Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 206 (31 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
initiate
U
تازه وارد کردن
initiated
U
تازه وارد کردن
initiates
U
تازه وارد کردن
initiating
U
تازه وارد کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
proselyte
U
عضو تازه حزب بدین تازهای وارد کردن
hit the spot
<idiom>
U
نیروی تازه وارد کردن
Other Matches
i had scarely arrived
U
تازه وارد شده بودم که هنوز وارد نشده بودم که ...
newcomer
U
تازه وارد
carechumen
U
تازه وارد
newcomers
U
تازه وارد
immigrant
U
تازه وارد
new comer
U
تازه وارد
immigrants
U
تازه وارد
new arrived
U
تازه وارد شده
tenderfoot
U
ادم تازه وارد
expansion team
U
تیم تازه وارد به لیگ
enactory
U
دربردارنده مقر رات) تازه برقرارکننده حقوق تازه
new blood
<idiom>
U
جان تازه به چیزی دادن ،نیروی تازه یافتن
new coined
U
تازه بنیاد تازه سکه زده
newlywed
U
تازه داماد تازه عروس
to wipe the slate clean
<idiom>
U
شروع تازه ای کردن
[تخلفات قبلی را کاملا از پرونده پاک کردن]
[اصطلاح]
refreshes
U
تازه کردن
refreshed
U
تازه کردن
refresh
U
تازه کردن
freshens
U
تازه کردن
freshening
U
تازه کردن
fresh-
U
تازه کردن
fresh
U
تازه کردن
freshen
U
تازه کردن
freshest
U
تازه کردن
freshened
U
تازه کردن
refresh
U
تازه کردن یک صفحه تصویر تجدید کردن
refreshes
U
تازه کردن یک صفحه تصویر تجدید کردن
refreshed
U
تازه کردن یک صفحه تصویر تجدید کردن
reman
U
دارای نفرات تازه کردن مردانگی کردن
wake up
U
کد وارد شدن در ترمینال راه دور برای بیان به کامپیوتر مرکزی که مقصد وارد شدن به آن محل را دارد
commandeer
U
وارد بخدمت اجباری کردن برای ارتش برداشتن مصادره کردن
commandeers
U
وارد بخدمت اجباری کردن برای ارتش برداشتن مصادره کردن
commandeered
U
وارد بخدمت اجباری کردن برای ارتش برداشتن مصادره کردن
commandeering
U
وارد بخدمت اجباری کردن برای ارتش برداشتن مصادره کردن
gather
U
و مرتب کردن و وارد کردن آن به روش درست در پایگاه داده
gathered
U
و مرتب کردن و وارد کردن آن به روش درست در پایگاه داده
to tarnish something
[image, status, reputation, ...]
U
چیزی را بد نام کردن
[آسیب زدن]
[خسارت وارد کردن]
[خوشنامی ، مقام ، شهرت ، ... ]
refurbishing
U
روشن و تازه کردن
redecorated
U
تزئینات تازه کردن
redecorates
U
تزئینات تازه کردن
repave
U
تازه سنگفرش کردن
refurbishes
U
روشن و تازه کردن
redecorate
U
تزئینات تازه کردن
To catch ones breath .
U
نفس تازه کردن
resurfaces
U
روکش تازه کردن
refurbished
U
روشن و تازه کردن
refurbish
U
روشن و تازه کردن
resurfaced
U
روکش تازه کردن
refinish
U
روکاری تازه کردن
resurface
U
روکش تازه کردن
to take breath
U
نفس تازه کردن
redecorating
U
تزئینات تازه کردن
hobbledehoy
U
کره اسبی که تازه بالغ شده ادم تازه بالغ
introduced
U
وارد کردن نشان دادن داخل کردن
introduce
U
وارد کردن نشان دادن داخل کردن
introduces
U
وارد کردن نشان دادن داخل کردن
introducing
U
وارد کردن نشان دادن داخل کردن
initiates
U
وارد کردن
initiate
U
وارد کردن
initiated
U
وارد کردن
imported
U
وارد کردن
make an entry
U
وارد کردن
import
U
وارد کردن
initiating
U
وارد کردن
importing
U
وارد کردن
inputting
U
وارد کردن
inducts
U
وارد کردن
inducted
U
وارد کردن
induct
U
وارد کردن
inducting
U
وارد کردن
bring in
U
وارد کردن
interpolate
U
باعبارت تازه تحریف کردن
To opev someones wound.
