English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (4 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
discommend U با عدم توافق چیزی گفتن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
approving U توافق در مورد چیزی
approve U توافق در مورد چیزی
approves U توافق در مورد چیزی
approval U توافق برای استفاده از چیزی
arguments U بحث در باره چیزی بدون توافق
argument U بحث در باره چیزی بدون توافق
whiff U دروغ در چیزی گفتن
put words in one's mouth <idiom> U چیزی را از زبان کس دیگری گفتن
to proffer [somebody something ] [something to somebody] [formal] U سخن گفتن در باره چیزی
cut (someone) off <idiom> U اجازه گفتن چیزی به کسی ندادن
nothing remains to be told U چیزی برای گفتن باقی نمیماند
We have agreed in princeple . U درکل توافق کرده ایم ( توافق درکلیات )
On the recent developments he had nothing to say. U در باره تحولات اخیر او هیچ چیزی برای گفتن نداشت.
to recount something to someone [formal] U برای کسی چیزی را تعریف کردن [یکایک گفتن] [بازگفتن]
to tell somebody something [to let somebody in on something] <idiom> U به کسی چیزی را گفتن که او نباید می دانست یا او نمی خواهد بداند.
enewal of contract by tacit agreement U تجدید توافق بر اساس توافق ضمنی
get a word in <idiom> U یافتن فرصتی برای گفتن چیزی بقیه دارند صحبت میکنند
reach out with an olive branch U [انجام دادن کار یا گفتن چیزی که نشان میدهد شما میخواهید به ناسازگاری با دیگری خاتمه دهید.]
reach out with an olive branch <idiom> U [انجام دادن کار یا گفتن چیزی که نشان میدهد شما میخواهید به ناسازگاری با دیگری خاتمه دهید.]
to answer in the a U اری گفتن بله گفتن
greets U درود گفتن تبریک گفتن
greeted U درود گفتن تبریک گفتن
greet U درود گفتن تبریک گفتن
sputters U تند ومغشوش سخن گفتن باخشم سخن گفتن
sputtered U تند ومغشوش سخن گفتن باخشم سخن گفتن
sputter U تند ومغشوش سخن گفتن باخشم سخن گفتن
accorded U توافق
agreement U توافق
accord U توافق
accommodations U توافق
keeping U توافق
concerts U توافق
concert U توافق
accords U توافق
maladapted U بی توافق
conciliation U توافق
agreements U توافق
concent U توافق
adaptation U توافق
adaptations U توافق
accommodation U توافق
commensurableness U توافق
commensurability U توافق
coincidences U توافق
coincidence U توافق
settlement U توافق
concord U توافق
settlements U توافق
to come to an understanding U توافق
rapport U توافق
consents U توافق
consent U توافق
consented U توافق
analogies U توافق
consistency U توافق
analogy U توافق
bands U توافق
band U توافق
consenting U توافق
concurrence U توافق
to concern something U مربوط بودن [شدن] به چیزی [ربط داشتن به چیزی] [بابت چیزی بودن]
inadaptable U توافق ندادنی
breaches U خطای رد یک توافق
breached U خطای رد یک توافق
his painting lacked repose U نقاشی وی توافق
accordance U وفق توافق
deals U توافق تجاری
adaptability U توافق سازگاری
maladaptation U عدم توافق
maladjustment U عدم توافق
inconsonantly U باعدم توافق
unilateral agreement U توافق یک جانبه
inharmoniousness U عدم توافق
adhesion U همبستگی توافق
harmonometer U توافق سنج
breach U خطای رد یک توافق
maladjustments U عدم توافق
disparities U عدم توافق
speaking with prosecutor U توافق باشاکی
agreement of arguments U توافق نشانوندها
plea agreement U توافق مدافعه
give-and-take U آماده به توافق
deal U توافق تجاری
understanding U توافق تظر
arbitration agreement U توافق بر حکمیت
accompt U سازگاری توافق
modus vivendi U توافق موقت
agreement coefficient U ضریب توافق
reciprocal agreement U توافق دو جانبه
disagreement U عدم توافق
synesis U توافق معانی
disagreements U عدم توافق
reach an agreement U به توافق رسیدن
adaptableness U قابلیت توافق
consistency U توافق سازگاری
adaption U توافق سازش
adaptiveness U قوه توافق
understandings U توافق تظر
outline agreement U توافق اولیه
skeleton agreement U توافق اولیه
consensus U توافق عام
disparity U عدم توافق
consonance U توافق صدا
compromiser U توافق کار
disconformity U عدم توافق
consistence U توافق سازگاری
adaptations U توافق سازش
conformation U سازش توافق
adaptable U قابل توافق
conformable U قابل توافق
adaptation U توافق سازش
concordat U توافق دوستانه
maladjusted U بی توافق دژسازگار
correspondence principle U اصل توافق
mutual agreement U توافق طرفین
