Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
field effect
U
با تاثیر میدانی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
athletics
U
دو و میدانی
track and field
U
دو و میدانی
field strcture
U
ساخت میدانی
field emission
U
صدور میدانی
trackman
U
دو و میدانی کار
field force
U
نیروی میدانی
field games
U
بازیهای میدانی
field study
U
بررسی میدانی
field theory
U
نظریه میدانی
field work
U
پژوهش میدانی
field worker
U
پژوهشگر میدانی
athlete
U
دو و میدانی کار
high field emission arc
U
قوس میدانی
field dependence
U
وابستگی میدانی
Do you know who you are dealing with?
U
میدانی با کی طرفی ؟
streetwise
U
چاله میدانی
athletes
U
دو و میدانی کار
Track and field events .
U
مسابقات دو میدانی
track
U
زمین بازیهای میدانی
tracked
U
زمین بازیهای میدانی
tracks
U
زمین بازیهای میدانی
langlauf
U
مسابقه اسکی میدانی
free field format
U
در قالب ازاد میدانی
free
U
ترخیص کردن میدانی
frees
U
ترخیص کردن میدانی
freeing
U
ترخیص کردن میدانی
freed
U
ترخیص کردن میدانی
cross country
U
درسرتاسرمزرعه ورزشهای میدانی وصحرایی
track and field
U
وابسته به مسابقات دوصحرایی یا میدانی
triangular meet
U
مسابقه دو و میدانی بین سه تیم
field events
U
ورزش قهرمانی میدانی مسابقات صحرایی
field event
U
ورزش قهرمانی میدانی مسابقات صحرایی
deathlete
U
شرکت کننده در مسابقه دهگانه دو و میدانی
pentathlete
U
شرکت کننده در مسابقه پنجگانه دو و میدانی
battle clout
U
نوعی تیراندازی میدانی ازفاصله 002 متری
mosfet
U
ترانزیستور میدانی سریع و قوی ساخته شده با روش MOS
tracked
U
پیست مسابقه اتومبیل رانی یا اسبدوانی مسیر بیضی شکل دو و میدانی
track
U
پیست مسابقه اتومبیل رانی یا اسبدوانی مسیر بیضی شکل دو و میدانی
tracks
U
پیست مسابقه اتومبیل رانی یا اسبدوانی مسیر بیضی شکل دو و میدانی
impressiveness
U
تاثیر
effectiveness
U
تاثیر
hanks
U
تاثیر
hank
U
تاثیر
influence line
U
خط تاثیر
forcibly
U
با تاثیر
adaphorous
U
بی تاثیر
influence
U
تاثیر
influences
U
تاثیر
sensation
U
تاثیر
semplice
U
بی تاثیر
sensations
U
تاثیر
influx
U
تاثیر
forcefulness
U
تاثیر
influxes
U
تاثیر
effect
U
تاثیر
effected
U
تاثیر
effecting
U
تاثیر
affection
U
تاثیر
efficacy
U
تاثیر
influencing
U
تاثیر
influenced
U
تاثیر
hit-and-run
<idiom>
U
تاثیر ناگهانی
effectiveness
U
تاثیر بخشی
effectiveness
U
میزان تاثیر
afair
U
تاثیر کردن
influence value
U
ضریب تاثیر
size effect
U
تاثیر اندازه
impressible
U
تاثیر پذیر
radius of influence
U
شعاع تاثیر
impressionability
U
تاثیر پذیری
impressional
U
تاثیر کننده
efficacity
U
درجه تاثیر
efficacity
U
تاثیر سودمندی
inductive influence
U
تاثیر القائی
after-effect
U
تاثیر بعدی
after-effects
U
تاثیر بعدی
touched
U
تحت تاثیر
influence value
U
ارزش تاثیر
aerated
U
در تحت تاثیر
influencing
U
تاثیر کردن بر
concerned
[by]
<adj.>
U
تحت تاثیر
efficiency
U
درجه تاثیر
efficacy
U
درجه تاثیر
aerate
U
در تحت تاثیر
affected
[by]
<adj.>
U
تحت تاثیر
make an impression
U
تاثیر گذاشتن
impress
U
تاثیر کردن بر
impressing
U
تاثیر کردن بر
impresses
U
تاثیر کردن بر
impressed
U
تاثیر کردن بر
aerates
U
در تحت تاثیر
aerating
U
در تحت تاثیر
