Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
acanthosisnigricans
U
بیماری نادر پوستی که پوست میانی هیپرتروپی وپیگمانتاسیون پیدا مینماید
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
cutaneous leishmaniasis
U
لیشمانیوز پوستی
[پزشکی]
[نوعی بیماری پوستی]
chiclero's ulcer
U
لیشمانیوز پوستی
[پزشکی]
[نوعی بیماری پوستی]
chiclero ulcer
U
لیشمانیوز پوستی
[پزشکی]
[نوعی بیماری پوستی]
oriental sore
U
لیشمانیوز پوستی
[پزشکی]
[نوعی بیماری پوستی]
tropical sore
U
لیشمانیوز پوستی
[پزشکی]
[نوعی بیماری پوستی]
chiclero ulcer
U
سالک
[پزشکی]
[نوعی بیماری پوستی]
leishmaniosis
U
لیشمانیوز
[پزشکی]
[نوعی بیماری پوستی]
leishmaniosis
U
سالک
[پزشکی]
[نوعی بیماری پوستی]
chiclero's ulcer
U
سالک
[پزشکی]
[نوعی بیماری پوستی]
oriental sore
U
سالک
[پزشکی]
[نوعی بیماری پوستی]
cutaneous leishmaniasis
U
سالک
[پزشکی]
[نوعی بیماری پوستی]
favus
U
نوعی بیماری پوستی قارچی واگیردار
tropical sore
U
سالک
[پزشکی]
[نوعی بیماری پوستی]
skins
U
پوست پوستی
skin
U
پوست پوستی
skinned
U
پوست پوستی
skinning
U
پوست پوستی
endermic
U
ازراه پوستی از ورا پوست
dermis
U
غشاء میانی پوست
lepidosis
U
بیماری پوست پولک دار
dermoidal
U
دارای ساختمان پوستی وبافتهای زیر پوستی
dermoid
U
دارای ساختمان پوستی وبافتهای زیر پوستی
sequela
U
بیماری ناشی از بیماری دیگر
me seems
U
مینماید
cash dispensers
U
پرداخت مینماید
he seems to be tired
U
خسته مینماید
methinks
U
چنین مینماید
he looks brave
U
او دلیر مینماید
cash dispenser
U
پرداخت مینماید
it look as if
U
چنین مینماید که گویی
endermic
U
انجه که درروی پوست یا دربین پوست عمل میکند
it promisews to be easy
U
چنین مینماید که اسان است
paranormal
U
نادر
scaron
U
نادر
sought-after
نادر
one-offs
U
نادر
one-off
U
نادر
curious
U
نادر
out at elbows
U
نادر
rare
U
نادر
scarcest
U
نادر
scarcer
U
نادر
scarce
U
نادر
uncommon
U
نادر
infrequent
U
نادر
rarer
U
نادر
uncommonly
U
نادر
rarest
U
نادر
scleroderma
U
مرض پینه خوردگی پوست تصلب پوست
combination carrier
U
کشتی که کالاهای گوناگون حمل مینماید
bulk carrier
U
کشتی که کالای فله حمل مینماید
bulk carriers
U
کشتی که کالای فله حمل مینماید
rare earth elements
U
خاکهای نادر
rare gas
U
گاز نادر
checkers
U
جنگ نادر
neutral
U
نادر گیر
discount house
U
موسسه ایکه برات و اسناد را تنزیل مینماید
factoring agent
U
فرد یا شرکتی که اسناد تجاری را تنزیل مینماید
dermatological
U
مربوط به پوست شناسی یا امراض پوست
potentia remota
U
امر نادر الوقوع
rara avis
U
چیز یافرد نادر
liquid consonants
U
حروف گنگی که صدای انها روان و نرم مینماید
constant speed unit
U
گاورنری که توسط موتور کارمیکند و ملخ را کنترل مینماید
rare varieties of fishes
U
گونه های نادر ماهی
award
U
مبلغی که هیئت داوران جهت رفع اختلاف تعیین مینماید
awards
U
مبلغی که هیئت داوران جهت رفع اختلاف تعیین مینماید
awarding
U
مبلغی که هیئت داوران جهت رفع اختلاف تعیین مینماید
awarded
U
مبلغی که هیئت داوران جهت رفع اختلاف تعیین مینماید
portal to portal
U
وابسته بمدتی که کارگر از درورودی تا شروع بکار صرف مینماید
losing game
U
بازی که باخت ان حتمی مینماید و خلق بازیکن را تنگ میکند
checker
U
نوعی بازی شبیه جنگ نادر
black swan event
U
رویداد نادر و پیش بینی ناپذیر
rare sample
U
نمونه های نادر و کمیاب فرش
photochemistry
U
رشتهای از علم شیمی که درباره اثر نور در موادشیمیایی بحث مینماید
skin
U
پوست کندن با پوست پوشاندن
skins
U
پوست کندن با پوست پوشاندن
skinning
U
پوست کندن با پوست پوشاندن
skinned
U
پوست کندن با پوست پوشاندن
power function
U
این تابع در حقیقت چگونگی کارائی ازمون فرضهای اماری رابررسی مینماید
corticated
U
پوستی
dermatoid
U
پوستی
corticate
U
پوستی
tegumental
U
پوستی
barky
U
پوستی
pergameneous
U
پوستی
pelting
U
