English Persian Dictionary - Beta version		  
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
 ⌨ Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 68 (1 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
 English Persian Menu
voluntary confession U اعتراف داوطلبانه
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
volunteer <adj.> U داوطلبانه
voluntary <adj.> U داوطلبانه
voluntary U داوطلبانه به خواست
will less U غیر داوطلبانه
voluntary training U اموزش داوطلبانه
selective service U خدمت داوطلبانه نظام
to be voluntarily insured U داوطلبانه بیمه شده بودن
professions U اعتراف
confession U اعتراف
profession U اعتراف
confessions U اعتراف
avowal U اعتراف
recognition U اعتراف
avowals U اعتراف
profession U اقرار اعتراف
shrive U اعتراف گرفتن از
ackuowledge U اعتراف کردن
professions U اقرار اعتراف
shrive U اعتراف گرفتن
peccavi U اعتراف بگناه
avowed U اعتراف شده
acknowledger U اعتراف کننده
shrift U اعتراف بگناه
defeatism U اعتراف به شکست
avow U اعتراف کردن
avowing U اعتراف کردن
avows U اعتراف کردن
admissions U تصدیق اعتراف
admission U تصدیق اعتراف
acknowledge اعتراف کردن
confess U اعتراف کردن
confessed U اعتراف کردن
confesses U اعتراف کردن
confessing U اعتراف کردن
confession U اعتراف نامه
confessions U اعتراف نامه
confessional U اعتراف گاه
confiscator U دعای اعتراف نامه
confiscator U دعای اعتراف بگناهان
unburdening U اعتراف و درددل کردن
unburden U اعتراف و درددل کردن
unburdens U اعتراف و درددل کردن
acknowledgment U اعلام معرف اعتراف
kithe U اعلام داشتن اعتراف کردن
recants U بخطای خود اعتراف کردن
To force a confession from somebody. U بزوراز کسی اعتراف گرفتن
recanted U بخطای خود اعتراف کردن
recant U بخطای خود اعتراف کردن
recanting U بخطای خود اعتراف کردن
I'll give you that [much] . U دراین نکته اعتراف می کنم [که حق با تو است] .
confessionals U محل مخصوص اعتراف بگناه اعترافی
put to the question U برای گرفتن اعتراف زجر دادن
confessional U محل مخصوص اعتراف بگناه اعترافی
He confessed under torture. U زیر فشار شکنجه اعتراف کرد
confessors U کسی که کیش خود رااشکارا اعتراف میکند
confessor U کسی که کیش خود رااشکارا اعتراف میکند
to shrive oneself U گناهان خود را اعتراف کردن وامرزش طلبیدن
fold U بشکست خود اعتراف کردن بکسب یا شغل پایان دادن
folded U بشکست خود اعتراف کردن بکسب یا شغل پایان دادن
folds U بشکست خود اعتراف کردن بکسب یا شغل پایان دادن
acknowledges U اعتراف کردن تصدیق کردن
acknowledging U اعتراف کردن تصدیق کردن
recognises U اعتراف کردن تصدیق کردن
recognising U اعتراف کردن تصدیق کردن
recognizes U اعتراف کردن تصدیق کردن
recognizing U اعتراف کردن تصدیق کردن
recognize U اعتراف کردن تصدیق کردن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Perdic.com