coefficient
U
ضریب تاثیر
coefficients
U
ضریب تاثیر
bear
U
تاثیر داشتن
bears
U
تاثیر داشتن
wallydraigle
U
تاثیر پذیر
influence
U
تاثیر کردن بر
influenced
U
تاثیر کردن بر
influences
U
تاثیر کردن بر
lenz' law
U
جریان القاء شده در یک مدار که نسبت به یک میدان مغناطیسی دارای حرکت نسبی است میدانی در جهت مخالف میدان اصلی بوجودمی اورد
impressed
U
: تحت تاثیر قراردادن
edaphic
U
تحت تاثیر خاک
action
U
تاثیر اثر جنگ
insalutary
U
تاثیر روحی بد اب و هوا
impress
U
: تحت تاثیر قراردادن
actions
U
تاثیر اثر جنگ
alcoholism
U
تاثیر الکل در مزاج
impresses
U
: تحت تاثیر قراردادن
without prejudice
U
بدون تاثیر به اینده
counteracts
U
متقابلا" تاثیر گذاشتن
ship influence
U
تاثیر عبور کشتی
counteracted
U
متقابلا" تاثیر گذاشتن
counteract
U
متقابلا" تاثیر گذاشتن
impressing
U
: تحت تاثیر قراردادن
cost effectiveness
U
تاثیر بخشی هزینه
counteracting
U
متقابلا" تاثیر گذاشتن
bacterization
U
تحت تاثیر باکتری
applies
U
تاثیر گذاشتن یا لمس کردن
apply
U
تاثیر گذاشتن یا لمس کردن
applying
U
تاثیر گذاشتن یا لمس کردن
alcoholize
U
تحت تاثیر الکل دراوردن
imported
U
دخل داشتن به تاثیر کردن در
importing
U
دخل داشتن به تاثیر کردن در
reacts
U
تحت تاثیر واقع شدن
infusive
U
دارای قوه نفوذ یا تاثیر
reacting
U
تحت تاثیر واقع شدن
iteraction
U
تاثیر چند چیز بر یکدیگر
unbiased
U
تحت تاثیر واقع نشده
reacted
U
تحت تاثیر واقع شدن
react
U
تحت تاثیر واقع شدن
photothropism
U
جنبش در تحت تاثیر روشنایی
import
U
دخل داشتن به تاثیر کردن در
cost effectiveness analysis
U
تحلیل تاثیر بخشی هزینه ها
vulcanization
U
تحت تاثیر حرارت اتشفشانی
bacterize
U
تحت تاثیر باکتری قراردادن
austral
U
تحت تاثیر باد جنوبی
weather worn
U
تحت تاثیر هوا در امده
like water off a duck's back
<idiom>
U
بی تاثیر ،بدون تغیر عقیده
to be i. with an idea
U
فکری در کسی تاثیر نمودن
affected
U
تحت تاثیر واقع شده
photo electric
U
وابسته به تاثیر نورو الکتریک باهم
biotecture
U
[معماری تاثیر گرفته از زیست شناسی]
to impinge on something
U
تاثیر منفی روی چیزی گذاشتن
mountains influnce climate
U
کوه دراب و هوا تاثیر دارد
impressibly
U
بطوریکه بتوان دران تاثیر کرد
electrified
U
تحت تاثیر برق قرار دادن
electrifies
U
تحت تاثیر برق قرار دادن
electrify
U
تحت تاثیر برق قرار دادن
impressionability
U
امادگی برای تحت تاثیر قرارگرفتن
consumer appeal
U
تاثیر محصول روی مصرف کننده
electrifying
U
تحت تاثیر برق قرار دادن
influence mine
U
مین حساس به تاثیر امواج رادیویی
bias
U
تحت تاثیر قراردادن تبعیض کردن
biases
U
تحت تاثیر قراردادن تبعیض کردن
volcanize
U
تحت تاثیر حرارت اتشفشانی قرار دادن
like hell
<idiom>
U
با تاثیر وانرژی بیشتر ،مغایر با حقیقت ،نه زیاد
actinic
U
دارای خواص پرتوافکنی مربوط به تاثیر شیمیایی
public image
U
تاثیر علامت تجارتی روی ذهن مردم
proselytism
U
تحت تاثیر تبلیغات مسلکی واقع شدن
affects
U
لمس کردن یا تاثیر گذاشتن یا تغییر دادن چیزی
hall effect
U
شرح تاثیر میدان مغناطیسی روی جریان الکترون ها
affect
U
لمس کردن یا تاثیر گذاشتن یا تغییر دادن چیزی
machine address
U
مقدار یک عبارت که تحت تاثیر جابجایی در برنامه نباشد
How do you think the changes will affect you?
