English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (37 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
to acknowledge your own guilt [culpability] U به گناه خود اقرار کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
resipiscence U اقرار به گناه
owned U اقرار کردن
owning U اقرار کردن
own U اقرار کردن
owns U اقرار کردن
admit U اقرار کردن
admitting U اقرار کردن
admits U اقرار کردن
avouch U تصدیق یا اقرار کردن
to plead guilty U اقرار بگناه کردن
plead guilty U اقرار به جرم کردن
agnize U برسمیت شناختن اقرار کردن
avouch U اقرار کردن اطمینان دادن
crime U گناه کردن
to perpetrate a crime U گناه کردن
to cry peccavi U بگناهان خودخستوشدن گناهان خودرا اقرار کردن فریاداعتراف براوردن
to purify from sin U از گناه پاک کردن
absolve U کسی را از گناه بری کردن
absolved U کسی را از گناه بری کردن
absolves U کسی را از گناه بری کردن
absolving U کسی را از گناه بری کردن
to purify from sin U از قید گناه ازاد کردن
peccability U ژمادگی برای گناه کردن جایزالخطایی
misprision U گناه فرو گذاری از فاش کردن تبه کاری دیگران
acknowledgement U اقرار
acknowledgements U اقرار
confessions U اقرار
acknowledgments U اقرار
avouchment U اقرار
confession U اقرار
qualified confession U اقرار مقید
confession U اقرار بجرم
peccavi U اقرار بگناه
profession U اقرار اعتراف
acknowledgement of debt U اقرار به بدهی
judicial confession U اقرار در دادگاه
professions U اقرار اعتراف
cop-outs U اقرار به جرم
cop-out U اقرار به جرم
acknowledgment U اقرار تصدیق
shrift U اقرار بگناه
confessions U اقرار بجرم
conditional confession U اقرار مشروط
professed U اقرار شده
avowal U افهارو اقرار علنی
avowals U افهارو اقرار علنی
plead not guilty U اقرار به جرم نکردن
extrajudicial confession U اقرار در خارج دادگاه
to play not guilty U اقرار بگناه نکردن
estoppel U عدم امکان انکار پس از اقرار
i own to having done it U اقرار دارم که ان کار را کرده ام
short shrift U مهلت مختصربرای اقرار بگناه پیش از مردن
offense U گناه
pure of guilt U بی گناه
misdemeanor U گناه
niet culpable U بی گناه
deep dyed U گناه
crime U گناه
irreproachable U بی گناه
misdemeanors U گناه
guilt U گناه
vice U گناه
vice- U گناه
cleanhanded U بی گناه
delict U گناه
sinless U بی گناه
offenceless U بی گناه
sackless U بی گناه
offense,etc U گناه
guiltless U بی گناه
vises U گناه
vices U گناه
misdemeanour U گناه
blameless U بی گناه
faulted U گناه
sinning U گناه
fault U گناه
offence U گناه
sin U گناه
reproachless U بی گناه
irreprehensible U بی گناه
faults U گناه
misdemeanours U گناه
transgression U گناه
offenses U گناه
sinned U گناه
sin U گناه ورزیدن
venial U گناه صغیر
erring U گناه کار
sinned U گناه ورزیدن
hamartophobia U گناه هراسی
peccatophobia U گناه هراسی
sinning U گناه ورزیدن
venial sin U گناه صغیره
deadly sin U گناه کبیره
guilt feeling U احساس گناه
mortal sin U گناه کبیره
blaming U اشتباه گناه
blamed U اشتباه گناه
resipiscent U معترف به گناه
blame U اشتباه گناه
transgression U خطا گناه
blames U اشتباه گناه
misdeed U جرم گناه
irreprovable U بی گناه رد نکردنی
absolution آمرزش گناه
remission U عذر گناه
peccabillo U گناه کوچک
sin of the f. U گناه جسم
misdeeds U جرم گناه
d.sin U گناه بزرگ عمدی
a guilty conscience [about] U وجدان با گناه [بخاطر]
pardoner U کشیش امرزنده گناه
besetting sin U گناه دست برندار
capital offence or crime U گناه مستوجب اعدام
the f.of adem U گناه یا انحراف ادم
incendiary crime U گناه اتش انگیزی
in flagrant delict U درعین ارتکاب گناه
incestuously U با گناه نزدیکی بمحارم
to sin agaist god U بخدا گناه ورزیدن
guilt U گناه مجرمیت محکومیت
i may thank myself U گناه از خودم است
i am shaped in sin U در گناه سرشته شده ام
impenitently U بالجاجت در گناه کاری
of malice prepense U با قصد ارتکاب گناه
impemitently U بااصرار در گناه کاری
salvationism U اعتقاد بلزوم رستگاری از گناه
to perpetrate a crime U گناه یا جنایتی را مرتکب شدن
original sin U نخستین گناه ادم ابوالبشر
capital U گناه مستوجب اعدام سرمایه
He was dismissed though (while) he was in fact innocent. U اخراج شد درصورتیکه بی گناه بود
infallible U مصون از خطا منزه از گناه
own up <idiom> U گناه رابه گردن گرفتن
sin of omission U گناه فروگذاری از انجام امری
puratorial U پاک کننده گناه کفارهای
estoppel U اقراریاعملی که انکاریانقص ان قانوناممنوع باشد مانع قانونی برای انکارپس ازاقرارعدم امکان انکار پس از اقرار
conscience-stricken U دچار ناراحتی وجدان یا احساس گناه
dewy-eyed U معصوم و پاک چون کودک بی گناه
dewy eyed U معصوم و پاک چون کودک بی گناه
i insist on his innocence U جدا` عقیده دارم که او بی گناه است
i insist that he is innocent U جدا` عقیده دارم که او بی گناه است
She is more culpable than the others. U او [زن] بیشتر از دیگران گناه کار [مقصر] است.
impenitence U سر سختی زیاد در گناهکاری پشیمان نشدن از گناه
to feel a pang of guilt U ناگهانی احساس بکنند که گناه کار هستند
penance U تحمل عذاب جسمی برای بخشوده شدن گناه
king's evidence U گواهی واعتراف شریک گناه برضدهمدستان خودرادرامریکا.....گویند
She is laying a guilt trip on [is guilt-tripping] me for not breast feeding. U او [زن] به من احساس گناه کاربودن میدهد چونکه من [به او] شیر پستان نمی دهم.
parricidal U وابسته به گناه پدر کشی یامادر کشی
to blame somebody for something U کسی را تقصیرکار دانستن بخاطر چیزی [اشتباه در چیزی را سر کسی انداختن] [جرم یا گناه]
to let somebody treat you like a doormat <idiom> U با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew U رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharge U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharges U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
captures U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial U خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
capturing U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capture U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
challengo U ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verify U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
foster U تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoots U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoot U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
to temper [metal or glass] U آب دادن [سخت کردن] [آبدیده کردن] [بازپخت کردن] [فلز یا شیشه]
surveyed U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orient U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orienting U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
cross examination U تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
survey U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orients U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
surveys U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
to inform on [against] somebody U کسی را لو دادن [فاش کردن] [چغلی کردن] [خبرچینی کردن]
tae U پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
served U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
serves U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
assign U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigning U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigns U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
calk U بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
concentrate U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
buck up U پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
concentrating U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
assigned U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
concentrates U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
to appeal [to] U درخواستن [رجوع کردن به] [التماس کردن] [استیناف کردن در دادگاه]
serve U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
soft-pedaling U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
infringe U تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
preach U وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
to wipe out U پاک کردن محو کردن نابودکردن نیست کردن
woo U افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
infringes U تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com