English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (44 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
explore U اکتشاف کردن کاوش کردن
explored U اکتشاف کردن کاوش کردن
explores U اکتشاف کردن کاوش کردن
exploring U اکتشاف کردن کاوش کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
exploration U کاوش اکتشاف
prospected U اکتشاف کردن مساحی
prospects U اکتشاف کردن مساحی
prospect U اکتشاف کردن مساحی
prospecting U اکتشاف کردن مساحی
dig U کاوش کردن فرو کردن
digs U کاوش کردن فرو کردن
pries U کاوش کردن
scans U کاوش کردن
to search after U کاوش کردن
delving U کاوش کردن
delves U کاوش کردن
delved U کاوش کردن
delve U کاوش کردن
prog U کاوش کردن
to browse through U کاوش کردن
probes U کاوش کردن
probe U کاوش کردن
pried U کاوش کردن
to rummage U کاوش کردن
probed U کاوش کردن
pry U کاوش کردن
scanned U کاوش کردن
surveillance U کاوش کردن
scan U کاوش کردن
ransacks U زیاد کاوش کردن
scavenges U در اشغال کاوش کردن
ransacking U زیاد کاوش کردن
searched U کاوش کردن زمین
ferrets U کنجکاوی کردن کاوش
ransacked U زیاد کاوش کردن
searchingly U کاوش کردن زمین
searches U کاوش کردن زمین
ransack U زیاد کاوش کردن
scavenged U در اشغال کاوش کردن
manage grab U در آشغال کاوش کردن
search U کاوش کردن زمین
ferret U کنجکاوی کردن کاوش
scavenge U در اشغال کاوش کردن
scavenge U در آشغال کاوش کردن
forage U پی علف گشتن کاوش کردن
foraged U پی علف گشتن کاوش کردن
forages U پی علف گشتن کاوش کردن
foraging U پی علف گشتن کاوش کردن
nose around [about] <idiom> چیزی را سری نگه داشتن کاوش کردن
area search U کاوش منطقه با دیدبانی بصری کاوش منطقهای
flux valve U دریچه اکتشاف میدان مین دریچه اکتشاف مغناطیسی مین
finding U اکتشاف
findings U اکتشاف
detection U اکتشاف
exploration U اکتشاف
discovery U اکتشاف
discoveries U اکتشاف
prospectors U اکتشاف کننده
scouts U مامور اکتشاف
scouted U مامور اکتشاف
prospector U اکتشاف کننده
probes U اکتشاف جدید
eureka U ابرازپیروزی از اکتشاف
probed U اکتشاف جدید
radio detection U اکتشاف رادیویی
scout U مامور اکتشاف
probability of detection U احتمال اکتشاف
uncharted U اکتشاف نشده
probe U اکتشاف جدید
surface detection U اکتشاف سطحی
inexplorable U غیر قابل اکتشاف
spelunker U علاقمند به اکتشاف غار
reconnaissance U بازدید مقدماتی اکتشاف
locator beacon U برج اکتشاف هوایی
acquisition radar U رادار اکتشاف هدف
command active sonobuoy system U وسیله اکتشاف زیردریایی
to let somebody treat you like a doormat <idiom> U با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew U رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
radio detection U در معرض اکتشاف به وسیله بی سیم
sounding rocket U موشک اکتشاف تغییرات جوی
detector paper U کاغذ حساس دستگاه اکتشاف ش م ر
fluxgate U وسیله اکتشاف مین مغناطیسی
acoustical surveillance U اکتشاف وتجسس هدفها به طریقه صوتی
acoustic minehunting U روش اکتشاف مین به طریق صوتی
spadat U سیستم ردیابی و اکتشاف سفینههای فضایی
magnetic anomaly detection gear U دستگاه اکتشاف زیردریایی به طریقه مغناطیسی
detector crayon U مداد دستگاه اکتشاف ش م ر میله کشف کننده
discharge U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharges U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
fixer system U سیستم اکتشاف و تعیین محل هواپیماهای در حال پرواز
probed U کاوش
probe U کاوش
penetration U کاوش
analysis U کاوش
probes U کاوش
perquisition U کاوش
probing U کاوش
digs U کاوش
surveillance U کاوش
search U کاوش
excavation U کاوش
searched U کاوش
searches U کاوش
searchingly U کاوش
exploration U کاوش
dig U کاوش
subaqueous ranging U طریقه اکتشاف و تعیین محل هدفهای غیرقابل رویت دریایی
fixer network U شبکه اکتشاف و تعیین محل هواپیما روی صفحه رادار
random number seed U کاوش تصادفی
prying U کاوش کننده
researched U کاوش پژوهیدن
linear probing U کاوش خطی
unsearchable U کاوش ناپذیر
unsought U کاوش نشده
researching U کاوش پژوهیدن
inexplorable U کاوش ناپذیر
researches U کاوش پژوهیدن
prober U کاوش کننده
antisubmarine search U کاوش ضد زیردریایی
geophysical prospecting U کاوش ژئوفیزیکی
research U کاوش پژوهیدن
area search U کاوش منطقه
analysis U تحلیل کاوش
electrical prospecting U کاوش الکتریکی
sector of search U منطقه کاوش
exploratory drive U سائق کاوش
capturing U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial U خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
captures U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capture U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
rummage U کاوش بازرس کشتی
rummaging U کاوش بازرس کشتی
surveyed U بررسی کاوش منطقه
surveys U بررسی کاوش منطقه
survey U بررسی کاوش منطقه
rummages U کاوش بازرس کشتی
rummaged U کاوش بازرس کشتی
spasur U سیستم اکتشاف فضایی که مخصوص کشف اشیاء سرگردان در فضای جو زمین است
challengo U ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verifying U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
shoots U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
foster U تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoot U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
survey U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveyed U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
to temper [metal or glass] U آب دادن [سخت کردن] [آبدیده کردن] [بازپخت کردن] [فلز یا شیشه]
orienting U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
cross examination U تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
surveys U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orients U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orient U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
infrared resolution U تجزیه و تحلیل و کاوش هدف با عکاسی مادون قرمز
intercepting search U کاوش برای رهگیری هوایی تجسس با رادار به منظوررهگیری
inserted grouping U میدان دید مخلوط رادار منطقه کاوش مختلط
to appeal [to] U درخواستن [رجوع کردن به] [التماس کردن] [استیناف کردن در دادگاه]
serve U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
to inform on [against] somebody U کسی را لو دادن [فاش کردن] [چغلی کردن] [خبرچینی کردن]
concentrating U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
tae U پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
assign U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigned U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigning U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
concentrate U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
assigns U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
served U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
serves U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
concentrates U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
calk U بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
buck up U پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
soft-pedalled U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
prevention of stripping U ممانعت از کار وسایل اکتشافی دشمن یا اکتشاف وسایل مخابراتی و رادارخودی
sterilised U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
exploits U استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
to use effort U کوشش کردن بذل مساعی کردن سعی کردن
times U تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
support U حمایت یاتقویت کردن تحمل کردن اثبات کردن
to wipe out U پاک کردن محو کردن نابودکردن نیست کردن
crosses U تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
correct U تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
correcting U تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
corrects U تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
time U تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
timed U تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
checks U بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
checked U بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
infringe U تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
sterilises U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
crossest U تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
sterilising U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilize U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilizing U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
crosser U تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
sterilizes U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
cross U تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
infringed U تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com