U
فکر می کنید تغییرات چگونه بر زندگی شما تاثیر بگذارد؟
propagating
U
خطایی در فرآیند که عملیات بعدی را تحت تاثیر قرار دهد
propagated
U
خطایی در فرآیند که عملیات بعدی را تحت تاثیر قرار دهد
induce
U
1-تولید جریان الکتریکی در هستهای از سیم با تاثیر الکترومغناطیسی . 2-اثبات
induced
U
1-تولید جریان الکتریکی در هستهای از سیم با تاثیر الکترومغناطیسی . 2-اثبات
induces
U
1-تولید جریان الکتریکی در هستهای از سیم با تاثیر الکترومغناطیسی . 2-اثبات
inducing
U
1-تولید جریان الکتریکی در هستهای از سیم با تاثیر الکترومغناطیسی . 2-اثبات
propagate
U
خطایی در فرآیند که عملیات بعدی را تحت تاثیر قرار دهد
propagates
U
خطایی در فرآیند که عملیات بعدی را تحت تاثیر قرار دهد
hydrolyte
U
جسم یا مادهای که تحت تاثیر تجزیه بوسیله اب قرار گیرد
geotropism
U
رشدو نمو گیاه تحت تاثیر قوه جاذبه زمین
advection
U
جابجایی و حرکت طبقات اتمسفری بصورت افقی و تحت تاثیر گرما
nunc pro tunc
U
حکم یا سند جدید الصدور که نسبت به گذشته تاثیر داشته باشد
critical engine
U
موتوری که از کارافتادن یانقص ان تاثیر زیادی درعملکرد هواپیما خواهد داشت
resist
U
ماده محافظ شیارهای PCB که تحت تاثیر مواد شیمیایی قرار نمیگیرد
resisting
U
ماده محافظ شیارهای PCB که تحت تاثیر مواد شیمیایی قرار نمیگیرد
resists
U
ماده محافظ شیارهای PCB که تحت تاثیر مواد شیمیایی قرار نمیگیرد
resisted
U
ماده محافظ شیارهای PCB که تحت تاثیر مواد شیمیایی قرار نمیگیرد
electro magnet
U
اهنی که در تحت تاثیر قوه برق خاصیت مغناطیسی پیداکند اهنربای الکتریکی
dielectric heating
U
گرمای ایجاد شده در یک دی الکتریک که تحت تاثیر میدان فرکانسهای زیاد اچ اف قراردارد
ageing
U
ثابت شدن رنگ در اثر گذشت زمان و تحت تاثیر اکسیژن موجود در هوا
lifemanship
U
متشخص وبرجسته شدن یاتظاهر به تشخص کردن بوسیله تحت تاثیر گذاردن دیگران
impedance
U
اندازه گیری تاثیر مدار الکتریکی روی سیگنال مغناطیسی شده دارد پس از اعمال ولتاژ
field emission
U
پخش شدن الکترونها از یک فلز یا نیمه هادی به درون یک خلاء تحت تاثیر میدان الکتریکی
flow diagram
U
دیاگرامی که محل وقوع تصمیمات منط ق در یک ساختار را نشان میدهد و تاثیر آنها روی اجرای برنامه
flowchart
U
دیاگرامی که محل وقوع تصمیمات منط ق در یک ساختار را نشان میدهد و تاثیر آنها روی اجرای برنامه
real time
U
سیستمی که زمان پردازش آن بسیار مهم است و میتواند منبع داده را تحت تاثیر قرار دهد
common nuisance
U
منظور عملی است که باعث اضرار جامعه به طور کلی شود و تاثیر ان متوجه فرد خاص نباشد
logical
U
مسیر Token در بین لایههای هر گره . در توپولوژی فیزیک FDDI حلقه منط قی را تحت تاثیر قرار نمیدهد
inversion
U
تاثیر تلویزیونی ناشی از جابجایی رنگ نمایش متن پیش زمینه و پس زمینه
inversions
U
تاثیر تلویزیونی ناشی از جابجایی رنگ نمایش متن پیش زمینه و پس زمینه
cross modulation
U
مدولاسیون ناخواسته که ازیک کاریر به کاریر دیگر درهمان گیرنده تاثیر میگذارد
haze
U
تاثیر گرافیکی برای شبیه سازی مه طبیعی برای ایجاد فضای سه بعدی حقیقی تر
biaxial deformation
U
خمشی که در یک قطعه مستقیم الخط ایجاد میشودموقعی که تحت تاثیر زوج نیرویی که صفحه ان باهیچیک از سطوح اصلی اینرسی منطبق نباشد
pneumatolysis
U
تاثیر بخار گرم ومایعات وفشار درتشکیل سنگهای معدنی واقع در مجاورت سنگهای اذرین
for the world
<idiom>
U
تحت تاثیر هرشرایطی ،تحت هر شرایطی
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com