Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 145 (8 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
halfback
U
بازیکن میانه
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
She is not well disposed towards me . She is not on particularly . fricndly terms with me .
U
با من میانه یی ( میانه خوبی ؟ میانه چندانی ) ندارد
stymie
U
توپ گلف یک بازیکن در جلو توپ بازیکن دیگر
stymied
U
توپ گلف یک بازیکن در جلو توپ بازیکن دیگر
stymieing
U
توپ گلف یک بازیکن در جلو توپ بازیکن دیگر
stymies
U
توپ گلف یک بازیکن در جلو توپ بازیکن دیگر
round robin (tournament or contest)
<idiom>
U
بازی که درآن یک بازیکن یا تیم درمقابل یک بازیکن یا تیم بازی کند
player
U
بازیکن
players
U
بازیکن ها
gamer
U
بازیکن
gamesters
U
بازیکن ها
gamers
U
بازیکن ها
spielers
U
بازیکن ها
player
U
بازیکن
gamester
U
بازیکن
spieler
U
بازیکن
halfback
U
میان بازیکن
linemen
U
بازیکن خط جلو
linksman
U
گلف بازیکن
lineman
U
بازیکن خط جلو
cf
U
بازیکن مرکز
seeded
U
بازیکن سابقه دار
player
U
هنرپیشه بازیکن ورزشی
quarterbacks
U
بازیکن خط حمله کارفرمایی کردن
quarterback
U
بازیکن خط حمله کارفرمایی کردن
shortstop
U
موقعیت بازیکن مدافع در داخل میدان
singleton
U
ورقی که در دست بازیکن نظیری ندارد
fielder
U
بازیکن میدان فوتبال وغیره صحرا نورد
losing game
U
بازی که باخت ان حتمی مینماید و خلق بازیکن را تنگ میکند
following my lead
U
یک جور بازی که هر بازیکن را وادار میکنند هرکاری که استاد کرد او نیز بکند
third base
U
موضع بازیکن برای دفاع منطقه دورپایگاه سوم دربازی بیس بال
moderating
U
میانه رو
moderated
U
میانه رو
moderates
U
میانه رو
frugal
U
میانه رو
moderate
U
میانه رو
allegretto a
U
میانه
center piece
U
میانه
mean
U
میانه
owl light
U
میانه
mn
U
میانه
middle weight
U
میانه
of a middling quality
U
میانه
mezzo
U
میانه
mesosomatic
U
میانه تن
mesocephalic
U
میانه سر
mesne
U
میانه
median line
U
میانه
intermedial
U
میانه
fairish
U
میانه
middle-of-the-road
U
میانه رو
medium
U
میانه
temperate
U
میانه رو
meaner
U
میانه
tolerable
U
میانه
intermediate
U
میانه
meant
U
میانه
meanest
U
میانه
mediums
U
میانه
so-so
U
میانه
sober
U
میانه رو
median
U
میانه
soberly
U
میانه رو
normal
U
میانه متوسط
waists
U
میانه ناو
waist
U
میانه ناو
mesokurtic
U
میانه پهنا
mesolithic
U
میانه سنگی
mesopic vision
U
دید میانه
middle course
U
میانه روی
middlings
U
ارد میانه
averaged
U
میانه متوسط
medium frequency
U
فرکانس میانه
averages
U
میانه متوسط
Middle West
U
باختر میانه
average
U
میانه متوسط
tolerably
U
بطور میانه
to split the d.
U
میانه را گرفتن
averaging
U
میانه متوسط
the middle finger
U
انگشت میانه
temperateness
U
میانه روی
meanest
U
میانه متوسط
passably
U
بطور میانه
moderateness
U
میانه روی
medial
U
میانه متوسط
mean
U
میانه متوسط
golden mean
U
میانه روی
moderation
U
میانه روی
moderates
U
میانه رو مناسب
temperance
U
میانه روی
average radius
U
شعاع میانه
moderating
U
میانه رو مناسب
middles
U
میانه میدان
middle
U
میانه میدان
bathyal
U
میانه ژرفی
moderated
U
میانه رو مناسب
halfway line
U
خط میانه زمین
mean radius
U
شعاع میانه
meaner
U
میانه متوسط
moderate
U
میانه رو مناسب
moderately
U
بطور میانه
intermedium
U
میانه گیر
intermediately
U
بطور میانه
intermediate frequency
U
فرکانس میانه
mediaeval ages
U
قرنهای میانه
to set two men at variance
U
میانه دو کس رابهم زدن
ambivert
U
ادم معتدل و میانه رو
embroils
U
میانه برهم زدن
mean
U
متوسط میانه روی
interposition
U
دخالت میانه گیری
embroil
U
میانه برهم زدن
meaner
U
متوسط میانه روی
embroilment
U
میانه بهم زنی
embroiled
U
میانه برهم زدن
embroiling
U
میانه برهم زدن
meanest
U
متوسط میانه روی
scholastic theology
U
الهیات قرنهای میانه
bigeneric
U
میانه یا حد وسط دوجنس
mediaevalism
U
رسم ها وعقیدههای قرون میانه
centrist wing
U
طرفدار جناح میانه رو
[سیاست]
They became estranged . They fell out .
U
میانه آنها بهم خورد
We are on very friendly terms .
U
میانه ماخیلی گرم است
to keep in with any one
U
با کسی میانه خوب داشتن
to split the difference
U
میانه را گرفتن مصالحه کردن
middleman
U
نفر وسط صف ادم میانه رو
middlemen
U
نفر وسط صف ادم میانه رو
middle body
U
قسمت میانه ناو یا کشتی
To set two people against each other . To stir up bad blood between tow persons.
U
میانه دونفررا بهم زدن
To try to effect a reconciliation . between two people .
U
میانه دونفرراگرفتن ( آشتی دادن )
they came to a rupture
U
میانه انها بهم خورد
average
U
میانه قرار دادن میانگین گرفتن
averaged
U
میانه قرار دادن میانگین گرفتن
barytone
U
کلمهای که اخران بی تکیه است میانه
interceding
U
میانجی شدن میانه گیری کردن
intercedes
U
میانجی شدن میانه گیری کردن
interceded
U
میانجی شدن میانه گیری کردن
intercede
U
میانجی شدن میانه گیری کردن
averaging
U
میانه قرار دادن میانگین گرفتن
pavis
U
سپربزرگی که در قرنهای میانه بکارمیبرندوسرتاپارامی پوشانید
sea king
U
دزد دریایی اسکاندیناوی درقرنهای میانه
averages
U
میانه قرار دادن میانگین گرفتن
jainism
U
یکجوردین درهندکه میانه دین برهماودین بوداست
school doctor
U
استاد دانشگاه یا اموزشگاه الهیات در قرنهای میانه
mediaevalist
U
کسیکه هواخواه رسوم وعقایدقرنهای میانه است کسیکه اشنابتاریخ قرنهای
midcourse guidance
U
هدایت موشک در مسیر میانه یا مسیر پرواز ازاد موشک
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com