Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (16 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
local option
U
اختیار تعیین چیزی درمحل
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
replaces
U
برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
replaced
U
برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
replace
U
برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
replacing
U
برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
substituted
U
قرار دادن چیزی درمحل چیز دیگر.
substituting
U
قرار دادن چیزی درمحل چیز دیگر.
substitute
U
قرار دادن چیزی درمحل چیز دیگر.
local option
U
اختیار تعیین محل معینی
to put something at somebody's disposal
U
چیزی را در دسترس
[اختیار]
کسی گذاشتن
fiefdom
U
هر چیزی که کاملا تحت اختیار شخص باشد
fiefdoms
U
هر چیزی که کاملا تحت اختیار شخص باشد
locating
U
جای چیزی را تعیین کردن در جای ویژهای قرار دادن تعیین محل کردن
located
U
جای چیزی را تعیین کردن در جای ویژهای قرار دادن تعیین محل کردن
locates
U
جای چیزی را تعیین کردن در جای ویژهای قرار دادن تعیین محل کردن
locate
U
جای چیزی را تعیین کردن در جای ویژهای قرار دادن تعیین محل کردن
quantitate
U
چندی چیزی را تعیین کردن
sexualize
U
جنس برای چیزی تعیین کردن
assignation
[of something]
[to something]
U
تعیین
[به چیزی]
[از چیزی]
assignment
[of something]
[to something]
U
تعیین
[به چیزی]
[از چیزی]
weapons free
U
جنگ افزار اتش به اختیار فرمان اتش به اختیار درپدافند هوایی
in the d.
U
درمحل
to prescribe something
[legal provision]
U
چیزی را تعیین کردن
[تجویز کردن]
[ماده قانونی]
[حقوق]
emergency burial
U
دفن درمحل
mixing in place
U
اغشتگی درمحل
In a secure ( safe ) place.
U
درمحل محکم وامنی
ecesis
U
قراردادن حیوان یا گیاهی درمحل دیگری
nests
U
درمحل محفوفی جای گرفتن پیچیدن
transplantable
U
قابل برداشتن وکاشتن درمحل دیگری
field upgradable
U
سخت افزار قابل توسعه درمحل
nest
U
درمحل محفوفی جای گرفتن پیچیدن
It was filmed on location.
U
صحنه فیلم درمحل واقعی فیلمبرداری شده
misfile
U
بطور غلط یا درمحل غیرمناسب بایگانی کردن
sleep in
U
درمحل کار خود جای خواب داشتن
authentication
U
تعیین نشانی تعیین معرف کردن
keloid
U
برامدگی ایکه درمحل التیام زخم پدید می اید
quantize
U
با تئوری و فرمول صفات وکیفیت چیزی را تعیین کردن نیرو را با فرمول اندازه گیری کردن
illuviate
U
در اثر نقل مکان از محلی درمحل دیگری رسوب شدن
fpla
U
Array ProgrammingLogic Field ارایه منطقی برنامه پذیر درمحل
junction well
U
چاهها یا گودالهایی که درمحل تلاقی تغییر شیب زهکشهای زیرزمینی ایجادمیگردند
defaulting
U
مقدار از پیش تعیین شدهای که در صورتی که مقدار دیگری تعیین نشده باشد به کار می رود
defaulted
U
مقدار از پیش تعیین شدهای که در صورتی که مقدار دیگری تعیین نشده باشد به کار می رود
default
U
مقدار از پیش تعیین شدهای که در صورتی که مقدار دیگری تعیین نشده باشد به کار می رود
defaults
U
مقدار از پیش تعیین شدهای که در صورتی که مقدار دیگری تعیین نشده باشد به کار می رود
replication
U
1-قطعه یدکی درسیستم درصورت بروزخطا یا خرابی . 2-کپی کردن دکورد یا داده درمحل دیگری
dosimetry
U
تعیین مقدار جذب شده دارو یاتشعشع اتمی ازمایش تعیین دوز جذب شده
air priorities committee
U
کمیته تعیین ارجحیت حمل ونقل هوایی یا تعیین ارجحیت حمل بار
