Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (37 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
bluser out
U
با لاف گزاف ادعا کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
steep
U
گزاف فرو کردن
steepest
U
گزاف فرو کردن
bounces
U
پریدن گزاف گویی کردن
bounced
U
پریدن گزاف گویی کردن
bounce
U
پریدن گزاف گویی کردن
challengo
U
ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
contend
U
ادعا کردن
asserting
U
ادعا کردن
professes
U
ادعا کردن
contended
U
ادعا کردن
contends
U
ادعا کردن
asserted
U
ادعا کردن
assert
U
ادعا کردن
professing
U
ادعا کردن
to put in for
U
ادعا کردن
profess
U
ادعا کردن
acclaim
U
ادعا کردن
asserts
U
ادعا کردن
lay claim to
U
ادعا کردن
acclaimed
U
ادعا کردن
acclaiming
U
ادعا کردن
acclaims
U
ادعا کردن
professes
U
ادعا یا افهار کردن
re claim
U
مجددا ادعا کردن
pretend to
U
دعوی یا ادعا کردن
call someone's bluff
<idiom>
U
ثابت کردن ادعا
have it
<idiom>
U
گفتن ،ادعا کردن
profess
U
ادعا یا افهار کردن
professing
U
ادعا یا افهار کردن
plead
U
در دادگاه اقامه یا ادعا کردن درخواست کردن
pleaded
U
در دادگاه اقامه یا ادعا کردن درخواست کردن
pleads
U
در دادگاه اقامه یا ادعا کردن درخواست کردن
claiming
U
مدعی به مطالبات ادعا کردن
claims
U
دادخواست ادعانامه ادعا کردن
claimed
U
دادخواست ادعانامه ادعا کردن
claims
U
مدعی به مطالبات ادعا کردن
claimed
U
مدعی به مطالبات ادعا کردن
claiming
U
دادخواست ادعانامه ادعا کردن
claim
U
مدعی به مطالبات ادعا کردن
waiver
U
صرف نظر کردن از ادعا
claim
U
دادخواست ادعانامه ادعا کردن
rodomontade
U
گزاف
talll
U
گزاف
heavy
U
گزاف
heaviest
U
گزاف
extravagant
U
گزاف
costlier
U
گزاف
costly
U
گزاف
costliest
U
گزاف
vainglory
U
گزاف
unconscionable
U
گزاف
heavies
U
گزاف
fustain
U
گزاف
mouth filling
U
گزاف
immense
U
گزاف
heavier
U
گزاف
high flown
U
گزاف
bombastic
U
گزاف
exorbitant
U
گزاف
exaggeratory
U
گزاف گو
stupendous
U
گزاف
extortionate
U
گزاف
extortionary
U
گزاف
tack tall
U
گزاف گفتن
rhodomontade
U
گزاف گویی
fustian
U
سخن گزاف
mickey
U
لاف و گزاف
rodomontade
U
گزاف گویی
to talk tall
U
گزاف گفتن
fancy price
U
بهای گزاف
grandiloquent
U
گزاف گوی
bounce
U
جست گزاف گویی
extravaganzas
U
فانتزی گزاف گویی
hyperbole
U
غلو گزاف گویی
grandiloquence
U
گزاف گویی مبالغه
bounces
U
جست گزاف گویی
extravaganza
U
فانتزی گزاف گویی
bounced
U
جست گزاف گویی
highs
U
وافر گران گزاف
highest
U
وافر گران گزاف
rack rent
U
اجازه گزاف بستن بر
high
U
وافر گران گزاف
flim flam
U
هرزه درایی گزاف گویی
magniloquence
U
قلمبه نویسی گزاف گویی
kitsch
U
پر نمایش و پر لاف و گزاف ولی سطحی
outherod
U
در لاف و گزاف یا سخت دلی از هیرودیس گرو بردن
prohibitive price
U
بهای گزاف که بر کالایی گذارندو مردم ازعهده خریدان برنیایند
claim
U
ادعا
allegation
U
ادعا
averment
U
ادعا
allegations
U
ادعا
unassuming
U
بی ادعا
pleas
U
ادعا
protestation
U
ادعا
protestations
U
ادعا
assertion
U
ادعا
plea
U
ادعا
asseveration
U
ادعا
pretensions
U
ادعا
posit
U
ادعا
claiming
U
ادعا
claimed
U
ادعا
postulate
U
ادعا
postulates
U
ادعا
postulated
U
ادعا
claims
U
ادعا
postulating
U
ادعا
pretension
U
ادعا
cl
U
ادعا
pretenses
U
بهانه ادعا
pretence
U
بهانه ادعا
purporst
U
مفاد ادعا
assertive
U
ادعا کننده
pretences
U
بهانه ادعا
claimable
U
قابل ادعا
estopel
U
مانع ادعا
assertor
U
ادعا کننده
professed
U
ادعا شده
bill of indicment
U
ادعا نامه
reclaimable
U
ادعا پذیر
pretense
U
بهانه ادعا
professed love
U
محبت ادعا شده
burden of proof
U
مسئوولیت اثبات ادعا
assertion
U
تایید ادعا افهارنامه
disclaimers
U
رفع کننده ادعا یا مسئولیت
disclaimer
U
رفع کننده ادعا یا مسئولیت
i do not pretend to sing well
U
من ادعا نمیکنم که خوب میخوانم
right of begin
U
حق مدعی در اغازبیان ادعا در محکمه
the burden of proof rests with
U
اثبات ادعا بر عهده مدعی است
prescribe to
U
استناد به مرور زمان دراثبات ادعا
Did I say anything different?
U
مگر من چیز دیگری گفتم
[ادعا کردم]
؟
He is seriously claiming
[trying to tell us]
that the problems are all the fault of the media.
U
او
[مرد]
به طور جدی ادعا می کند که همه مشکلات تقصیر رسانه ها است.
exigible
U
قابل تقاضا قابل ادعا
to let somebody treat you like a doormat
<idiom>
U
با کسی خیلی بد رفتار کردن
[اصطلاح]
[ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew
U
رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharge
U
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharges
U
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
capturing
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capture
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial
U
خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
verify
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
foster
U
تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoots
U
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoot
U
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
orienting
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orient
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
survey
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
cross examination
U
تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
orients
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
surveyed
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
to temper
[metal or glass]
U
آب دادن
[سخت کردن]
[آبدیده کردن]
[بازپخت کردن]
[فلز یا شیشه]
surveys
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
assign
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
calk
U
بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
assigned
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
to inform on
[against]
somebody
U
کسی را لو دادن
[فاش کردن]
[چغلی کردن]
[خبرچینی کردن]
assigns
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
to appeal
[to]
U
درخواستن
[رجوع کردن به]
[التماس کردن]
[استیناف کردن در دادگاه]
concentrate
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
assigning
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
concentrates
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrating
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
tae
U
پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
buck up
U
پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
serves
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
served
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
serve
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
soft-pedalled
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
crosses
U
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
infringing
U
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
exploiting
U
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
cross
U
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
infringes
U
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
infringed
U
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
preaches
U
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
preached
U
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
wooed
U
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
preach
U
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
woos
U
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
exploit
U
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
crosser
U
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
withstood
U
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
to use effort
U
کوشش کردن بذل مساعی کردن سعی کردن
checked
U
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
sterilised
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilises
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilising
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
point
U
اشاره کردن دلالت کردن متوجه کردن نکته
check
U
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
time
U
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com