English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (5 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
moonlight U بطور قاچاقی کارکردن
moonlighted U بطور قاچاقی کارکردن
moonlighting U بطور قاچاقی کارکردن
moonlights U بطور قاچاقی کارکردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
still hunt U بطور قاچاقی ماهیگیری کردن
moonlighter U کسیکه بطور قاچاقی کار میکند
automation U بطور خودکار کارکردن
dabbled U سرسری کارکردن بطور تفریحی کاری راکردن
dabbles U سرسری کارکردن بطور تفریحی کاری راکردن
dabbling U سرسری کارکردن بطور تفریحی کاری راکردن
dabble U سرسری کارکردن بطور تفریحی کاری راکردن
to work with a will U بامیل کارکردن با شوق وذوق کارکردن
wildcat U قاچاقی
wildcats U قاچاقی
under the counter U قاچاقی
bootleg <adj.> U قاچاقی
adulterine U قاچاقی تقلبی
mountaion dew U عرق قاچاقی
pot(heen U ویسکی قاچاقی ایرلندی
hooch U مشروب قاچاقی وپست
to smuggle out U قاچاقی صادر کردن یافرستادن
to smuggle in U قاچاقی اوردن یاوارد کردن
illicit U قاچاقی نامشروع غیر مجاز
bootleg U معامله قاچاقی انجام دادن
stow away U مسافرت قاچاقی کردن باکشتی وغیره
He smuggled the car into England ( across the British frontier ) . U اتوموبیل را قاچاقی وارد مرز انگلستان کرد
acted U کارکردن
act U کارکردن
inactivate U بی کارکردن
go U کارکردن
to pull together U با هم کارکردن
work U کارکردن
worked U کارکردن
goes U کارکردن
irretrievably U بطور غیر قابل استرداد جنانکه نتوان برگردانید بطور جبران ناپذیر
inconsiderably U بطور غیر قابل ملاحظه بطور جزئی یا خرد
nauseously U بطور تهوع اور یا بد مزه بطور نفرت انگیز
to act jointly U باهم کارکردن
counterwork U برخلاف کارکردن
cooperate U باهم کارکردن
overwork U زیاد کارکردن
overworking U زیاد کارکردن
overworked U زیاد کارکردن
overworks U زیاد کارکردن
up U اجرا یا کارکردن
upped U اجرا یا کارکردن
speed U سریع کارکردن
speeding U سریع کارکردن
speeds U سریع کارکردن
upping U اجرا یا کارکردن
to work together U باهم کارکردن
slaves U سخت کارکردن
collaborates U باهم کارکردن
collaborating U باهم کارکردن
to pull a lone oar U تنها کارکردن
to work cheap U بامزدکم کارکردن
runs U کارکردن موتور
run U کارکردن موتور
collaborated U باهم کارکردن
fags U سخت کارکردن
overlabour U زیاد کارکردن
cowork U باهم کارکردن
slaving U سخت کارکردن
to paddle one's own canoe U مسقلانه کارکردن
fag U سخت کارکردن
slave U سخت کارکردن
toa for a job or position U درخواست کارکردن
operation U کارکردن با یک وسیله
slaved U سخت کارکردن
collaborate U باهم کارکردن
horridly U بطور سهمناک یا نفرت انگیز بطور زننده
lusciously U بطور خوش مزه یا لذیذ بطور زننده
indisputable U بطور غیر قابل بحث بطور مسلم
fit to work U شایسته یاقابل کارکردن
passages U رویداد کارکردن مزاج
passage U رویداد کارکردن مزاج
refits U دوباره اماده کارکردن
refitted U دوباره اماده کارکردن
refitting U دوباره اماده کارکردن
refit U دوباره اماده کارکردن
gears U کردن اماده کارکردن
functions U عمل کردن کارکردن
function U عمل کردن کارکردن
