Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
to buy on trial
U
بشرط امتحان خریدن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
To purchase on approval .
U
بشرط امتحان ( شرطی )خریدن
Other Matches
provided
U
بشرط انکه
he was engagedon probation
U
بشرط ازمایش اورابکارگماشتند
On condition that. Provided that.
U
بشرط آنکه (بشرطی که )
feudality
U
تصرف بشرط خدمت اصول ملوک الطوایفی
tie-in
U
فروش جنسی بشرط انکه مشتری کالای دیگری را هم بخرد
tie in
U
فروش جنسی بشرط انکه مشتری کالای دیگری را هم بخرد
tie-ins
U
فروش جنسی بشرط انکه مشتری کالای دیگری را هم بخرد
buys
U
خریدن
purchasing
U
خریدن
to buy back
U
پس خریدن
buy
U
خریدن
bought
U
خریدن
abye
U
خریدن
purchases
U
خریدن
purchased
U
خریدن
aby
U
خریدن
purchase
U
خریدن
on approbation
U
به شرط خریدن
redeemed
U
باز خریدن
coemption
U
یکجا خریدن
make a forward purchase
U
سلف خریدن
redeems
U
باز خریدن
lay down
U
خریدن و اندوختن
to buy on condition
U
شرط خریدن
to buy into
U
سهام خریدن در
redeem
U
باز خریدن
redeeming
U
باز خریدن
treating
U
رای خریدن
purchase by a deed
U
با سند خریدن
to buy a pig in a poke
U
چیزیرا ندیده خریدن
to buy something on hire purchse
[British English]
U
چیزی را قسطی خریدن
to buy something on the installment plan
[system]
U
چیزی را قسطی خریدن
to buy something on a deferred payment plan
[on a time payment plan]
[on deferred terms]
U
چیزی را قسطی خریدن
preempt
U
باحق شفعه خریدن
achate
U
یار با وفا خریدن
buy out
U
سهم کسی را خریدن
buy-out
U
سهم کسی را خریدن
buy-outs
U
سهم کسی را خریدن
to buy something at an auction
U
چیزی را در
[بوسیله]
حراجی خریدن
to buy out anyone
U
سهم یا کسب کسیرا خریدن
pre empt
U
با حق شفعه بدست اوردن بشفعه خریدن
to buy something on the never-never
[British English]
[humorous]
<idiom>
U
چیزی را قسطی خریدن
[اصطلاح روزمره]
snap up
U
بزودی خریدن روی دست بردن
to snap up
U
بی درنگ پذیرفتن یا خریدن متعرض شدن
tie in sales
U
فروش یک کلا به شرط خریدن یک کالای دیگر
provided he goes at once
U
بشرط اینکه بی درنگ برود مشروط بر اینکه فورا برود
examinations
U
امتحان
try
U
امتحان
examination
U
امتحان
tries
U
امتحان
checking
U
امتحان
inspection
U
امتحان
test
U
امتحان
assay
U
امتحان
trials
U
امتحان
tests
U
امتحان
trials
U
امتحان ها
test
U
امتحان
tentatively
U
من باب امتحان
tests
U
امتحان ها
examinations
U
امتحان ها
trial
U
امتحان
examination
U
امتحان
tested
U
امتحان
quiz
[American]
U
امتحان
trial
U
امتحان
assays
U
امتحان
quiz
U
امتحان
quizzes
U
امتحان
checks
U
امتحان
checked
U
امتحان
check
U
امتحان
jobs
U
کار مزدی کردن یک جا خریدن و به خرده فروش فروختن استفاده نامشروع کردن از
job
U
کار مزدی کردن یک جا خریدن و به خرده فروش فروختن استفاده نامشروع کردن از
examination anxiety
U
اضطراب امتحان
pretest
U
امتحان مقدماتی
uninspected
<adj.>
U
امتحان نشده
examinee
U
امتحان شونده
examinee
U
امتحان دهنده
examinable
U
قابل امتحان
test anxiety
U
اضطراب امتحان
essay examination
U
امتحان انشایی
probational
U
ازمایش امتحان
proctor
U
نافر امتحان
unaudited
<adj.>
U
امتحان نشده
to give an examination
U
امتحان کردن
to take an examination
U
امتحان دادن
tripos
U
امتحان حساب
unsight
U
امتحان نکرده
vivas voce
U
امتحان شفاهی
To flunk a course . To fail an exam.
