English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
objectively U بطور واقعی یا خارجی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
matter-of-fact U بطور واقعی
matter of fact U بطور واقعی
roman a clef U داستان واقعی که نام شخصیتهای ان بطور ناشناس برده شده
positive externalities U صرفه جوئیهای خارجی عوارض خارجی مثبت پی امدهای خارجی مثبت
cambridge equation U نشان میدهند . یعنی پول واقعی برابراست با طول متوسط دورهای که هر واحدپول بین دو معامله نگهداری میشود ضرب در درامد واقعی K =
pigou effect U اثر مانده واقعی اثر کاهش سطح قیمت ها برروی مصرف که بر اساس این اثر با کاهش سطح قیمت ها و در نتیجه بالا رفتن عرضه واقعی پول و افزایش ارزش واقعی ثروت مصرف نیز افزایش خواهد یافت
absolute altimeter U ارتفاع سنج یا فرازیابی که ارتفاع واقعی یا فاصله واقعی هواپیما را از زمین نشان میدهد
exterior angle U زاویهء خارجی کثیرالاضلاع زوایای خارجی حاصله ازتقاطع یک خط بادوخط موازی
external symbol dictionary U فهرست علائم خارجی فرهنگ لغات نمادهای خارجی
impurity U جزء تشکیل دهنده خارجی ناخالصی ماده خارجی
outwork U استحکامات خارجی دژ سنگرهای خارجی
foreign exchange U پول خارجی ارز خارجی
architecture proper U معماری بمعنی واقعی کلمه معماری واقعی
wilson U پرش از لبه خارجی یک اسکیت و چرخش کامل در هوا وبازگشت روی لبه خارجی اسکیت دیگر
external diseconomies U عوامل زیان اور خارجی عوامل نامطلوب خارجی
exchanged stabilization fund U مقصودتاسیسی است در ان پول خارجی و داخلی یک کاسه میشود و به این وسیله مظنه ارز خارجی ثابت نگهداشته میشود تا تنزل پول داخلی باعث رکود تجارت و عدم اعتماد نشود
The real problem is not whether machines think but whether men do. U مشکل واقعی این نیست که آیا ماشین ها فکر می کنند یا خیر مشکل واقعی این است که آیا انسان فکر می کند یا خیر.
irretrievably U بطور غیر قابل استرداد جنانکه نتوان برگردانید بطور جبران ناپذیر
nauseously U بطور تهوع اور یا بد مزه بطور نفرت انگیز
inconsiderably U بطور غیر قابل ملاحظه بطور جزئی یا خرد
horridly U بطور سهمناک یا نفرت انگیز بطور زننده
indisputable U بطور غیر قابل بحث بطور مسلم
lusciously U بطور خوش مزه یا لذیذ بطور زننده
poorly U بطور ناچیز بطور غیر کافی
grossly U بطور درشت یا برجسته بطور غیرخالص
immortally U بطور فنا ناپذیر بطور باقی
indeterminately U بطور نامعین یا غیرمحدود بطور غیرمقطوع
genuinely U بطور اصل بطور بی ریا
martially U بطور جنگی بطور نظامی
indecorously U بطور ناشایسته بطور نازیبا
latently U بطور ناپیدا بطور پوشیده
abusively U بطور ناصحیح بطور دشنام
improperly U بطور غلط بطور نامناسب
incisively U بطور نافذ بطور زننده
McCoy U واقعی
card-carrying U واقعی
factual U واقعی
factually U واقعی
positive U واقعی
actual U واقعی
lifelike U واقعی
virtual U واقعی
essential U واقعی
essentials U واقعی
objectives U واقعی
right U واقعی
righted U واقعی
ex post saving U واقعی
ex post U واقعی
true life U واقعی
literal U واقعی
concrete U : واقعی
veritable U واقعی
veracious U واقعی
veridical U واقعی
unfeigned U واقعی
real U واقعی
very U واقعی
objective U واقعی
actuals U واقعی
righting U واقعی
put into effect U واقعی کردن
bring into being U واقعی کردن
carry ineffect U واقعی کردن
implement U واقعی کردن
put ineffect U واقعی کردن
put inpractice U واقعی کردن
actualise [British] U واقعی کردن
make something happen U واقعی کردن
actualize U واقعی کردن
carry into effect U واقعی کردن
jisen U مبارزه واقعی
incidental expenses U هزینههای واقعی
historical costs U هزینه واقعی
actual cost U هزینه واقعی
actual velocity U سرعت واقعی
actual self U خود واقعی
actual saving U پس انداز واقعی
actual price U قیمت واقعی
actual parameter U پارامتر واقعی
actual loss U زیان واقعی
actual load U بار واقعی
actual key U کلید واقعی
actual income U درامد واقعی
actual expenses U مخارج واقعی
actual damage U خسارت واقعی
actual argument U نشانوند واقعی
actual address U نشانی واقعی
real U واقعی موجود