to act independently of others U مستقلانه یا جداگانه کارکردن
qualified for work U شایسته یاقابل کارکردن
do the trick <idiom> U خیلی خوب کارکردن
functioned U عمل کردن کارکردن
geared U کردن اماده کارکردن
to peg a way at some work U پیوسته درسرچیزی کارکردن
gear U کردن اماده کارکردن
knuckle down <idiom> U مشتاقانه شروع به کارکردن
dejecta U کارکردن مزاج مریض
fit to work U اماده برای کارکردن
geologize U در زمین شناسی کارکردن
poorly U بطور ناچیز بطور غیر کافی
indeterminately U بطور نامعین یا غیرمحدود بطور غیرمقطوع
grossly U بطور درشت یا برجسته بطور غیرخالص
immortally U بطور فنا ناپذیر بطور باقی
To work like a beaver . U مشتاقانه وتر وفرز کارکردن
drudge U جان کندن بیمیلانه کارکردن
to work it <idiom> U روی چیزیی کارکردن و حل کردن
grind U اسیاب شدن سخت کارکردن
frob U کارکردن با دسته فرمان وماوس
geometrize U از روی قواعد هندسی کارکردن
grinds U اسیاب شدن سخت کارکردن
drudges U جان کندن بیمیلانه کارکردن
to turn over U واژگون کردن کارکردن دراوردن
labourvi U رنج بردن سخت کارکردن
telecommuting U عمل کارکردن با کامپیوتر در یک محل
to work at a high pressure U با فشار یا فعالیت زیاد کارکردن
burns U کارکردن موتور راکت طبق برنامه
To regain consciousness. to come to. U امروز حال وحوصله کارکردن ندارم
to do a lesson U درسی راروان کردن سردرسی کارکردن
burn U کارکردن موتور راکت طبق برنامه
crack the whip <idiom> U باعث سخت کارکردن شخصی شدن
specification U کارکردن با مشخصاتی که در یک صفت پذیرفته شده اند
serials U کارکردن یک وسیله روی داده به صورت ترتیبی
reliability U توانایی یک وسیله برای کارکردن بسیارموثروبدون خطا
serial U کارکردن یک وسیله روی داده به صورت ترتیبی
wet weight U وزن خالص مایعاتی که معمولا هنگام کارکردن وجوددارند
abusively U بطور ناصحیح بطور دشنام
latently U بطور ناپیدا بطور پوشیده
martially U بطور جنگی بطور نظامی
incisively U بطور نافذ بطور زننده
indecorously U بطور ناشایسته بطور نازیبا
genuinely U بطور اصل بطور بی ریا
improperly U بطور غلط بطور نامناسب
faulted U توانایی سیستم برای کارکردن حتی وقتی خطایی رخ دهد
faults U توانایی سیستم برای کارکردن حتی وقتی خطایی رخ دهد
to swear in U با سوگند دادن وارد کارکردن بامراسم تحلیف داخل کردن
failure safety U [توانایی یک وسیله برای کارکردن بسیار موثر و بدون خطا]
fault U توانایی سیستم برای کارکردن حتی وقتی خطایی رخ دهد
reliability U [توانایی یک وسیله برای کارکردن بسیار موثر و بدون خطا]
psychological moment U موقعی که از لحاظ روان شناسی مقتضی برای کارکردن باشد
faulted U سیستم یا وسیلهای قادر به کارکردن است حتی اگر خطایی رخ دهد
faults U سیستم یا وسیلهای قادر به کارکردن است حتی اگر خطایی رخ دهد
verification U بررسی صحت کارکردن یک سیستم و مناسب بودن آن برای کارهای موردنظر
fault U سیستم یا وسیلهای قادر به کارکردن است حتی اگر خطایی رخ دهد
degradation U اجازه داده به برخی قسمتهای سیستم به کارکردن پس از از بین رفتن یک قسمت
compatibility U توانایی دونرم افزار یا سخت افزار برای کارکردن باهم
irrevocably U بطور تغییر ناپذیر بطور چاره ناپذیر
