Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (15 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
impersonify
U
ادم ساختن نماینده بودن از
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
represents
U
نماینده بودن
represented
U
نماینده بودن
represent
U
نماینده بودن
to act for somebody
U
نماینده کسی بودن
commision agent
U
نماینده حق العمل کار نماینده یا عاملی که بصورت درصد به او پرداخت میشود
surrogate
U
نماینده نماینده اسقف در هر ناحیه که مسئول صدور اسنادازدواج است
surrogates
U
نماینده نماینده اسقف در هر ناحیه که مسئول صدور اسنادازدواج است
equate
U
مشابه بودن یامشابه ساختن
equates
U
مشابه بودن یامشابه ساختن
equated
U
مشابه بودن یامشابه ساختن
floats
U
شناور ساختن در هوا معلق بودن
float
U
شناور ساختن در هوا معلق بودن
floated
U
شناور ساختن در هوا معلق بودن
visiting correspondent
U
نماینده بازدید کننده مجاز نماینده مجاز رسانههای گروهی برای بازدید از صحنه عملیات یا قسمتهای ارتشی
scareup
U
فاهر ساختن برای مصرف تامین کردن بسرعت ساختن
representatives
U
نماینده ها
mercantile agent
U
نماینده
commissioners
U
نماینده
commissioner
U
نماینده
delegated
U
نماینده
delegates
U
نماینده
delegate
U
نماینده
delegates
U
نماینده ها
deligate
U
نماینده
attorney
U
نماینده
attorneys
U
نماینده
doer
U
نماینده
doers
U
نماینده
representative
U
نماینده
proxy
U
نماینده
nominees
U
نماینده
nominee
U
نماینده
proctor
U
نماینده
indicator
U
نماینده
depts
U
نماینده
deputies
U
نماینده
agent
U
نماینده
indicant
U
نماینده
dept
U
نماینده
factors
U
نماینده
indicatory
U
نماینده
deputy
U
نماینده
factor
U
نماینده
agents
U
نماینده
agency
U
نماینده
agencies
U
نماینده
representatives
U
نماینده
delegating
U
نماینده
representations
U
تمثال نماینده
assignee
U
نماینده مامور
deputy
U
وکیل نماینده
consular agent
U
نماینده کنسولی
deputation
U
نماینده نمایندگی
permanent deligate
U
نماینده دایمی
deputations
U
نماینده نمایندگی
representative elements
U
عناصر نماینده
by depty
U
بوسیله نماینده
check indicator
U
نماینده مقابله
pathognomomical
U
نماینده ناخوشی
pathognomic
U
نماینده ناخوشی
deputies
U
وکیل نماینده
representation
U
تمثال نماینده
manufacturers' agent
U
نماینده سازنده
legate
U
نماینده پاپ
envoys
U
مامور نماینده
envoy
U
مامور نماینده
insurance agent
U
نماینده بیمه
Members of Parliament
U
نماینده مجلس
stack indicator
U
نماینده پشته
Member of Parliament
U
نماینده مجلس
internunico
U
نماینده پاپ
jack and gill
U
دونامه نماینده ........
priority indicator
U
نماینده اولویت
law agent
U
نماینده قضایی
law agent
U
نماینده حقوقی
expessive
U
حاکی نماینده
manufacturer's agent
U
نماینده تولیدکننده
marker ship
U
کشتی نماینده
manufacturers' agent
U
نماینده تولیدکننده
envoi
U
مامور نماینده
parliamentarian
U
نماینده مبرز
parliamentarians
U
نماینده مبرز
overseas agent
U
نماینده خارجی
opostolic delegate
U
نماینده پاپ
election
U
انتخاب نماینده
sales representative
U
نماینده فروش
sales agent
U
نماینده فروش
legates
U
نماینده پاپ
customs agent
U
نماینده گمرکی
manufacturer's agent
U
نماینده سازنده
walking delegate
U
نماینده سیار
sole agent
U
نماینده انحصاری
phraseogram
U
خط یا خطوط نماینده عبارات
lord lieutenant
U
نماینده پادشاه در ایالات
polyphonic
U
نماینده چندین صدا
polyphonous
U
نماینده چندین صدا
shipping agent
U
نماینده شرکت کشتیرانی
home service agent
U
نماینده فروش داخلی
ho stands for water
U
نماینده اب است O2H
guidon
U
پرچم نماینده واحد
factor
U
حق العمل کار نماینده
forwarding agent
U
نماینده حمل و نقل
factors
U
حق العمل کار نماینده
full length
U
نماینده تمام قدانسان
overseas agent
U
نماینده درکشور بیگانه
senators
U
نماینده مجلس سنا
sole representative
U
نماینده منحصر بفرد
special agent
U
وکیل یا نماینده مقیدالوکاله
legate
U
نماینده پاپ حاکم
senator
U
نماینده مجلس سنا
regent
U
نماینده پادشاه رئیس
regents
U
نماینده پادشاه رئیس
exponents
U
شرح دهنده نماینده
exponent
U
شرح دهنده نماینده
delegacy
U
نماینده هیئت نمایندگان
legates
U
نماینده پاپ حاکم
officially represented
U
دارای نماینده رسمی
envoy extraordiinary
U
نماینده فوق العاده
debt collecting agency
U
نماینده وصول مطالبات
sole agent
U
نماینده منحصر بفرد
genotype
U
نوع معرف و نماینده یک جنس
legates
U
ایلچی نماینده تام الاختیار
g man
U
نماینده مخصوص دایره بازرسی
legate
U
ایلچی نماینده تام الاختیار
delegation
U
اعزام نماینده هیات نمایندگی
agent
U
نماینده عامل شیمیایی خرج
agents
U
نماینده عامل شیمیایی خرج
delegations
U