convoy routing
U
تعیین مسیر کاروان دریایی تعیین مسیر حرکت ستون دریایی
radar locating
U
تعیین محل نقاط یا هدفها به وسیله رادار تعیین محل توپهای دشمن به وسیله رادار
tested
U
اختیار
will
U
اختیار
voluntariness
U
اختیار
wills
U
اختیار
tests
U
اختیار
incoercible
U
بی اختیار
willed
U
اختیار
warranting
U
اختیار
warrants
U
اختیار
option
U
اختیار
clearance
U
اختیار
test
U
اختیار
warrant
U
اختیار
options
U
اختیار
spontaneous generation
U
بی اختیار
warranted
U
اختیار
credential
U
اختیار
attribution
U
اختیار
authority
U
اختیار
mandate
U
اختیار
freedom of the will
U
اختیار
mandated
U
اختیار
mandates
U
اختیار
mandating
U
اختیار
liberties
U
اختیار
spontaneous
U
بی اختیار
authorization
U
اختیار
control
U
اختیار
authorisations
U
اختیار
controlling
U
اختیار
involuntarily
U
بی اختیار
controls
U
اختیار
liberty
U
اختیار
at the d. of
U
به اختیار
unconsciously
U
بی اختیار
veto
U
حق و اختیار
vetoing
U
حق و اختیار
involuntary
U
بی اختیار
vetoes
U
حق و اختیار
vetoed
U
حق و اختیار
free will
U
اختیار
unconscious
U
بی اختیار
jurisdiction
U
اختیار قانونی
powered
U
اقتدار و اختیار
authorizations
U
اختیار اجازه
cartle blanche
U
اختیار نامحدود
adopter
U
اختیار کننده
commander's call
U
در اختیار فرماندهی
invested with power
U
دارای اختیار
absolute authortity
U
اختیار مطلق
at the mercy of
U
در اختیار دستخوش
power
U
اقتدار و اختیار
cart blanche
U
اختیار نامحدود
Delegation of Authority
U
تفویض اختیار
authorise
U
اختیار دادن
governments
U
عقل اختیار
will adjust
U
اتش به اختیار
government
U
عقل اختیار
powers
U
اقتدار و اختیار
body english
U
چرخش بی اختیار
certificate of authority
U
اختیار نامه
empower
U
اختیار دادن
to make one's option
U
اختیار کردن
empowered
U
اختیار دادن
empowering
U
اختیار دادن
enable
U
اختیار دادن
empowers
U
اختیار دادن
enabled
U
اختیار دادن
enables
U
اختیار دادن
enabling
U
اختیار دادن
carte blanche
U
اختیار تام
warrant of attorney
U
اختیار نامه
power of procuration
U
اختیار نامه
as you wish
U
به اختیار شماست
the optio to accept or reject
U
اختیار قبول یا رد
full power of attorney
U
اختیار نامه
letter of attorney
U
اختیار نامه
adoption
U
اختیار اتخاذ
to follow a profession
U
پیشهای را اختیار
power of attorney
U
اختیار نامه
fix on
U
اختیار کردن
powering
U
اقتدار و اختیار
fire at will
U
اتش به اختیار
power of authority
U
اختیار نامه
carte blanche
U
اختیار نامحدود
adopted
U
اختیار شده
to be a master of
U
در اختیار خودداشتن
option
U
اختیار معامله
options
U
اختیار معامله
seller's option
U
اختیار فروشنده
in the saddle
U
صاحب اختیار
jurisdication
U
اختیار قانونی
running fix
U
کشیدن سمت متوالی ناو تعیین متوالی سمت ناو اخراج اشعه متوالی برای تعیین ایستگاه
to concern something
U
مربوط بودن
[شدن]
به چیزی
[ربط داشتن به چیزی]
[بابت چیزی بودن]
run the show
U
اختیار داری کردن
commander's call
U
ساعات در اختیار فرماندهی
plenipotent
U
دارای اختیار مطلق
to have the run of a house
U
اختیار خانهای را داشتن
tutelar authority
U
اختیار ناشی از قیومت
fire at will
U
اتش به اختیار خود
take over in charge
U
تحت اختیار دراوردن
lock option
U
اختیار کاربرد قفل
magisterial
U
مطلق دارای اختیار
To authorize someone.
