Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
basifixed
U
از پایه بهم نزدیک شده
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
find touch
U
بیرون فرستادن توپ نزدیک خط دروازه برای تجمع نزدیک
inside
U
ناحیه نزدیک سبد بسکتبال نزدیک به تور والیبال قسمتی از بدن اسکیت باز که بسمت پیچ است منطقه دورخیز
insides
U
ناحیه نزدیک سبد بسکتبال نزدیک به تور والیبال قسمتی از بدن اسکیت باز که بسمت پیچ است منطقه دورخیز
closes
U
نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
close
U
نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
closest
U
نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
closer
U
نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
point bland
U
بسیار نزدیک در مسافت نزدیک
inshore
U
نزدیک کرانه نزدیک ساحل
base width
U
عرض پایه پهنای پایه
hatch beam
U
پایه دریچه پایه دهلیز
approaches
U
نزدیک شدن داخل گفتگو شدن مسیر نزدیک شدن هواپیما به باند فرودتقرب
approach
U
نزدیک شدن داخل گفتگو شدن مسیر نزدیک شدن هواپیما به باند فرودتقرب
approached
U
نزدیک شدن داخل گفتگو شدن مسیر نزدیک شدن هواپیما به باند فرودتقرب
decimals
U
تبدیل یک عدد دهدهی بر پایه ده به یک عدد دودویی بر پایه دو
decimal
U
تبدیل یک عدد دهدهی بر پایه ده به یک عدد دودویی بر پایه دو
mid wicket
U
توپزن نزدیک توپ انداز توپگیر طرفین میله نزدیک توپ انداز
base piece
U
پایه پایه استقرار
socle
U
پایه ستون برامدگی پایه ستون وامثال ان
approach lane
U
مسیر نزدیک شدن به ساحل خطوط نزدیک شدن به ساحل
best gold
U
تیری که نزدیک به نشان اصابت کرده تیری که نزدیک به مرکزهدف اصابت کرده باشد
back berm
U
سکوی پایه خارجی خاکریز سکوی شیببر پایه خارجی خاکریز
nearby
U
نزدیک
vicinal
U
نزدیک
at hand
U
نزدیک
to gain ground upon
U
نزدیک
closest
U
نزدیک
foreby
U
نزدیک
closer
U
نزدیک
hard by
U
نزدیک
forbye
U
از نزدیک
closes
U
نزدیک
in sight
U
نزدیک
neighbouring
U
نزدیک
on the verge of
U
نزدیک به
nearing
U
نزدیک
nearest
U
نزدیک
forthcoming
U
نزدیک
nearer
U
نزدیک
neared
U
نزدیک
near-
U
نزدیک
near
U
نزدیک
near by
U
نزدیک به
beside
U
نزدیک
upcoming
U
نزدیک
nears
U
نزدیک
on the eve of
U
نزدیک
accessible
U
نزدیک
not ahunderd mails flom
U
نزدیک
next door to
U
نزدیک
approaching
U
نزدیک
near upon
U
نزدیک
up against
<idiom>
U
نزدیک به
up to
<idiom>
U
نزدیک به
near at hand
U
نزدیک
near by
U
نزدیک
close up
U
از نزدیک
towards
U
نزدیک
contiguous
U
نزدیک
by
U
از نزدیک
close aboard
U
نزدیک
proximate
U
نزدیک
imminent
U
نزدیک
narrowly
U
از نزدیک
nigh
U
نزدیک
caudal
U
نزدیک به دم
close-ups
U
از نزدیک
cephalo
U
نزدیک به سر
close-up
U
از نزدیک
hand-to-hand
U
نزدیک
fast by
U
نزدیک
hand to hand
U
نزدیک
close
U
نزدیک
forby
U
از نزدیک
forby
U
نزدیک
adjacent
U
نزدیک
forbye
U
نزدیک
close by
U
نزدیک
short range
U
نزدیک برد
stand by
<idiom>
U
نزدیک بودن
subsaturated
U
نزدیک به اشباع
nears
U
نزدیک به ضربه
acceded
U
نزدیک شدن
accedes
U
نزدیک شدن
nearer the end
U
نزدیک تر بیابان
converged
U
به هم نزدیک شدن