technical U وسیله تکنیکی به کاربر برای شرح نحوه استفاده از نرم افزار یا سخت افزار یا علت عدم کارکردن آن
hierarchies U روش سازماندهی شی یا داده یا ساختار آن . معمولا با مهمترین یا آنه حق تقدم بیشتر دارد یا کلی ترین موضوع در بالا و پس کارکردن یا پایین ساختار درختی
hierarchy U روش سازماندهی شی یا داده یا ساختار آن . معمولا با مهمترین یا آنه حق تقدم بیشتر دارد یا کلی ترین موضوع در بالا و پس کارکردن یا پایین ساختار درختی
inexplicably U بطور غیر قابل توضیح چنانکه نتوان توضیح داد بطور غیر قابل تغییر
mechanizing U با ماشین الات ولوازم مکانیکی مجهز کردن با وسایل مکانیکی کارکردن ماشینی کردن
mechanised U با ماشین الات ولوازم مکانیکی مجهز کردن با وسایل مکانیکی کارکردن ماشینی کردن
mechanises U با ماشین الات ولوازم مکانیکی مجهز کردن با وسایل مکانیکی کارکردن ماشینی کردن
mechanising U با ماشین الات ولوازم مکانیکی مجهز کردن با وسایل مکانیکی کارکردن ماشینی کردن
mechanize U با ماشین الات ولوازم مکانیکی مجهز کردن با وسایل مکانیکی کارکردن ماشینی کردن
mechanizes U با ماشین الات ولوازم مکانیکی مجهز کردن با وسایل مکانیکی کارکردن ماشینی کردن
error U خطای اپراتور خطای سخت افزار یا نرم افزاری . خطایی در برنامه که باعث جلوگیری از کارکردن درست برنامه یا سیستم میشود
errors U خطای اپراتور خطای سخت افزار یا نرم افزاری . خطایی در برنامه که باعث جلوگیری از کارکردن درست برنامه یا سیستم میشود
versions U نرم افزار کمکی که به چندین برنامه نویس امکان کارکردن رروی فایل منبع و بررسی تغییرات اعمال شده توسط هر برنامه نویس را میدهد
version U نرم افزار کمکی که به چندین برنامه نویس امکان کارکردن رروی فایل منبع و بررسی تغییرات اعمال شده توسط هر برنامه نویس را میدهد
transtively U بطور
atilt U بطور کج
lastingly U بطور پا بر جا
flabbily U بطور شل و ول
streakily U بطور خط خط
meanly U بطور بد
confusedly U بطور در هم و بر هم
loosely U بطور شل یا ول
wetly U بطور تر
consumedly U بطور زیاد
connectedly U بطور متصل
compatibly U بطور موافق
contagiously U بطور مسری
compositely U بطور مرکب
comprehensibly U بطور مفهوم
raggelly U بطور ناهموار
divergently U بطور متباین
rankly U بطور فاسد
catercornered U بطور مورب
compulsorily U بطور اجباری
prolifically U بطور بارخیز
dispersedly U بطور متفرق
disconnectedly U بطور منفصل
discernibly U بطور معلوم
comprehensively U بطور جامع
circularly U بطور مدور
disagreeably U بطور نامطبوع
dingily U بطور تیره
contrarily U بطور متضاد
raggedly U بطور ناهموار
centrically U بطور مرکزی
rediculously U بطور مضحک
cephalad U بطور راسی
chimerically U بطور واهی
punningly U بطور جناس
on a daily basis <adv.> U بطور روزانه
clandestinely U بطور مخفی
prosperouly U بطور مساعد
deplorably U بطور اسفناک
declaredly U بطور اعلام
comkplimentarily U بطور تعارفی
commodiously U بطور راحت
destructively U بطور مخرب
choicely U بطور پسندیده
digressively U بطور منحرف
contrary to nature U بطور معجزه
queerly U بطور مرتب
quartan U بطور چهارگانه
detestably U بطور منفور
Recent search history Forum search
There is no search result on forum.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com