Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (37 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
edified
U
اخلاق اموختن تقدیس کردن
edifies
U
اخلاق اموختن تقدیس کردن
edify
U
اخلاق اموختن تقدیس کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
ethic
U
غالبا بصورت جمع علم اخلاق بجث درامور اخلاقی اصول اخلاق
instructing
U
اموختن به راهنمایی کردن
instructed
U
اموختن به راهنمایی کردن
instruct
U
اموختن به راهنمایی کردن
instructs
U
اموختن به راهنمایی کردن
moralistic
U
وابسته به اخلاق گرایی و اخلاق گرایان
sanctifying
U
تقدیس کردن
sanctify
U
تقدیس کردن
sanctifies
U
تقدیس کردن
consecrating
U
تقدیس کردن
enshrine
U
تقدیس کردن
sacraments
U
تقدیس کردن
sacrament
U
تقدیس کردن
consecrates
U
تقدیس کردن
hallow
U
تقدیس کردن
consecrate
U
تقدیس کردن
sancify
U
تقدیس کردن
bless
U
تقدیس کردن
blesses
U
تقدیس کردن
celebrating
U
نگاه داشتن تقدیس کردن
celebrates
U
نگاه داشتن تقدیس کردن
celebrate
U
نگاه داشتن تقدیس کردن
sain
U
تقدیس کردن علامت صلیب روی بدن یاسینه کشیدن
bowdlerize
U
قسمتهای خارج از اخلاق را حذف کردن از
smuts
U
تصاویروداستانهای خارج از اخلاق سیاه ولکه دار کردن
smut
U
تصاویروداستانهای خارج از اخلاق سیاه ولکه دار کردن
learnt
U
اموختن
learn
U
اموختن
learns
U
اموختن
indoctrinate
U
اموختن
indoctrinated
U
اموختن
indoctrinating
U
اموختن
indoctrinates
U
اموختن
teaches
U
اموختن
teach
U
اموختن
educating
U
دانش اموختن
educates
U
دانش اموختن
wit
U
دانستن اموختن
educate
U
دانش اموختن
wits
U
دانستن اموختن
to suck eggs
U
بلقمان حکمت اموختن
sanctification
U
تقدیس
sanitification
U
تقدیس
canonization
U
تقدیس
consecration
U
تقدیس
veneration
U
تقدیس
indoctrinating
U
تعالیم مذهبی یاحزبی را اموختن به
indoctrinated
U
تعالیم مذهبی یاحزبی را اموختن به
indoctrinate
U
تعالیم مذهبی یاحزبی را اموختن به
indoctrinates
U
تعالیم مذهبی یاحزبی را اموختن به
consecrator
U
تقدیس کننده
sanctifier
U
تقدیس کننده
edification
U
تعلیم تقدیس
sainted
U
تقدیس شده
tents
U
اموختن نوعی شراب شیرین اسپانیولی
tent
U
اموختن نوعی شراب شیرین اسپانیولی
anointment
U
تقدیس با روغن مقدس
presanctified
U
قبلا تقدیس شده
self consecration
U
تقدیس نفس خود
reprobates
U
بد اخلاق
comportment
U
اخلاق
moral
U
اخلاق
pettish
U
بد اخلاق
reprobate
U
بد اخلاق
characterless
U
بی اخلاق
immoral
U
بد اخلاق
morality
U
اخلاق
moralities
U
اخلاق
impatient
U
بد اخلاق
deportment
U
اخلاق
moody
U
بد اخلاق
rabid
U
بد اخلاق
ehtics
U
علم اخلاق
moralization
U
اخلاق گرایی
moral philosophy
U
علم اخلاق
moral philosopher
U
اخلاق دان
frailty
U
ضعف اخلاق
good conduct
U
حسن اخلاق
ethic
U
کتاب اخلاق
rake
U
بد اخلاق فاسد
rakes
U
بد اخلاق فاسد
raking
U
بد اخلاق فاسد
public morals
U
اخلاق حسنه
immorally
U
بر خلاف اخلاق
creative thinking
U
تفکر اخلاق
good-natured
U
خوش اخلاق
frailties
U
ضعف اخلاق
edification
U
تهذیب اخلاق
immoral
U
خلاف اخلاق
moralistic
U
اخلاق گرایانه
Moral decadence .
