاحظه
observation U ملاحظه
inconsiderate U بی ملاحظه
not unmindful U بی ملاحظه
regard for others U ملاحظه دیگران
annotation U تحشیه ملاحظه
annotations U تحشیه ملاحظه
regardant U ملاحظه کننده
regrad for others U ملاحظه دیگران
heeds U ملاحظه رعایت
heed U ملاحظه رعایت
circumspect U ملاحظه کار
noteless U غیرقابل ملاحظه بی نت
heeding U ملاحظه رعایت
heeded U ملاحظه رعایت
irrespective of U بدون ملاحظه
inadvertent U بی ملاحظه سهوی
blat U بی معنی و بی ملاحظه
noted U مورد ملاحظه
healable U قابل ملاحظه
considerately U ازروی ملاحظه
circumspectly U ملاحظه کارانه
circumspective U ملاحظه کار
ciecumspect U ملاحظه کار
reckless U بی ملاحظه بی اعتنا
canniness U ملاحظه کاری
wary U با ملاحظه هشیار
worthy of note U قابل ملاحظه
noticeably U بطرز قابل ملاحظه
sizeable U قابل ملاحظه بزرگ
observantly U از روی ملاحظه و رعایت
noteworthiness U قابل ملاحظه بودن
noteworthily U بطور قابل ملاحظه
thoughtful of others U با ملاحظه نسبت بدیگران
oversubtle U بیش از حد ملاحظه کار
Without the least regard . U بدون کمترین ملاحظه یی
petty U غیر قابل ملاحظه
blankly U بدون ملاحظه بکلی
blat U بی ملاحظه حرف زدن
remerkableness U قابل ملاحظه بودن
considerably U بطور قابل ملاحظه
As you can see for yourself. U همانطور که ملاحظه می فرمایید
remarkably U بطور قابل ملاحظه
unconsidered U غیر قابل ملاحظه
sizable U قابل ملاحظه بزرگ
without the gloves U جدا بی ملاحظه بی رودربایستی
glib answer U پاسخ بدون ملاحظه [بی فکر]
Observation of natural phenomena . U ملاحظه پدیده های طبیعی
You must make allowances for his age . U باید ملاحظه سنش را بکنی
notably U بطور برجسته یا قابل ملاحظه
He is very cartious ( circrmspect, reserved ) . U خیلی ملاحظه کار است
It was some consikerable amount. U مبلغ قابل ملاحظه ای بود
to take off the gloves U رودربایستی راکنارگذاشتن بی ملاحظه گفتگوکردن
observingly U از روی ملاحظه حرمت گرارانه
unadvied U تند بی ملاحظه بی احتیاط ناسنجیده
unadvised U تند وبی ملاحظه بی احتیاط
guarded U احتیاط امیز ملاحظه کار
reappraising U دوباره مورد ملاحظه قرار دادن
irrespectively U بدون ملاحظه چیزهای دیگر مستقلا
reappraises U دوباره مورد ملاحظه قرار دادن
reappraised U دوباره مورد ملاحظه قرار دادن
reappraise U دوباره مورد ملاحظه قرار دادن
hardball U فعالیت سخت و عاری از ملاحظه و مروت
No more Mr. Nice Guy! <idiom> U دیگر به هیچ کس ملاحظه نمیکنم! [اصطلاح روزمره]
to be wary of saying something U در گفتن سخن ملاحظه اطراف کار راکردن
scapegrace U ادم بی پروا وبی ملاحظه اصلاح ناپذیر
respecter U کسی که از مردمان بانفوذ یاتوانگر ملاحظه یا صرفداری میکند
worthy of remark U قابل ملاحظه برجسته مشهور فوق العاده استثنائی
respecters U کسی که از مردمان بانفوذ یاتوانگر ملاحظه یا صرفداری میکند
inconsiderably U بطور غیر قابل ملاحظه بطور جزئی یا خرد
to let somebody treat you like a doormat <idiom> U با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew U رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharge U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharges U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
countervial U خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
capture U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capturing U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
challengo U ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verified U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
foster U تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoot U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoots U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
orient U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
cross examination U تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
orients U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
surveyed U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveys U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orienting U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
to temper [metal or glass] U آب دادن [سخت کردن] [آبدیده کردن] [بازپخت کردن] [فلز یا شیشه]
survey U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
to inform on [against] somebody U کسی را لو دادن [فاش کردن] [چغلی کردن] [خبرچینی کردن]
serve U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
served U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
serves U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
assign U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
concentrate U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
buck up U پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
tae U پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
calk U بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
assigning U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigned U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigns U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
to appeal [to] U درخواستن [رجوع کردن به] [التماس کردن] [استیناف کردن در دادگاه]
concentrates U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrating U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
soft-pedal U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
sterilized U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
woo U افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
withstands U مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
wooed U افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
woos U افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
correct U تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
sterilize U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilising U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
cross U تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
check U بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
support U حمایت یاتقویت کردن تحمل کردن اثبات کردن
crossest U تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
withstand U مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
withstood U مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
crosses U تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
crosser U تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com