English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (18 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
dispraise U از بهای چیزی کاستن کم گرفتن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
to take something off and pric U اندکی از بهای چیزی کاستن
allayed U از شدت چیزی کاستن
allay U از شدت چیزی کاستن
allaying U از شدت چیزی کاستن
allays U از شدت چیزی کاستن
qualify U ازبدی چیزی کاستن
qualifies U ازبدی چیزی کاستن
slowdowns U کاستن سرعت یا میزان چیزی
slowdown U کاستن سرعت یا میزان چیزی
decelerates U از سرعت چیزی کاستن کاستن سرعت
decelerated U از سرعت چیزی کاستن کاستن سرعت
decelerate U از سرعت چیزی کاستن کاستن سرعت
decelerating U از سرعت چیزی کاستن کاستن سرعت
dumping U صدور کالا به کشوردیگر و فروش ان به بهای کمتر از بهای عادی به منظور فلج ساختن صنایع داخلی ان کشور
unpriced U درباب چیزی گفته میشودکه بهای ان معلوم نشده یابصورت بهادران نباشد
reduced price U بهای کاسته بهای تخفیف دار
pinch U محکم گرفتن بیش از حد گوی بولینگ کاستن سرعت اسب قایق را بیش از حد بطرف بادبان بردن
pinches U محکم گرفتن بیش از حد گوی بولینگ کاستن سرعت اسب قایق را بیش از حد بطرف بادبان بردن
spoiler U صفحه دراز و باریک روی سطح بالایی هواپیما که برای کاستن سرعت یا اوج گرفتن هواپیما بلند میشود
to get ahold of somebody [something] [American English] <idiom> U کسی [چیزی ] را گرفتن [دستش به کسی یا چیزی رسیدن] [اصطلاح روزمره]
to obtain something U گرفتن چیزی
to get [hold of] something U گرفتن چیزی
to bring something U گرفتن چیزی
dehumidify U نم چیزی را گرفتن
dehydrate U اب چیزی را گرفتن
to take something into account U در نظر گرفتن چیزی
grips U محکم گرفتن چیزی
To turn a blind eye to something. To overlook something. U چیزی را نادیده گرفتن
gripping U محکم گرفتن چیزی
gripped U محکم گرفتن چیزی
rigid adherence to a thing U محکم گرفتن چیزی
degas U گاز چیزی را گرفتن
decarbonize U زغال چیزی را گرفتن
decarbonate U زغال چیزی را گرفتن
to have your share of something [negative] U چیزی [بدی] را گرفتن
grip U محکم گرفتن چیزی
To take delivery of something. U چیزی را تحویل گرفتن
To treat something as a joke U چیزی را بشوخی گرفتن
to turn a blind eye to something U چیزی را نادیده گرفتن
to seize something [from somebody] U چیزی را گرفتن [از کسی]
to let something slip U چیزی را نادیده گرفتن
grabbing U گرفتن چیزی و نگهداشتن آن
grab U گرفتن چیزی و نگهداشتن آن
grabs U گرفتن چیزی و نگهداشتن آن
grabbed U گرفتن چیزی و نگهداشتن آن
to scramble for something U هجوم کردن با عجله برای چیزی [با دیگران کشمکش کردن برای گرفتن چیزی]
stem the tide <idiom> U جلو موج چیزی را گرفتن
retrace U ردپای چیزی را دوباره گرفتن
retraced U ردپای چیزی را دوباره گرفتن
nip in the bud <idiom> U از ابتدا جلوی چیزی را گرفتن
scrape the bottom of the barrel <idiom> U گرفتن چیزی که باقی مانده
monopolization U گرفتن امتیاز انحصاری چیزی
To find fault with something ( someone ) . U از چیزی ( کسی ) عیب گرفتن
retracing U ردپای چیزی را دوباره گرفتن
To make light of something. U چیزی راسر سری گرفتن
retraces U ردپای چیزی را دوباره گرفتن
To put something to the vote. U درباره چیزی رأی گرفتن
to take something as a joke U چیزی را بعنوان شوخی گرفتن
caulk U شکاف وسوراخ چیزی را گرفتن
to nip something in the bud U از ابتدا جلوی چیزی را گرفتن
catch at U برای گرفتن چیزی کوشیدن
to borrow something [from somebody] U چیزی را قرض گرفتن [از کسی]
to wring something from somebody [out of somebody] U از کسی چیزی به زور گرفتن
to contract something from somebody U از کسی چیزی [بیماری] گرفتن
calibrates U قطر داخلی چیزی را اندازه گرفتن
to block [to block up] [to clog] [to clog up] something U جلوی جریان [ریزش] چیزی را گرفتن
calibrate U قطر داخلی چیزی را اندازه گرفتن
calibrating U قطر داخلی چیزی را اندازه گرفتن
calibrated U قطر داخلی چیزی را اندازه گرفتن
to graps at anything U برای گرفتن چیزی کوشش نمودن
to get in somebody's way U جلوی راه کسی [چیزی] را گرفتن
to regard something as a matter of course U چیزی [داستانی] را امری آشکار در نظر گرفتن
supersede U گرفتن جای چیزی که قدیمی تر یا کم استفاده تر است
environ U دورزدن دورکسی یا چیزی را گرفتن محاصره کردن
superseded U گرفتن جای چیزی که قدیمی تر یا کم استفاده تر است