U
به کسی اختیار دادن
invested with power
U
اختیار داده شده
spontaneously
U
به طیب خاطر بی اختیار
options
U
اختیار خریدیا فروش
ship will adjust
U
ناو اتش به اختیار
plenipotentiaries
U
دارای اختیار تام
plenipotentiary
U
دارای اختیار تام
to rule the roast
U
اختیار داری کردن
he wept involuntarily
U
بی اختیار گریه کرد
discretionally
U
مطابق میل و اختیار
catching
U
در اختیار گرفتن توپ
option
U
اختیار خریدیا فروش
bureaus
U
ادارهای که اطلاعات در اختیار میدهد
hold at disposal
U
در اختیار دیگری نگهداری کردن
delegation of authority
U
دادن اختیار انجام عمل
Dont mention it . You are welcome.
U
اختیار دارید (درمقام تعارف )
bureau
U
ادارهای که اطلاعات در اختیار میدهد
vicarious authority
U
اختیار از طرف دیگری نمایندگی
authorises
U
اختیار دادن تصویب کردن
authorising
U
اختیار دادن تصویب کردن
It is beyond my authority(control).
U
اینکار از اختیار من خارج است
authorize
U
اختیار دادن تصویب کردن
authorizes
U
اختیار دادن تصویب کردن
to run the show
U
در کاری اختیار داری کردن
accredit
U
معتبر ساختن اختیار دادن
visitatorial
U
وابسته به یادارای اختیار بازرسی
authorizing
U
اختیار دادن تصویب کردن
accrediting
U
معتبر ساختن اختیار دادن
accredits
U
معتبر ساختن اختیار دادن
to watch something
U
مراقب
[چیزی]
بودن
[توجه کردن به چیزی]
[چیزی را ملاحظه کردن]
to delegate one's authority to somebody
U
به کسی اختیار تام دادن
[حقوق]
plenipotentiaries
U
تام الاختیار دارای اختیار مطلق
suzerain
U
اختیار دار کشور حکومت مطلقه
to empower somebody to do something
U
اختیار دادن به کسی برای کاری
plenipotentiary
U
تام الاختیار دارای اختیار مطلق
I'll be happy to help
[assist]
you.
U
من با کمال میل در اختیار شما هستم.
as your please
U
هر طور میل شما است اختیار با شماست
unprompted
U
ناشی از طیب خاطر خودبخود بی اختیار خودرو
ultra vires
U
بیش از حد مجاز قانونی متجاوز از حدود اختیار
Like every child, she has only limited vocabulary at her disposal.
U
مانند هر کودک، او
[زن]
وسعت واژگان محدودی در اختیار دارد.
polyandry
U
اختیار چندشوهر توسط زن دران واحد تعدد ازدواج
When drink enters, wisdom departs.
<proverb>
U
آنگه که شراب از در درآمد ,هوش و عقل و اختیار از کف برفت .
investor
U
کسی که پولش را در اختیار موسسات می گذارد و سهام انها را می خرد
to delegate one's powers to somebody
U
اقتدار و اختیار خود را به کسی محول کردن
[اصطلاح رسمی]
investors
U
کسی که پولش را در اختیار موسسات می گذارد و سهام انها را می خرد
seller's market
U
بازاری که در ان اختیار معامله وتصمیم گیری در دست فروشنده است
to stop somebody or something
U
کسی را یا چیزی را نگاه داشتن
[متوقف کردن]
[مانع کسی یا چیزی شدن]
[جلوگیری کردن از کسی یا از چیزی]
enclosing
U
احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
to appreciate something
U
قدر چیزی را دانستن
[سپاسگذار بودن]
[قدردانی کردن برای چیزی]
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com