English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (16 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
misinform U اطلاع غیر صحیح دادن
misinformed U اطلاع غیر صحیح دادن
misinforming U اطلاع غیر صحیح دادن
misinforms U اطلاع غیر صحیح دادن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
notified U اطلاع دادن
reported U اطلاع دادن
notifying U اطلاع دادن
notifies U اطلاع دادن
notify U اطلاع دادن
information U اطلاع دادن
reports U اطلاع دادن
report U اطلاع دادن
informs U اطلاع دادن گزارش دادن
inform U اطلاع دادن گزارش دادن
informing U اطلاع دادن گزارش دادن
to pass on [information or news] U به بقیه اطلاع دادن
to let know U خبردادن به اطلاع دادن
inform U اطلاع دادن چغلی کردن
inform U اطلاع دادن مستحضر داشتن
informing U اطلاع دادن مستحضر داشتن
informing U اطلاع دادن چغلی کردن
informs U اطلاع دادن چغلی کردن
informs U اطلاع دادن مستحضر داشتن
to pass a dividend سود سهام کسی را به او اطلاع دادن
keep time <idiom> U زمان صحیح رانشان دادن
querying U زبان ساده بازیابی اطلاع از سیستم مدیریت پایگاه داده با وارد کردن سوال با مقادیر شناخته شده , که سپس با پایگاه داده ها تط بیق می یابد و برای بازیابی داده صحیح به کار می رود
queries U زبان ساده بازیابی اطلاع از سیستم مدیریت پایگاه داده با وارد کردن سوال با مقادیر شناخته شده , که سپس با پایگاه داده ها تط بیق می یابد و برای بازیابی داده صحیح به کار می رود
query U زبان ساده بازیابی اطلاع از سیستم مدیریت پایگاه داده با وارد کردن سوال با مقادیر شناخته شده , که سپس با پایگاه داده ها تط بیق می یابد و برای بازیابی داده صحیح به کار می رود
queried U زبان ساده بازیابی اطلاع از سیستم مدیریت پایگاه داده با وارد کردن سوال با مقادیر شناخته شده , که سپس با پایگاه داده ها تط بیق می یابد و برای بازیابی داده صحیح به کار می رود
join U ترکیب دو یا چند اطلاع برای تولید یک واحد اطلاع
joined U ترکیب دو یا چند اطلاع برای تولید یک واحد اطلاع
joins U ترکیب دو یا چند اطلاع برای تولید یک واحد اطلاع
lossless compression U روشهای فشرده سازی تصویر که تعداد بیتهای هر پیکس در تصویر را کاهش میدهد بدون از دست دادن اطلاع یا کیفیت
Hear hear! U صحیح است ! صحیح است ! درمقام تأیید وتصدیق )
rational number U عدد صحیح و یا خارج قسمت دو عدد صحیح
updates U 1-فایل اصلی که با افزودن مواد جدید بهنگام میشود. 2-اطلاع چاپ شده که گونه بهنگام اطلاع است .3-گونه جدید سیستم که به کاربرهای سیستم موجود ارسال میشود
update U 1-فایل اصلی که با افزودن مواد جدید بهنگام میشود. 2-اطلاع چاپ شده که گونه بهنگام اطلاع است .3-گونه جدید سیستم که به کاربرهای سیستم موجود ارسال میشود
updated U 1-فایل اصلی که با افزودن مواد جدید بهنگام میشود. 2-اطلاع چاپ شده که گونه بهنگام اطلاع است .3-گونه جدید سیستم که به کاربرهای سیستم موجود ارسال میشود
rollover U صفحه کلید با بافرکوچک موقت به طوری که میتواند داده صحیح را وقتی چندین کلید با هم انتخاب می شوند داده صحیح را وقتی چندین کلید با هم انتخاب می شوندارسال کند
awareness U اطلاع
unknowable U بی اطلاع
versed U با اطلاع
nescious U بی اطلاع
acquaintance U اطلاع
well-read U با اطلاع
well read U با اطلاع
communication U اطلاع
know how U اطلاع
word U اطلاع
datum U اطلاع
unwitting U بی اطلاع
warning U اطلاع
uninformed U بی اطلاع
unknowingly U بی اطلاع
unknowing U بی اطلاع
tip-off U اطلاع
learning U اطلاع
conizance U اطلاع
conscious mind U اطلاع
ill informed U بی اطلاع
uniformed U بی اطلاع
intelligence U اطلاع
information U اطلاع
conscience [archaic for: consciousness] U اطلاع
deep read U با اطلاع
knowledge U اطلاع
unimformed U بی اطلاع
unaware U بی اطلاع
unawares U بی اطلاع
advice U اطلاع
notice U اطلاع
ill-informed <adj.> U بی اطلاع
appreciation [awareness] U اطلاع
consciousness U اطلاع
notification U اطلاع
tip-off U اطلاع نهانی
a piece of information U یک تکه اطلاع
preview U اطلاع قبلی
prospectus U اطلاع نامه
prospectuses U اطلاع نامه
knowledge of results U اطلاع از نتایج
tip off U اطلاع نهانی
noticing U توجه اطلاع
notices U توجه اطلاع
previews U اطلاع قبلی
precognition U اطلاع قبلی
noticed U توجه اطلاع
misknow U بی اطلاع بودن از
advice note U یادداشت اطلاع
letter of a U اطلاع نامه
unpolitical U بی اطلاع ازسیاست
criticaster U ناقد بی اطلاع
notice U توجه اطلاع
informatics U اطلاع رسانی
global knowledge U اطلاع سراسری
tip-offs U اطلاع نهانی
unadvised U بدون اطلاع
attentions U اخطارجهت اطلاع به
inking U اطلاع مختصر
attention U اخطارجهت اطلاع به
valid U صحیح
correct <adj.> U صحیح
indecorous U نا صحیح
in order U صحیح
authentic U صحیح
exact <adj.> U صحیح
accurate U صحیح
righting U صحیح
true <adj.> U صحیح
real <adj.> U صحیح
i see U ها! صحیح !