U
فساد اخلاق
ethics
U
علم اخلاق
behavior
U
سلوک اخلاق
behaviuor
U
سلوک اخلاق
donsie
U
دارای اخلاق متغیروتندوباحرارت
sportmanship
U
رفتار و اخلاق انسانی
to take a person's measure
U
با اخلاق کسیرا ازمودن
prejudicial to public morality
U
منافی اخلاق حسنه
ethically
U
مطابق علم اخلاق
doggery
U
اخلاق پست بدکاری
pestiferous
U
فاسدکننده اخلاق دیگری
wrongs
U
مخالف اخلاق یا قانون
moral
U
وابسته بعلم اخلاق
moralists
U
معتقد به اصول اخلاق
moralist
U
معتقد به اصول اخلاق
ethical
U
وابسته به علم اخلاق
peculiar
U
دارای اخلاق غریب
well conditioned
U
دارای اخلاق نیکو
regeneration
U
نوزایش تهذیب اخلاق
donsy
U
دارای اخلاق متغیروتندوباحرارت
wrong
U
مخالف اخلاق یا قانون
personalities
U
اخلاق و خصوصیات شخص
personality
U
اخلاق و خصوصیات شخص
With his foul temper.
U
با اخلاق سگه که دارد
it is an offence to morlity
U
منافی اخلاق است
wronging
U
مخالف اخلاق یا قانون
moralist
U
فیلسوف یا معلم اخلاق اخلاقی
streaky
U
دارای اخلاق وخصوصیات فردی
moralists
U
فیلسوف یا معلم اخلاق اخلاقی
to gauge a person
U
گنجایش یا اخلاق کسیراسنجیدن یا ازمودن
good tempered
U
دیر غضب خوش اخلاق
streakiest
U
دارای اخلاق وخصوصیات فردی
streakier
U
دارای اخلاق وخصوصیات فردی
moral philosophy
U
اصول اخلاق ایین رفتار
moralism
U
رعایت اصول اخلاق بطورطبیعی
offences against public morals
U
جرائم بر علیه اخلاق عمومی
americanization
U
پذیرش اخلاق و اداب امریکایی
the whole of morality is there
U
همه اخلاق همین جا است
bowdlerization
U
حذف قسمتهای خارج از اخلاق
pharisaism
U
اخلاق فریسی هاریاکاری زهدخشک
pestilently
U
چنانکه برای اخلاق مضرباشد
cocotte
U
زن جوان بد اخلاق وجلف هرزه
that is an offences to moralit
U
لطمه به خلاق میزند درعالم اخلاق خطاست
the churach built him up
U
کلیسا اورا تربیت یا تهذیب اخلاق کرد
devil's advocates
U
کشیشی که اعمال و سوابق مردهای را که قرار است تقدیس شده و saint شود به طور انتقادی بررسی میکند تامبادا عیبی از قلم افتاده باشد
devil's advocate
U
کشیشی که اعمال و سوابق مردهای را که قرار است تقدیس شده و saint شود به طور انتقادی بررسی میکند تامبادا عیبی از قلم افتاده باشد
pestiferously
U
چنانکه برای اخلاق دیگران زیان اور باشد
he is always a little peculiar
U
او همیشه اندکی اخلاق عجیب از خود نشان میدهد
index expurgatorius
U
فهرست جاهایی از کتاب که برای دین یا اخلاق زیان اوراست
expurgatory index
U
فهرست جاهایی از کتاب که برای دین یا اخلاق زیان اوراست
perfectionist
U
کسیکه معتقر است که انسان میتواند در اخلاق یا دیانت بحدکمال برسد
perfectionists
U
کسیکه معتقر است که انسان میتواند در اخلاق یا دیانت بحدکمال برسد
example is better than precept
U
نمونه اخلاق از خود نشان دادن بهترازدستوراخلاقی دادن است
He is I'll - tempered ( bad - tempered ) , but is quite big - hearted .
U
بد اخلاق است ولی ضمنا" خیلی لوطی است ( دست ودل باز و با صدق وصفا )
overbearingness
U
تحکم رفتاریا اخلاق تحکم امیز
well marnered
U
خوش اطوار خوش اخلاق
undesireable discharge
U
اخراج به علت عدم صلاحیت اخراج به علت فساد اخلاق
to let somebody treat you like a doormat
<idiom>
U
با کسی خیلی بد رفتار کردن
[اصطلاح]
[ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew
U
رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharges
U
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge
U
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
countervial
U
خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
captures
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capturing
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capture
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
challengo
U
ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verifies
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
shoot
U
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
foster
U
تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoots
U
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
orient
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
to temper
[metal or glass]
U
آب دادن
[سخت کردن]
[آبدیده کردن]
[بازپخت کردن]
[فلز یا شیشه]
orienting
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
surveyed
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
survey
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orients
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
surveys
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
cross examination
U
تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
to inform on
[against]
somebody
U
کسی را لو دادن
[فاش کردن]
[چغلی کردن]
[خبرچینی کردن]
tae
U
پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
to appeal
[to]
U
درخواستن
[رجوع کردن به]
[التماس کردن]
[استیناف کردن در دادگاه]
buck up
U
پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
calk
U
بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
concentrating
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrates
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
serve
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
concentrate
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
served
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
serves
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
assign
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigned
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigning
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigns
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
soft-pedals
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
cross
U
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
sterilize
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilized
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilizes
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilizing
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
woo
U
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
wooed
U
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com