U
داغ کسی را تازه کردن
interpolates
U
باعبارت تازه تحریف کردن
respires
U
امید تازه پیدا کردن
interpolated
U
باعبارت تازه تحریف کردن
respire
U
امید تازه پیدا کردن
respired
U
امید تازه پیدا کردن
reengine
U
دارای موتور تازه کردن
interpolating
U
باعبارت تازه تحریف کردن
respiring
U
امید تازه پیدا کردن
scratch the surface
<idiom>
U
تازه شروع به کار کردن
reforested
U
مجددا درخت کاری کردن جنگل تازه اجداث کردن احیای جنگل کردن
reforesting
U
مجددا درخت کاری کردن جنگل تازه اجداث کردن احیای جنگل کردن
reforest
U
مجددا درخت کاری کردن جنگل تازه اجداث کردن احیای جنگل کردن
reforests
U
مجددا درخت کاری کردن جنگل تازه اجداث کردن احیای جنگل کردن
enter
U
وارد یا ثبت کردن
entered
U
وارد یا ثبت کردن
reimport
U
دوباره وارد کردن
rosters
U
وارد صورت کردن
roster
U
وارد صورت کردن
enters
U
وارد یا ثبت کردن
to exert force
[on]
U
نیرو وارد کردن
[بر]
importing
U
عمل وارد کردن
import
U
عمل وارد کردن
blemish
خسارت وارد کردن
imported
U
عمل وارد کردن
inflict casualty
U
خسارت وارد کردن
to move in
U
بخانه تازه اسباب کشی کردن
refresh
U
نیروی تازه دادن تقویت کردن
refreshes
U
نیروی تازه دادن تقویت کردن
refreshed
U
نیروی تازه دادن تقویت کردن
move in
U
به خانه تازه اسباب کشی کردن
swear in
U
باسوگند بشغلی وارد کردن
take a strain
U
وارد کردن فشار به طناب
involving
U
گیر انداختن وارد کردن
credit
U
درستون بستانکار وارد کردن
inputted
U
عمل وارد کردن اطلاعات
involve
U
گیر انداختن وارد کردن
involves
U
گیر انداختن وارد کردن
to give somebody a blow
U
به کسی ضربه وارد کردن
input
U
عمل وارد کردن اطلاعات
crediting
U
درستون بستانکار وارد کردن
credits
U
درستون بستانکار وارد کردن
inflict casualty
U
تلفات وارد کردن بدشمن
swear in
U
با مراسم تحلیف وارد کردن
credited
U
درستون بستانکار وارد کردن
To import goods
[from abroad]
کالا از خارج وارد کردن
commissioning the ship
U
وارد خدمت کردن کشتی
to reseat a theatre
U
صندلیهای تازه برای تماشاخانهای فراهم کردن
reincarnate
U
تجسم یا زندگی تازه دادن حلول کردن
scoffed
U
اهانت وارد اوردن تمسخر کردن
ingrate
U
تعدی کردن فشار وارد اوردن بر
backhands
U
باپشت راکت ضربت وارد کردن
to sit for an examination
U
در امتحانی وارد شدن یاشرکت کردن
backhand
U
باپشت راکت ضربت وارد کردن
scoffs
U
اهانت وارد اوردن تمسخر کردن
scoffing
U
اهانت وارد اوردن تمسخر کردن
scoff
U
اهانت وارد اوردن تمسخر کردن
initiation
U
وارد کردن کسی در جائی با تشریفات
to enrol somebody
U
کسی را نام نویسی کردن
[ثبت نام کردن]
[درفهرست وارد کردن]
to refresh
[jog]
your memory
U
خاطره خود را تازه کردن
[ که دوباره یادشان بیاید]
converts
U
معکوس کردن تازه کردن
converting
U
معکوس کردن تازه کردن
convert
U
معکوس کردن تازه کردن
converted
U
معکوس کردن تازه کردن
feeds
U
مکانیزم وارد کردن کاغذ درون چاپگر
keyboarding
U
عمل وارد کردن اطلاعات با صفحه کلید
feed
U
وارد کردن کاغذ در ماشین یا اطلاعات در کامپیوتر
keyboarding
U
وارد کردن اطلاعات از طریق صفحه کلید
typed
U
وارد کردن اطلاعات از طریق صفحه کلید
feeds
U
وارد کردن کاغذ در ماشین یا اطلاعات در کامپیوتر
types
U
وارد کردن اطلاعات از طریق صفحه کلید
type
U
وارد کردن اطلاعات از طریق صفحه کلید
entered
U
وارد کردن اطلاع در یک ترمینال یا صفحه کلید
to break into something
U
از محفظه ای
[با زور وارد شدن و]
دزدی کردن
enter
U
وارد کردن اطلاع در یک ترمینال یا صفحه کلید
accession
به ترتیب خرید وارد دفتر و ثبت کردن
importation
U
عمل وارد کردن چیزی به سیستم از خارج
feed
U
مکانیزم وارد کردن کاغذ درون چاپگر
to e. upon acovnt book
U
همه اقلام لازم رادردفترحساب وارد کردن
enters
U
وارد کردن اطلاع در یک ترمینال یا صفحه کلید