deciding
U
نزدیک به هدف
near shore
U
نزدیک به ساحل
in the near future
U
در آینده نزدیک
near point
U
نقطه نزدیک
converge
U
به هم نزدیک شدن
whitish
U
نزدیک به سفید
subcentral
U
نزدیک مرکز
nearing
U
نزدیک به ضربه
abuts
U
نزدیک بودن
near-
U
نزدیک به ضربه
foreground
U
نزدیک نما
abutted
U
نزدیک بودن
near
U
نزدیک به ضربه
abut
U
نزدیک بودن
upstream
U
نزدیک به سرچشمه
recent memory
U
حافظه نزدیک
near by
U
دم دست نزدیک
neared
U
نزدیک به ضربه
by
U
نزدیک کنار
accede
U
نزدیک شدن
subapical
U
نزدیک راس
nearest
U
نزدیک به ضربه
subadult
U
نزدیک سن تکلیف
proximal
U
نزدیک مبدا
paranasal
U
نزدیک بینی
nearsightedness
U
نزدیک بینی
nearer
U
نزدیک به ضربه
short-range
U
نزدیک برد
about
U
در اطراف نزدیک
neighbor
U
همسایه نزدیک
close
U
نزدیک بهم
to keep close
U
نزدیک ماندن
closest
U
نزدیک به ناو
to gain on
U
نزدیک شدن به
closest
U
نزدیک بهم
acceding
U
نزدیک شدن
almost
U
بطور نزدیک
Near East
U
خاور نزدیک
beetle eyed
U
نزدیک بین
paulo postfuture
U
اینده نزدیک
myopic
U
نزدیک بین
near sighted
U
نزدیک بین
closer
U
نزدیک به ناو
inside
U
نزدیک بمرکز
closer
U
نزدیک بهم
insides
U
نزدیک بمرکز
closes
U
نزدیک به ناو
short-sighted
U
نزدیک بین
closes
U
نزدیک بهم
nearsighted
U
نزدیک بین
near-sighted
U
نزدیک بین
besides
U
بعلاوه نزدیک
parotic
U
نزدیک به گوش
adjoining
U
نزدیک مجاور
odd comeshortly
U
روز نزدیک
to be on the way
U
نزدیک شدن
converging
U
به هم نزدیک شدن
shortest
U
نزدیک تور
converges
U
به هم نزدیک شدن
shorter
U
نزدیک تور
short
U
نزدیک تور
grazes
U
نزدیک به زمین
grazed
U
نزدیک به زمین
Near our office .
U
نزدیک اداره ما
odd comeshortly
U
اینده نزدیک
of kin
U
نزدیک همانند
short sighted
U
نزدیک بین
paranephric
U
نزدیک گرده
at
U
پهلوی نزدیک
parahepatic
U
نزدیک جگر
low
U
نزدیک سبد
toward
U
نزدیک به مقارن
close
U
نزدیک به ناو
on the simmer
U
نزدیک بجوش
to come by
U
نزدیک شدن
graze
U
نزدیک به زمین
near sightedness
U
نزدیک بینی
in-
U
نزدیک ساحل
adductor
U
نزدیک کننده
admaxillary
U
نزدیک ارواره
aftermost
U
نزدیک پاشنه
approaches
U
نزدیک شدن
aggress
U
نزدیک شدن
going on
U
نزدیک شدن
approximates
U
نزدیک کردن
gain on
U
نزدیک شدن به
approached
U
نزدیک شدن
in-
U
نزدیک دم دست
in
U
نزدیک ساحل
in
U
نزدیک دم دست
draw near
U
نزدیک شدن
to draw near or nigh
U
نزدیک شدن
draw on
U
نزدیک شدن
erelong
U
در اینده نزدیک
approach
U
نزدیک شدن
far and near
U
دور و نزدیک
adducent
U
نزدیک کننده
approximated
U
نزدیک کردن
approximate
U
نزدیک کردن
keep back
U
نزدیک نشوید
his almost night
U
نزدیک شب است
immediate flanks
U
جناحین نزدیک
accost
U
نزدیک شدن
infighting
U
نبرد نزدیک
in shore
U
در اب نزدیک کرانه
inextremis
U
نزدیک بمرگ
hail fellow
U
صمیمی نزدیک
neighbors
U
نزدیک مجاور
inapproachable
U
نزدیک نشدنی
one of these days
U
دراینده نزدیک
accosted
U
نزدیک شدن
accosted
U
نزدیک کشیدن
hand and glove
U
خیلی نزدیک
to be quite close
U
نزدیک به هم بودن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com