real value U ارزش واقعی
real memory U حافظه واقعی
real numbers U اعداد واقعی
nominal U غیر واقعی
true complement U متمم واقعی
true complement U مکمل واقعی
true form U فرم واقعی
true power U توان واقعی
true slump U نشست واقعی
true vertical U قائم واقعی
insubstantial U غیر واقعی
airy-fairy U غیر واقعی
real income U درامد واقعی
real fluid U سیال واقعی
real storage U انباره واقعی
very U واقعی فعلی
real address آدرس واقعی
real anxiety U اضطراب واقعی
real sector U بخش واقعی
real assets U دارائیهای واقعی
real capital U سرمایه واقعی
real costs U هزینههای واقعی
real score U نمره واقعی
real earnings U درامدهای واقعی
down-to-earth U حقیقی واقعی
down to earth U حقیقی واقعی
life-size U اندازه واقعی
practical U واقعی کارازموده
practicals U واقعی کارازموده
actualize واقعی کردن
accomplish U واقعی کردن
bring inbeing U واقعی کردن
carry out U واقعی کردن
execute U واقعی کردن
fulfill [American] U واقعی کردن
make a reality U واقعی کردن
life size U اندازه واقعی
real mode U حالت واقعی
never-never U غیر واقعی
never-never land U غیر واقعی
out of pocket expenses U هزینه واقعی
unrealistic U غیر واقعی
unrealistically U غیر واقعی
objective value U ارزش واقعی
objective data U دادههای واقعی
unreal U غیر واقعی
true north U شمال واقعی
put into practice U واقعی کردن
truest U واقعی حقیقی
realized U واقعی کردن
real wage U مزد واقعی
realising U واقعی کردن
realises U واقعی کردن
realizing U واقعی کردن
realised U واقعی کردن
realizes U واقعی کردن
true U واقعی حقیقی
truer U واقعی حقیقی
realize U واقعی کردن
genuine U واقعی حقیقی
real investment U سرمایه گذاری واقعی
ideals U مطابق نمونه واقعی
actual instruction U دستور العمل واقعی
real national income U درامد ملی واقعی
real money supply U عرضه واقعی پول
actual velocity of ground water U سرعت واقعی اب زیرزمینی
conductance U مقدار هدایت واقعی
in the clouds <idiom> U دور از زندگی واقعی
home whistle U امتیاز واقعی یا فرضی
actual neurosis U روان رنجوری واقعی
inesse U دارای هستی واقعی
true meridian U نصف النهار واقعی
real McCoy <idiom> U چیز واقعی واصیل
actual investment U سرمایه گذاری واقعی
pragmatize U واقعی نشان دادن
in the p sense of the word U بمعنی واقعی کلمه
pepper corn rent U اجاره غیر واقعی
real rate of interest U نرخ بهره واقعی
real purchasing power U قدرت خرید واقعی
real balance effect U اثر مانده واقعی
false U ساختگی غیر واقعی
no par U بدون ارزش واقعی
unreal U غیر واقعی خیالی
real will U نظریه اراده واقعی
index of real wages U شاخص دستمزدهای واقعی
ideal U مطابق نمونه واقعی
real interest rate U نرخ بهره واقعی
abstract جوهرگرفتن از عاری از کیفیات واقعی
sterling U فاهر وباطن یکی واقعی
incidence U تعلق واقعی مالیات مشمولیت
actual carrier U موسسه حمل و نقل واقعی
substantive U دارای ماهیت واقعی حقیقی
actual decimal point U نقطه یا ممیز اعشاری واقعی
to look like the real thing U مانند چیزی واقعی بودن
real gross national product U تولید ناخالص ملی واقعی
abstracting U جوهرگرفتن از عاری ازکیفیات واقعی
entitative U واقعی مربوط بوجودخارجی چیزی
abstracts U جوهرگرفتن از عاری ازکیفیات واقعی
back berm U سکوی پایه خارجی خاکریز سکوی شیببر پایه خارجی خاکریز
undervalues U کمتر از ارزش واقعی تخمین زدن
undervaluing U کمتر از ارزش واقعی تخمین زدن
undervalue U کمتر از ارزش واقعی تخمین زدن
underlet U کمتر از ارزش واقعی اجاره دادن
undervaluation U تقویم یاارزیابی کمتر ازمیزان واقعی
see things <idiom> U چیزهای غیر واقعی راتصور کردن
overcapitalize U بیش ازاندازه واقعی براورد کردن
psych out <idiom> U پیی بردن به انگیزه واقعی (شخص)
to put it on U پیش از اندازه واقعی نشان دادن
abstractionism U مکتبی که از کیفیات واقعی هنر دوراست
abstractions U ربایش بیخبری از کیفیات واقعی وفاهری
over estimate U بیش ازاندازه واقعی بها گذاشتن بر
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com