English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (40 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
antiquate U برانداختن منسوخ کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
subverts U برانداختن موقوف کردن
subverted U برانداختن موقوف کردن
subverting U برانداختن موقوف کردن
overturned U واژگون کردن برانداختن
overturn U واژگون کردن برانداختن
over ride U لغو کردن برانداختن
overturns U واژگون کردن برانداختن
subvert U برانداختن موقوف کردن
revoke U منسوخ کردن
dissolve U منسوخ کردن
elide U منسوخ کردن
annul U منسوخ کردن
cancel U منسوخ کردن
abjure U منسوخ کردن
remit U منسوخ کردن
abolish U منسوخ کردن
nullify U منسوخ کردن
withdraw U منسوخ کردن
abrogate U منسوخ کردن
pt down U منسوخ کردن از بین بردن
abolishing U ازمیان بردن منسوخ کردن
abolishes U ازمیان بردن منسوخ کردن
abrogates U باطل کردن منسوخ کردن
abolishing U برانداختن
to hurl down U برانداختن
overtumble U برانداختن
to bear down U برانداختن
abolishes U برانداختن
exterminating U برانداختن
exterminates U برانداختن
exterminated U برانداختن
exterminate U برانداختن
abolish برانداختن
to blot out U محوکردن برانداختن
abolitionist U طرفدار برانداختن
subversion U برانداختن از بین بردن
hydra U چیزی که برانداختن ان دشوار است
putsch U توط ئه محرمانه برای برانداختن حکومت
putsches U توط ئه محرمانه برای برانداختن حکومت
abrogate U منسوخ
abrogates U منسوخ
out of d. U منسوخ
out of day U منسوخ
obsolescent U منسوخ
antiquated U منسوخ
obsolete U منسوخ
outmoded U منسوخ
rococo U منسوخ
outdated U منسوخ
ci devant U منسوخ
abolished U منسوخ
abrogated U منسوخ
repealed U منسوخ
obsolesce U منسوخ شدن
abolishable U منسوخ کردنی
demode U منسوخ شده
abrogable U منسوخ شدنی
dead letter U قانون منسوخ
dead U منسوخ کهنه
outmode U منسوخ شدن
to fall in to d. U منسوخ شدن
czech defence U نام منسوخ دفاع اسلاو
dementia praecox U اصطلاح منسوخ برای اسکیزوفرنی
to let somebody treat you like a doormat <idiom> U با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew U رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharges U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
captures U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capturing U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capture U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial U خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
challengo U ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verify U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
shoots U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
foster U تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoot U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
orient U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
survey U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orienting U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orients U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
cross examination U تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
surveyed U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveys U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
to temper [metal or glass] U آب دادن [سخت کردن] [آبدیده کردن] [بازپخت کردن] [فلز یا شیشه]
concentrating U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrates U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrate U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
to appeal [to] U درخواستن [رجوع کردن به] [التماس کردن] [استیناف کردن در دادگاه]
to inform on [against] somebody U کسی را لو دادن [فاش کردن] [چغلی کردن] [خبرچینی کردن]
assigns U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigned U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
serve U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
buck up U پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
assign U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
calk U بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
assigning U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
served U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
serves U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
tae U پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
soft-pedaled U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
checked U بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
support U حمایت یاتقویت کردن تحمل کردن اثبات کردن
woos U افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
wooed U افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
woo U افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
withstood U مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
sterilises U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilizes U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilising U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilized U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
withstands U مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
sterilised U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
withstanding U مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
preaches U وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
sterilize U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
preach U وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
withstand U مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
infringes U تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
exploit U استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
to wipe out U پاک کردن محو کردن نابودکردن نیست کردن
exploiting U استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
infringing U تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
to use effort U کوشش کردن بذل مساعی کردن سعی کردن
check U بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
timed U تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
exploits U استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
point U اشاره کردن دلالت کردن متوجه کردن نکته
checks U بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
time U تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
infringed U تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
infringe U تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
correct U تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
sterilizing U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
preached U وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
correcting U تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
married under a contract unlimited perio U زن گرفتن شوهر کردن مزاوجت کردن عروسی کردن با
times U تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
crossest U تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
crosses U تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
crosser U تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
cross U تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
corrects U تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
transliterate U عین کلمه یاعبارتی را اززبانی بزبان دیگر نقل کردن حرف بحرف نقل کردن نویسه گردانی کردن
surcharges U زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
surcharge U زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
institutionalizing U در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalises U در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalising U در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalizes U در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalize U در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
cipher device U وسیله کشف کردن و کد کردن پیامها دستگاه صفر زنی جعبه یا دستگاه رمز کردن
exploits U از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
exploit U از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
exploiting U از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
modulating U میزان کردن مدوله کردن زیر و بم کردن
ascertian U محقق کردن تحقیق کردن معلوم کردن
crushes U له کردن خرد کردن برخورد کردن بزمین
clears U روشن کردن صاف کردن شفاف کردن
referred U ارجاع کردن تسلیم کردن عطف کردن
judging U حکم کردن قضاوت کردن داوری کردن
clearest U روشن کردن صاف کردن شفاف کردن
compensate U جبران کردن تلافی کردن تصحیح کردن
specifies U مشخص کردن ذکر کردن معلوم کردن
compensated U جبران کردن تلافی کردن تصحیح کردن
modulates U میزان کردن مدوله کردن زیر و بم کردن
refer U ارجاع کردن تسلیم کردن عطف کردن
endorsed U فهرنویسی کردن جیرو کردن امضاء کردن
endorse U فهرنویسی کردن جیرو کردن امضاء کردن
crush U له کردن خرد کردن برخورد کردن بزمین
adjusts U مطابق کردن تنظیم کردن تعدیل کردن
endorsing U فهرنویسی کردن جیرو کردن امضاء کردن
refers U ارجاع کردن تسلیم کردن عطف کردن
evaporating U تبخیر کردن ناپدید کردن خشک یا کم اب کردن
modulate U میزان کردن مدوله کردن زیر و بم کردن
specify U مشخص کردن ذکر کردن معلوم کردن
crushed U له کردن خرد کردن برخورد کردن بزمین
endorses U فهرنویسی کردن جیرو کردن امضاء کردن
expend U مصرف کردن هزینه کردن خرج کردن
compensates U جبران کردن تلافی کردن تصحیح کردن
adjusting U مطابق کردن تنظیم کردن تعدیل کردن
parallelize U تشبیه کردن جفت کردن موازی کردن
expends U مصرف کردن هزینه کردن خرج کردن
judged U حکم کردن قضاوت کردن داوری کردن
judge U حکم کردن قضاوت کردن داوری کردن
evaporate U تبخیر کردن ناپدید کردن خشک یا کم اب کردن
specifying U مشخص کردن ذکر کردن معلوم کردن
evaporated U تبخیر کردن ناپدید کردن خشک یا کم اب کردن
justifies U تبرئه کردن تصدیق کردن توجیه کردن
lubricated U چرب کردن لیز کردن نرم کردن
lubricate U چرب کردن لیز کردن نرم کردن
justify U تبرئه کردن تصدیق کردن توجیه کردن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com