U
در امتحان رد شدن
unchecked
<adj.>
U
امتحان نشده
unevaluated
<adj.>
U
امتحان نشده
put to test
U
امتحان کردن
to make a trial of
U
امتحان کردن
qualifying examination
U
امتحان صلاحیت
to bring to the proof
U
امتحان کردن
unverified
<adj.>
U
امتحان نشده
untested
<adj.>
U
امتحان نشده
unexamined
<adj.>
U
امتحان نشده
experiments
U
امتحان عمل
examined
U
امتحان کردن
tests
U
امتحان کردن
examines
U
امتحان کردن
examining
U
امتحان کردن
examine
U
امتحان کردن
try
U
امتحان کردن
tries
U
امتحان کردن
experimenting
U
امتحان عمل
experimented
U
امتحان عمل
experiment
U
امتحان عمل
examiners
U
امتحان کننده
examiner
U
امتحان کننده
assays
U
امتحان عیارگری
assay
U
امتحان عیارگری
probation
U
ازمایش امتحان
tests
U
امتحان محک
tested
U
امتحان محک
test
U
امتحان کردن
trials
U
امتحان کردن
trial
U
امتحان کردن
crucible
U
امتحان سخت
crucibles
U
امتحان سخت
preliminaries
U
امتحان مقدماتی
preliminary
U
امتحان مقدماتی
trial
U
ازمایش امتحان
bar examination
U
امتحان وکالت
temptations
U
ازمایش امتحان
test
U
امتحان محک
tested
U
امتحان کردن
examinations
U
امتحان ازمایش
examination
U
امتحان ازمایش
temptation
U
ازمایش امتحان
trials
U
ازمایش امتحان
to do a test
U
امتحان کتبی نوشتن
tested
U
ازمایش کردن امتحان
hold water
U
از امتحان درست درامدن
test
U
ازمایش کردن امتحان
I'd like to try ...
من میخواهم ... را امتحان کنم.
try (something) out
<idiom>
U
امتحان کردن(چیزی)
to write an exam
U
امتحان کتبی نوشتن
checks
U
امتحان کردن بازرسی
checked
U
امتحان کردن بازرسی
check
U
امتحان کردن بازرسی
tests
U
ازمایش کردن امتحان
try on
<idiom>
U
امتحان کردن لباس
check lock
U
ساعت امتحان کننده
viva voce
U
شفاها امتحان شفاهی
reexamine
U
دوباره امتحان کردن
invigilating
U
در امتحان نظارت کردن
midyear
U
امتحان نیمه سال
testable
U
امتحان پذیر ازمایشی
to give an examination
U
صورت امتحان دادن
invigilates
U
در امتحان نظارت کردن
invigilated
U
در امتحان نظارت کردن
invigilate
U
در امتحان نظارت کردن
to try something on
U
چیزی را برای امتحان پوشیدن
to put to proof
U
امتحان کردن محک زدن
to get a pass in physics
U
در امتحان فیزیک قبول شدن
graduate record examination
U
امتحان ورودی بعد ازلیسانس
matriculation
U
امتحان ورودی دانشگاه کنکور
gre
U
امتحان ورودی بعد از لیسانس
palpate
U
لمس کردن امتحان نمودن
To pass the exam on the first try.
U
یک ضرب در امتحان قبول شدن
pretest
U
امتحان مقدماتی بعمل اوردن
to check out something
U
چیزی را بررسی یا امتحان کردن
acid test
U
وسیلهء ازمایش امتحان با اسید
placements
U
تعیین دانشپایه دانشجو از روی امتحان
to try on
U
برای امتحان پوشیدن بطورازمایش اغازکردن
placement
U
تعیین دانشپایه دانشجو از روی امتحان
cramming
U
خودرا برای امتحان اماده کردن
test paper
U
کاغذ مخصوص ازمایش ورقه امتحان
ordeals
U
امتحان سخت برای اثبات بیگناهای
ordeal
U
امتحان سخت برای اثبات بیگناهای
shibboleths
U
امتحان اصطلاح پیش پا افتاده ومرسوم
cram
U
خودرا برای امتحان اماده کردن
How many students passed the exam?
U
چند نفر در امتحان قبول شدند؟
crammed
U
خودرا برای امتحان اماده کردن
shibboleth
U
امتحان اصطلاح پیش پا افتاده ومرسوم
urinoscopy
U
پیشاب بینی امتحان ادرار فسر
crams
U
خودرا برای امتحان اماده کردن
To mark the examination papers .
U
ورقه های امتحان رانمره دادن
The exam was too easy for words .
U
امتحان آنقدر آسان بود که چه بگویم
He feels shame at failing in his exam .
U
ازاینگه در امتحان مردود شده خجالت می کشد
to try something completely new
<idiom>
U
چیزی
[روشی ]
کاملا متفاوت امتحان کردن
he went out in the poll
U
امتحان دانشگاه را گذراندولی امتیاز ویژهای نگرفت
greats
U
امتحان نهایی دردانشگاه برای گرفتن درجه
great go
U
امتحان نهایی در دانشگاه برای گرفتن درجه
high test
U
امتحان سختی را گذرانده دارای قوه فراره زیاد
score
U
نمره امتحان باچوب خط حساب کردن علامت گذاردن
scored
U
نمره امتحان باچوب خط حساب کردن علامت گذاردن
scores
U
نمره امتحان باچوب خط حساب کردن علامت گذاردن
crammer
U
کسیکه کارش اماده کردن شاگردان برای امتحان بطورسطحی است
feasibility
U
امتحان و گزارش درباره کارایی و هزینه محصول جدید که آماده فروش میشود
to plagiarize
U
در امتحان
[با نگاه کردن روی همسایه]
تقلب کردن
to copy
U
در امتحان
[با نگاه کردن روی همسایه]
تقلب کردن
to crib
U
در امتحان
[با نگاه کردن روی همسایه]
تقلب کردن
x ray
U
بااشعه ایکس امتحان کردن عکسبرداری با اشعه ایکس
examination
U
معالجه کردن بازجویی امتحان کردن
examinations
U
معالجه کردن بازجویی امتحان کردن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com