superimposes U روی چیزی قرار گرفتن اضافه شدن بر
superimposing U روی چیزی قرار گرفتن اضافه شدن بر
superimpose U روی چیزی قرار گرفتن اضافه شدن بر
superseding U گرفتن جای چیزی که قدیمی تر یا کم استفاده تر است
supersedes U گرفتن جای چیزی که قدیمی تر یا کم استفاده تر است
integrating U یکی کردن تابعه اولیه چیزی را گرفتن اختلاط
to get worked up U به کسی [چیزی] خو گرفتن [و بخاطرش احساساتی یا عصبی شدن]
to work oneself up U به کسی [چیزی] خو گرفتن [و بخاطرش احساساتی یا عصبی شدن]
integrate U یکی کردن تابعه اولیه چیزی را گرفتن اختلاط
integrates U یکی کردن تابعه اولیه چیزی را گرفتن اختلاط
to make a long arm [برای برداشتن یا گرفتن چیزی دست دراز کردن]
interferes U توقف کار کردن چیزی در راه قرار گرفتن
interfere U توقف کار کردن چیزی در راه قرار گرفتن
interfered U توقف کار کردن چیزی در راه قرار گرفتن
to trap something [e.g. carbon dioxide] U چیزی را گرفتن [جمع کردن] [برای مثال دی اکسید کربن ]
to keep pace with something <idiom> U با چیزی برابر راه رفتن [یاد گرفتن] [تغییر کردن] [اصطلاح]
for U به بهای
at a low price U بهای کم
to jump on somebody U به کسی پریدن [زود ایراد گرفتن از کاری که کرده شده یا چیزی که گفته شده]
probability cost U بهای احتمالی
cost of construction U بهای ساختمان
reduced price U بهای نازل
money worth U بهای پول
conversion price U بهای تبدیل
cash price U بهای نقدی
resonable price U بهای عادله
nominal value U بهای اسمی
nominal price U بهای اسمی
break up price U بهای تصفیه
reserve price U بهای قطعی
fee U بهای واحد
all in price U بهای کامل
fancy price U بهای گزاف
at a great penny worth U به بهای زیاد
unit price U بهای واحد
trade price U بهای تجارتی
face value U بهای اسمی
fancy price U بهای تفننی
break up price U بهای انحلال
book value U بهای دفتری
dehydrogenate U هیدروژن چیزی را گرفتن بدون هیدروژن کردن
dehydrogenize U هیدروژن چیزی را گرفتن بدون هیدروژن کردن
par U بهای رسمی سهم
above par U بالاتر از بهای اسمی
eric U خون بهای ایرلندی
declared value U بهای اعلام شده
retail price U بهای خرده فروشی
resale price U بهای خرده فروشی
below par U کمتر از بهای اسمی
contratual rent U اجاره بهای مقطوع
upset price U کمترین بهای مقطوع درهراج
cost plus U اضافه بر بهای تمام شده
share list U صورت بهای سهام شرکتها
height money U اضافه بهای کار در ارتفاع
to mark down an article U بهای کمتری بر کالایی گذاشتن
spot price U بهای جنس در معامله نقدی
coinage U طبقه بندی بهای مسکوک
to mark good U بهای کالا را در روی ان نوشتن
the price was not reasonable U بهای ان معقول بنظر نمیرسید
reserve price U قیمت نهایی بهای قطعی
cost and freight U قیمت و بهای حمل و نقل
the price was not reasonable U بهای گزافی بران گذاشته بودند
write down U تنزل دادن بهای اسمی سهام
to compound U قسطی پرداختن [کمتراز بهای اصلی]
detracted U کاستن
detracts U کاستن
abate U کاستن
reduces U کاستن
discounts U کاستن
reduce U کاستن
abated U کاستن
pull down U کاستن
to tone down U کاستن
abates U کاستن
lessened U کاستن
detract U کاستن
to cut down U کاستن از
subtracting U کاستن
subtracted U کاستن
subtract U کاستن
subtracts U کاستن
lessening U کاستن
lessens U کاستن
detracting U کاستن
reducing U کاستن
lessen U کاستن
subrtraction U کاستن
to fine down U کاستن
abating U کاستن
decrease U کاستن
lighten U کاستن
lightened U کاستن
disquantity U کاستن
pares U کاستن
extenuatextent U کاستن
lowering U کاستن از
lightening U کاستن
pared U کاستن
lightens U کاستن
decreased U کاستن
decreases U کاستن
discounting U کاستن
discounted U کاستن
discount U کاستن
lowers U کاستن از
rebates U کاستن
rebate U کاستن
pare U کاستن
lower U کاستن از
draw off U کاستن
lowered U کاستن از
at par U قیمت ثابت انتقال ارز به بهای اسمی
revalorization U اعاده پول کشور به بهای نخستین خود
price as natural ice U یخ ساختگی بهمان بهای یخ طبیعی فروخته میشد
how is sugar U بهای قندچیست قند درچه حال است
write down U یادداشت کردن تنزل دادن بهای اسمی سهام
abirritate U ازحساسیت کاستن
to currail expensee U از هزینه کاستن
soften U خوابانیدن کاستن
decrement U کاستن پلهای
decompress U ازفشارهوا کاستن
softens U خوابانیدن کاستن
cheapen U ازقیمت کاستن
cheapened U ازقیمت کاستن
cheapening U ازقیمت کاستن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com