supplements
U
اسب را پس از تاریخ نامویسی وارد مسابقه شرطبندی کردن
key
وارد کردن متن یا دستورات از طریق صفحه کلید
supplement
U
اسب را پس از تاریخ نامویسی وارد مسابقه شرطبندی کردن
supplementing
U
اسب را پس از تاریخ نامویسی وارد مسابقه شرطبندی کردن
supplemented
U
اسب را پس از تاریخ نامویسی وارد مسابقه شرطبندی کردن
recriminate
U
اتهام متقابل وارد کردن دعوای متقابل طرح کردن دوباره متهم ساختن
logs
U
وارد کردن داده مشخصات مختلف مثل کلمه رمز
hangs
U
وارد کردن حلقه بی انتها و پاسخ ندادن به دستورات بعدی
decimates
U
از هرده نفر یکی را کشتن تلفات زیاد وارد کردن
committing
U
وارد عمل کردن نیروها انجام دادن مرتکب شدن
committed
U
وارد عمل کردن نیروها انجام دادن مرتکب شدن
decimated
U
از هرده نفر یکی را کشتن تلفات زیاد وارد کردن
commits
U
وارد عمل کردن نیروها انجام دادن مرتکب شدن
commit
U
وارد عمل کردن نیروها انجام دادن مرتکب شدن
posted
U
وارد کردن داده در رکورد فایل . عملی که پس از دیگری رخ میدهد
decimate
U
از هرده نفر یکی را کشتن تلفات زیاد وارد کردن
post-
U
وارد کردن داده در رکورد فایل . عملی که پس از دیگری رخ میدهد
hang
U
وارد کردن حلقه بی انتها و پاسخ ندادن به دستورات بعدی
post
U
وارد کردن واحدی از اطلاعات در یک رکورد پست جمع داده ها
decimating
U
از هرده نفر یکی را کشتن تلفات زیاد وارد کردن
posted
U
وارد کردن واحدی از اطلاعات در یک رکورد پست جمع داده ها
posts
U
وارد کردن داده در رکورد فایل . عملی که پس از دیگری رخ میدهد
posts
U
وارد کردن واحدی از اطلاعات در یک رکورد پست جمع داده ها
to swear in
U
با سوگند دادن وارد کارکردن بامراسم تحلیف داخل کردن
post
U
وارد کردن داده در رکورد فایل . عملی که پس از دیگری رخ میدهد
post-
U
وارد کردن واحدی از اطلاعات در یک رکورد پست جمع داده ها
log
U
وارد کردن داده مشخصات مختلف مثل کلمه رمز
winds
U
سمت وزش باد فرصت دادن به اسب برای تازه کردن نفس
wind
U
سمت وزش باد فرصت دادن به اسب برای تازه کردن نفس
mode
U
وارد کردن دستور در حالت مستقیم برای شروع اجرای برنامه
modes
U
وارد کردن دستور در حالت مستقیم برای شروع اجرای برنامه
response
U
صفحهای در سیستم ویدیوی متن که به کاربر امکان وارد کردن داده میدهد
voice
U
وارد کردن اطلاعات به کامپیوتر با استفاده از سیستم مشخیص صدا و صدای کاربر
manual
U
عمل وارد کردن داده به کامپیوتر توسط اپراتور بوسیله صفحه کلید
jobs
U
استفاده از ترمینال کاربر محاورهای برای وارد کردن دستورات کنترل کار
atm
U
ماشین الکترونیکی در بانک با وارد کردن کارت مغناطیسی پول را خرد میکند
job
U
استفاده از ترمینال کاربر محاورهای برای وارد کردن دستورات کنترل کار
responses
U
صفحهای در سیستم ویدیوی متن که به کاربر امکان وارد کردن داده میدهد
voicing
U
وارد کردن اطلاعات به کامپیوتر با استفاده از سیستم مشخیص صدا و صدای کاربر
voices
U
وارد کردن اطلاعات به کامپیوتر با استفاده از سیستم مشخیص صدا و صدای کاربر
cracking
U
وارد کردن گرما و معمولافشار برای شکستن هیدروکربنهای کمپلکس گاه درحضور کاتالیزور
language
U
نرم افزاری که به کاربر امکان وارد کردن برنامه به زبان خاص و سپس اجرای آن میدهد
languages
U
نرم افزاری که به کاربر امکان وارد کردن برنامه به زبان خاص و سپس اجرای آن میدهد
c clamp
U
گیره فلزی به شکل سی برای وارد کردن فشار و نگاه داشتن قطعات کنار یکدیگر
journalize
U
در دفتر روزنامه وارد کردن در دفتر ثبت کردن
editor
U
نرم افزاری که برای وارد کردن و تصحیح متن یا برنامههای اضافه شده تحت پیشرفت به کار می رود
editors
U
نرم افزاری که برای وارد کردن و تصحیح متن یا برنامههای اضافه شده تحت پیشرفت به کار می رود
reenforceŠetc
U
نیروی تازه فرستادن برای با نیروی امدادی تقویت کردن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com