master agreement U توافق اولیه
dissidence U عدم توافق
discordance U عدم توافق
conconancy U توافق صدا
frame agreement U توافق اولیه
basic agreement U توافق اولیه
collective agreement U توافق جمعی
conventionalization U توافق با ایین و رسوم
compromising U توافق مصالحه کردن
meet someone half-way <idiom> U به توافق رسیدن با کسی
discordantly U از روی عدم توافق
abidance U رفتار برطبق توافق
adaptability U قابلیت توافق و سازش
frame agreement U چهارچوب توافق [حقوق]
odds U عدم توافق مغایرت
master agreement U چهارچوب توافق [حقوق]
skeleton agreement U چهارچوب توافق [حقوق]
outline agreement U چهارچوب توافق [حقوق]
plea bargain U توافق مدافعه [حقوق]
come to an agreement U توافق حاصل کردن
settlement U حل و فصل توافق بنگاه
settlements U حل و فصل توافق بنگاه
compromise U توافق مصالحه کردن
compromises U توافق مصالحه کردن
variance U مغایرت عدم توافق
basic agreement U چهارچوب توافق [حقوق]
inconsonance U عدم توافق ناهماهنگی
consensus U توافق ورضایت عمومی
agreements U معاهده و مقاطعهء توافق
agreement U معاهده و مقاطعهء توافق
to watch something U مراقب [چیزی] بودن [توجه کردن به چیزی] [چیزی را ملاحظه کردن]
adequateness U توافق داشتن متفق بودن
contract note U سند مقاطعه توافق نامه
agreement on partial payments U توافق در پرداخت های قسطی
to settle out of court U به توافق رسیدن خارج از دادگاه
unless otherwise agreed U اگر توافق دیگری نباشد
out of court settlement U توافق بدون محکمه [حقوق]
undertake U توافق برای انجام کاری
acclimatization U توافق بااب و هوای یک محیط
acclimatation U توافق بااب و هوای یک محیط
adhering U توافق داشتن متفق بودن
collusion U توافق میان فروشندگان یک کالا
breaks U خای نپذیرفتن وفایف یک توافق
undertaken U توافق برای انجام کاری
undertakes U توافق برای انجام کاری
adhere U توافق داشتن متفق بودن
inadaptable U غیر قابل توافق ناسازگار
inadaptability U عدم قابلیت توافق ناسازگاری
adhered U توافق داشتن متفق بودن
adheres U توافق داشتن متفق بودن
break U خای نپذیرفتن وفایف یک توافق
pre- U آنچه قبلا توافق شده است
private treaty U معامله کالا یا توافق فروشنده وخریدار
pre U آنچه قبلا توافق شده است
agreed value policy U بیمه نامه با ارزش توافق شده
to come to an agreement U یکدل شدن توافق حاصل کردن
plea deal [between Prosecution and Defense] U توافق مدافعه [بین دادستان و وکیل دفاع]
unless otherwise agreement U مگر به ترتیب دیگری توافق شده باشد
presentation layer U کدها و تقاضاهای شروع و خاتمه اتصال توافق می :ند
fashionableness U توافق بارسم وایین معمول مطابقت باسبک روز
deal U قراردادی که در آن روی چنیدن موضوع همزمان توافق میشود
deals U قراردادی که در آن روی چنیدن موضوع همزمان توافق میشود
nodded U تکاندادن سر بعلامت توافق سرتکان دادن باسراشاره کردن
nodding U تکاندادن سر بعلامت توافق سرتکان دادن باسراشاره کردن
nod U تکاندادن سر بعلامت توافق سرتکان دادن باسراشاره کردن
nods U تکاندادن سر بعلامت توافق سرتکان دادن باسراشاره کردن
to stop somebody or something U کسی را یا چیزی را نگاه داشتن [متوقف کردن] [مانع کسی یا چیزی شدن] [جلوگیری کردن از کسی یا از چیزی]
package U توافق وقتی چندین موضوع مختلف همزمان موافق باشند
packages U توافق وقتی چندین موضوع مختلف همزمان موافق باشند
packs U توافق وقتی چندین موضوع مختلف همزمان موافق باشند
pack U توافق وقتی چندین موضوع مختلف همزمان موافق باشند
service U توافق برای سرویس یک قطعه توسط مهندس در صورت خرابی آن
serviced U توافق برای سرویس یک قطعه توسط مهندس در صورت خرابی آن
concerted action U عمل مرسوم عملی که عدهای برای انجام ان توافق کنند
packaged U توافق وقتی چندین موضوع مختلف همزمان موافق باشند
encloses U احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
to appreciate something U قدر چیزی را دانستن [سپاسگذار بودن] [قدردانی کردن برای چیزی]
enclosing U احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
enclose U احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
relevance U 1-روش ارتباط چیزی با دیگری .2-اهمیت چیزی دریک موقعیت یا فرآیند
via U حرکت به سوی چیزی یا استفاده از چیزی برای رسیدن به مقصد
modify U تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
replaces U برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
replaced U برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
modifies U تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com