اعزام نماینده هیات نمایندگی
typifies
U
نماینده نوعی ازگیاه یاجانوربودن
marker ship
U
ناو نماینده یاجلودار ستون
ship's husband
U
مباشر و مالک نماینده کشتی
typifying
U
نماینده نوعی ازگیاه یاجانوربودن
unseats
U
محروم کردن نماینده از کرسی
unseating
U
محروم کردن نماینده از کرسی
typify
U
نماینده نوعی ازگیاه یاجانوربودن
symptomatic
U
مطابق نشانه بیماری نماینده
unseated
U
محروم کردن نماینده از کرسی
typified
U
نماینده نوعی ازگیاه یاجانوربودن
unseat
U
محروم کردن نماینده از کرسی
syndic
U
نماینده یا وکیل یک شرکت یادانشگاه
to act
[as somebody]
U
عمل کردن
[به عنوان نماینده کسی]
lexigraphy
U
یکجور خط که هر حرف ان نماینده واژه ایست
High Commissioners
U
نماینده عالیرتبه کشوری درکشور دیگر
High Commissioner
U
نماینده عالیرتبه کشوری درکشور دیگر
residents
U
نماینده سیاسی دولت استعمارگر در کشورمستعمره
resident
U
نماینده سیاسی دولت استعمارگر در کشورمستعمره
subagent
U
عامل دست دوم نماینده فرعی
laboriously
U
ساعیانه چنانکه نماینده زحمت باشد
he voted by proxy
U
بوسیله وکیل یا نماینده رای داد
To be very conspicuous . To stick out a mile . To be a marked person .
U
مثل گاو پیشانی سفید بودن ( انگشت نما ومشخص بودن )
peregrinate
U
سرگردان بودن اواره بودن در کشور خارجی اقامت کردن
residency
U
محل اقامت نماینده دولت استعمارگر در کشورمستعمره
to speak on behalf of
[as representative]
U
از طرف
[کسی]
صحبت کردن
[به عنوان نماینده]
program music
U
موزیکی که نماینده یک رشته رویدادهاو منظره ها باشد
lagate a latere
U
نماینده پاپ که دارای اختیارات کامل باشد
persona grata
U
نماینده سیاسی مورد قبول کشور دیگر
coloury
U
دارای رنگی که نماینده خوبی کالایی است
contained
U
در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
contain
U
در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
to have short views
U
د راندیشه حال بودن وبس کوته نظر بودن
contains
U
در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
outnumbers
U
از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
outnumbering
U
از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
to mind
U
مراقب بودن
[مواظب بودن]
[احتیاط کردن]
outnumbered
U
از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
outnumber
U
از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
corresponds
U
بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
corresponded
U
بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
to be in one's right mind
U
دارای عقل سلیم بودن بهوش بودن
correspond
U
بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
up to it/the job
<idiom>
U
مناسب بودن ،برابربودن ،قادربه انجام بودن
state attorney
U
نماینده دولت در دادگاه مدعی العموم استان یاکشور
phonotypy
U
چاپ با حروفی که هرکدام نماینده یک صدای معینی است
state's attorney
U
نماینده دولت در دادگاه مدعی العموم استان یاکشور
proxy
U
نماینده صاحب سهم در مجمع عمومی صاحبان سهام وکیل
jeap &gill
U
دو نام نماینده برای پسران ودختران که درحکایات یامثل هابگویند
fits
U
شایسته بودن برای مناسب بودن
lurked
U
در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
look out
U
منتظر بودن گوش به زنگ بودن
lurking
U
در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
fittest
U
شایسته بودن برای مناسب بودن
belong
U
مال کسی بودن وابسته بودن
belonged
U
مال کسی بودن وابسته بودن
belongs
U
مال کسی بودن وابسته بودن
lurk
U
در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
To be on top of ones job .
U
بر کار سوار بودن ( مسلط بودن )
lurks
U
در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
to look out
U
اماده بودن گوش بزنگ بودن
validity of the credit
U
معتبر بودن یا پادار بودن اعتبار
to be in a habit
U
دارای خویاعادتی بودن دچارخویاعادتی بودن
reasonableness
U
موجه بودن عادلانه یا مناسب بودن
fit
U
شایسته بودن برای مناسب بودن
to be hard put to it
U
درسختی وتنگی بودن درزحمت بودن
embassies
U
سفارت کبری نماینده ویژهای که نزد دولت خارجی فرستاده شود
embassy
U
سفارت کبری نماینده ویژهای که نزد دولت خارجی فرستاده شود
phonetic system of spelling
U
اصول املایی بموجب ان هرحرف نماینده همیشگی یک صدای معین میباشد
liberal gift
U
بخششی که نماینده رادی ونظری بلندی دهنده باشد بخشش کافی
noting
U
نامهای که به وسیله نماینده سیاسی به حکومت خارجی تسلیم میشودaide-memoire
notes
U
نامهای که به وسیله نماینده سیاسی به حکومت خارجی تسلیم میشودaide-memoire
note
U
نامهای که به وسیله نماینده سیاسی به حکومت خارجی تسلیم میشودaide-memoire
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com