پوستی
parchmenty
U
پوستی
crustal
U
پوستی
skinny
U
پوستی
dermatic
U
پوستی
dermal
U
پوستی
cutaneous sense
U
حس پوستی
cutaneous
U
پوستی
cortical
U
پوستی
integumentary
U
پوستی
fellow traveler
U
کسی که عضو حزبی نیست ودر فعالیتهای ان شرکت نمیکند ولی از ان جانبداری مینماید
hypodermal
U
زیر پوستی
transcutaneal
U
ورا پوستی
transcutaneous
U
ماوراء پوستی
dermatosis
U
بیماریهای پوستی
intradermic
U
درون پوستی
percutaneous
U
زیر پوستی
transcutaneal
U
ماوراء پوستی
pell
U
طومار پوستی
parchment paper
U
کاغذ پوستی
subcutaneous
U
زیر پوستی
dermal senses
U
احساسهای پوستی
intradermal
U
درون پوستی
dermatology
U
مبحث امراض پوستی
busby
U
یکجور کلاه پوستی
cutaneous pupillary reflex
U
بازتاب پوستی مردمک
papilloma
U
ورم یا برامدگیهای پوستی
haptics
U
علم حواس پوستی
busbies
U
یکجور کلاه پوستی
Can count on the fingers of one hand
<idiom>
U
رخ دادن اتفاقی به تعداد انگشتان دست
[اتفاق نادر و به دفعات محدود]
slough
U
پوست دله زخم پوسته پوسته شدگی پوست انداختن
pergameneous
U
مانند پوستی که برای نوشتن بکارمیرود
to slit hide into thongs
U
پوستی را بریده تسمههای باریک ازان دراوردن
whitleather
U
پوستی که با زاج انرا خوراک داده باشند
the story is probale
U
این داستان راست مینماید این حکایت احتمال داردراست باشد
embryophyte
U
گیاهی که تولید گیاهک تخم زانموده و درنتیجه تولید بافتهای اوندی مینماید
knocked down
U
کالاهایی که بصورت باز به مشتری داده میشود و خود مشتری انرانصب مینماید مانند مبلمان
peels
U
پوست انداختن پوست
tegumnentum
U
پوست طبیعی پوست
peel
U
پوست انداختن پوست
Boers
U
سفید پوستی که نیاکانش در قرن هفدهم از هلند کوچ کردند
Boer
U
سفید پوستی که نیاکانش در قرن هفدهم از هلند کوچ کردند
centrical
U
میانی
centric
U
میانی
mesal
U
میانی
inmost
U
میانی
mesail
U
میانی
mediums
U
میانی
innermost
U
میانی
medium
U
میانی
center back
U
بک میانی
center land
U
خط میانی
medial
U
میانی
mediate
U
میانی
mediated
U
میانی
mediates
U
میانی
mediating
U
میانی
midline
U
خط میانی
mesial
U
میانی
mesne
U
میانی
middle deck
U
پل میانی
median
U
میانی
mid flap
U
فلپ میانی
midsection
U
قطعه میانی
neutral conductor
U
سیم میانی
intermediate zone
U
ناحیه ی میانی
middle fraction
U
پاره میانی
intermediate terminal
U
ترمینال میانی
intermediate points
U
جهات میانی
intermediate plate
U
صفحه میانی
interphase
U
فاز میانی
intermediate phase
U
فاز میانی
neutral wire
U
سیم میانی
mid
U
میانی وسطی
intermediate oscillation
U
نوسان میانی
mid-
U
میانی وسطی
hogging
U
تنش میانی
middle part
U
قسمت میانی
meddle
U
میانی وسطی
lower boom
U
بوم میانی
middles
U
میانی وسطی
median income
U
درامد میانی
middle ear
U
گوش میانی
middle fraction
U
جزء میانی
middle insomnia
U
بیخوابی میانی
mesencephalon
U
مغز میانی
middle layer
U
قشر میانی
middle
U
میانی وسطی
buffer
U
حافظه میانی
lower boom
U
تیرک میانی
meddles
U
میانی وسطی
meddled
U
میانی وسطی
intermediate transmitter
U
فرستنده میانی
intermediate office
U
مرکز میانی
intermediate contact
U
کنتاکت میانی
intermediate band
U
باند میانی
center stripe
U
خط میانی زمین
center wing
U
بال میانی
center line
U
خط میانی زمین
i.f.
U
فرکانس میانی
dorsomedial
U
پشتی- میانی
center circle
U
دایره میانی
drop keel
U
تیغه میانی
midfield line
U
خط میانی زمین
tun dish throught
U
پاتیل میانی
interconnection
U
اتصال میانی
intermediate distribution frame
U
مقسم میانی
intermediate field
U
میدان میانی
cut splice
U
پیوند میانی
intermediate anneal
U
التهاب میانی
intermediate frequency
U
فرکانس میانی
tympanum
U
گوش میانی
central strip
U
نوار میانی
central reserve
U
سکوی میانی
ridge rope
U
سیم میانی
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com