proper <adj.> U صحیح
integer U صحیح
integers U صحیح
accurate [correct] <adj.> U صحیح
simon pure U صحیح
righted U صحیح
corrects U صحیح
integral U صحیح
correcting U صحیح
correct U صحیح
all right U صحیح
exacts U صحیح
exacted U صحیح
exact U صحیح
proper U صحیح
authentical U صحیح
fea U صحیح
good U صحیح
Quite [so] ! U صحیح!
well advised U صحیح
judiciously U صحیح
right U صحیح
publitize U به اطلاع عموم رساندن
publicizes U به اطلاع عموم رساندن
messages U حجم اطلاع مشخص
notify the public U به اطلاع عموم رساندن
(do something) behind someone's back <idiom> U بدون اطلاع کسی
publicizing U به اطلاع عموم رساندن
Please let me know. U لطفا"به من اطلاع دهید
As you are well informed… U همانطور که اطلاع دارید
A one-month notice. U اطلاع قبلی یک ماهه
publicising U به اطلاع عموم رساندن
he is in the know U اطلاع ویژه دارد
publicize U به اطلاع عموم رساندن
publicized U به اطلاع عموم رساندن
mininformation U اطلاع یا خبر نادرست
tipping U انعام اطلاع منحرمانه
We just received word that . . . U هم اکنون اطلاع رسید که …
let me know U بمن اطلاع دهید
gibberish U اطلاع بی معنا و بی استفاده
tip U انعام اطلاع منحرمانه
publicised U به اطلاع عموم رساندن
message U حجم اطلاع مشخص
publicises U به اطلاع عموم رساندن
integer U عدد صحیح
duly <adv.> U بطور صحیح
rightly <adv.> U بصورت صحیح
aright <adv.> U بطور صحیح
genuine tradition U حدیث صحیح
up front <idiom> U روراست ،صحیح
correctly <adv.> U بطور صحیح
okay U صحیح است
rightfully <adv.> U بصورت صحیح
properly <adv.> U بصورت صحیح
correctly <adv.> U بصورت صحیح
aright <adv.> U بصورت صحیح
duly <adv.> U بصورت صحیح
rightly <adv.> U بطور صحیح
rightfully <adv.> U بطور صحیح
properly <adv.> U بطور صحیح
true U خالصانه صحیح
truer U خالصانه صحیح
truest U خالصانه صحیح
justly <adv.> U بطور صحیح
justly <adv.> U بصورت صحیح
eugenic U صحیح النسب
spot-on U دقیقا صحیح
neatly <adv.> U بصورت صحیح
right you are U صحیح است
orderly <adv.> U بطور صحیح
to be proper for U صحیح بودن
that is right U صحیح است
safe and sound U صحیح وتندرست
neatly <adv.> U بطور صحیح
whole number U عدد صحیح
whole numbers U عدد صحیح
rightly U بطور صحیح
drill U روش صحیح
drilled U روش صحیح
drills U روش صحیح
right U درست صحیح
tidily <adv.> U بصورت صحیح
orderly <adv.> U بصورت صحیح
ok U صحیح است
A correct answer. U جواب صحیح
valid transaction U معامله صحیح
valid contract U عقد صحیح
tidily <adv.> U بطور صحیح
authentic document U سند صحیح
proper fraction U کسر صحیح
true complement U مکمل صحیح
exact U صحیح عین
exacted U صحیح عین
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com