English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 98 (6 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
prick U با سیخونک بحرکت واداشتن
pricked U با سیخونک بحرکت واداشتن
pricking U با سیخونک بحرکت واداشتن
pricks U با سیخونک بحرکت واداشتن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
pricks U سیخونک
prick U سیخونک
pricked U سیخونک
pricking U سیخونک
pokes U سیخونک
poking U سیخونک
poke U سیخونک
poked U سیخونک
jag U سیخونک سیخ-ک
pugs U سیخونک زدن
pug U سیخونک زدن
pucks U سیخونک زدن
puck U سیخونک زدن
prog U سیخونک زدن
pouter U سیخونک زدن
to prod somebody U کسی را سیخونک زدن
to poke somebody U کسی را سیخونک زدن
to set going U بحرکت انداختن
to put in motion U بحرکت در اوردن
To set in motion. U بحرکت ؟ رآوردن
to set agoing U بحرکت انداختن
snick U بحرکت اوردن سهم
gestic U وابسته بحرکت بدنی
to gather way U شروع بحرکت کردن
To stir the nation to action. U ملت را بحرکت در آوردن
wafts U بهوا راندن بحرکت در اوردن
wafting U بهوا راندن بحرکت در اوردن
wafted U بهوا راندن بحرکت در اوردن
waft U بهوا راندن بحرکت در اوردن
sailings U هروسیلهای که با باد بحرکت دراید
sailed U هروسیلهای که با باد بحرکت دراید
sail U هروسیلهای که با باد بحرکت دراید
bestir U بحرکت در اوردن تحریک کردن
move U نوبت حرکت یابازی بحرکت انداختن
moves U نوبت حرکت یابازی بحرکت انداختن
moved U نوبت حرکت یابازی بحرکت انداختن
put through U واداشتن
wrest U واداشتن
cause U واداشتن
causing U واداشتن
causes U واداشتن
wrested U واداشتن
wresting U واداشتن
wrests U واداشتن
to set on U واداشتن
stand U واداشتن
treadmills U چرخ افقی بزرگی که زندانیان ان را بحرکت دراورند
treadmill U چرخ افقی بزرگی که زندانیان ان را بحرکت دراورند
valve gear U مکانیزمی که برای بحرکت دراوردن سوپاپهای موتورپیستونی
lunitidal U وابسته بحرکت جزر ومد دراثر ماه
countenance [encourage] U به شجاعت واداشتن
helotize U بغلامی واداشتن
reanimate U به شجاعت واداشتن
hearten U به شجاعت واداشتن
laying of setts U واداشتن سنگها
encourage U به شجاعت واداشتن
embolden U به شجاعت واداشتن
elate U به شجاعت واداشتن
prompts U بفعالیت واداشتن
prompted U بفعالیت واداشتن
stint U بقناعت واداشتن
stints U بقناعت واداشتن
operates U بفعالیت واداشتن
operated U بفعالیت واداشتن
operate U بفعالیت واداشتن
actuate U به عمل واداشتن
appoint U گماشتن واداشتن
prompt U بفعالیت واداشتن
appoints U گماشتن واداشتن
He poked the mouse with his finger to see if it was still alive. U او [مرد] با انگشتش موش را سیخونک زد تا ببیند که آیا هنوز زنده بود یا نه.
range U به نظم وترتیب واداشتن
ranges U به نظم وترتیب واداشتن
put U منصوب کردن واداشتن
ranged U به نظم وترتیب واداشتن
up end U راست نشاندن یا واداشتن
putting U منصوب کردن واداشتن
puts U منصوب کردن واداشتن
to lead a person a d. U کسیرابه رقاصی واداشتن
To move heaven and earth. U زمین وزمان را بحرکت در آوردن ( بهر اقدامی دست زدن )
tappet U جلو امدگی یا اهرمی که بوسیله چیز دیگری بحرکت اید
encourages U ترغیب کردن به شجاعت واداشتن
encouraged U ترغیب کردن به شجاعت واداشتن
encourage U ترغیب کردن به شجاعت واداشتن
dragoons U بزور شکنجه بکاری واداشتن
dragoon U بزور شکنجه بکاری واداشتن
slap together <idiom> U به عجله وبی مراقبت واداشتن
galvanize U تحریک کردن به حرکت واداشتن
pit U به رقابت واداشتن هسته میوه را دراوردن
pits U به رقابت واداشتن هسته میوه را دراوردن
to drink to a person U نخست خودنوشیدن وسپس دیگریرابنوشیدن واداشتن
hydrofoil U سطح صاف یا موربی که دراثر حرکت اب از خلال ان بحرکت وعکس العمل دراید وغالبابشکل پرده یا باله ای ست
hydrofoils U سطح صاف یا موربی که دراثر حرکت اب از خلال ان بحرکت وعکس العمل دراید وغالبابشکل پرده یا باله ای ست
kinetic U وابسته بحرکت وابسته به نیروی محرکه
full mobilization U تحرک کامل بحرکت دراوردن کامل
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com