Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (13 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
To have full powers.
U
اختیارات کامل داشتن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
lagate a latere
U
نماینده پاپ که دارای اختیارات کامل باشد
isocratic
U
دارای اختیارات برابر که دران اختیارات سیاسی همه کس یکسان است
lead by the nose
<idiom>
U
کنترل کامل داشتن
hold all the trump cards
<idiom>
U
کنترل کامل داشتن
twist someone around one's little finger
<idiom>
U
کنترل کامل روی کسی داشتن
authorizations
U
اختیارات
full power
U
اختیارات تام
in power
U
دارای اختیارات
limited power
U
اختیارات محدود
devolution
U
تفویض اختیارات
full powers
U
اختیارات تام
delegation of authority
U
دادن اختیارات
ultra vires
U
تجاوز از حدود اختیارات
deed of assignment
U
سند واگذاری اختیارات
mandatory powers
U
اختیارات دولت قیم
power of the keys
U
اختیارات کلیسای پاپ
fully empovered
U
دارای اختیارات تام
excathedra
U
طبق اختیارات محوله
full mobilization
U
تحرک کامل بحرکت دراوردن کامل
straw boss
U
[سرپرست فاقد اختیارات کافی]
divest someone of his power
U
از کسی سلب اختیارات کردن
ultra vires
U
بیش از حدود اختیارات قانونی
deprive someone of his power
U
از کسی سلب اختیارات کردن
ultra vires
U
خارج از حدود اختیارات قانونی
To exceed ones authority.
U
ازحدود اختیارات خود فراتر رفتن
proconsul
U
افسر دارای بعضی اختیارات کنسولی
I have a free hand in this matter.
U
دراینکار دستم باز است ( اختیارات دارم )
titular charge daffaires
U
کاردارسفارتخانه در حالی که اختیارات خاص داشته باشد
the bill defined his powers
U
حدود اختیارات وی دران لایحه معلوم گردید
completed case
U
جعبه کامل خشاب کامل
full scale
U
باندازه کامل بمقیاس کامل
full annealing
U
بازپخت کامل تاباندن کامل
isocracy
U
حکومتی که اختیارات سیاسی همه دران یکسان است
exchange of full powers
U
رسمیت یافتن تنزل نرخ ارز مبادله اسناد مربوط به تفویض اختیارات تام
departmentalism
U
اعنقاد به روش تمرکز دراداره کشور و تفویض اختیارات وسیع به مسئولین اداره امور تقسیمات کوچک مملکتی
imago
U
حشره کامل و بالغ اخرین مرحله دگردیسی حشره که بصورت کامل و بالغ در میاید
thorough
U
بطور کامل کامل
provincialism
U
اعتقاد به لزوم عدم تمرکز دراداره کشور و تقسیم اختیارات و مسئولیتها بین ایالات ونواحی کشور
long
U
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
long-
U
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longed
U
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longer
U
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longest
U
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longs
U
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
money to burn
<idiom>
U
بیش ازاحتیاج ،داشتن،داشتن پول خیلی زیاد
to keep up
U
از افسرده شدن نگاه داشتن باذنگاه داشتن
to keep down
U
زیرفرمان خودنگاه داشتن دراطاعت خود داشتن
abhorred
U
بیم داشتن از ترس داشتن از
differing
U
اختلاف داشتن تفاوت داشتن
proffered
U
تقدیم داشتن عرضه داشتن
proffers
U
تقدیم داشتن عرضه داشتن
meaner
U
مقصود داشتن هدف داشتن
mean
U
مقصود داشتن هدف داشتن
proffer
U
تقدیم داشتن عرضه داشتن
abhors
U
بیم داشتن از ترس داشتن از
abhorring
U
بیم داشتن از ترس داشتن از
cost
U
قیمت داشتن ارزش داشتن
to have by heart
U
ازحفظ داشتن درسینه داشتن
proffering
U
تقدیم داشتن عرضه داشتن
resided
U
اقامت داشتن مسکن داشتن
resides
U
اقامت داشتن مسکن داشتن
reside
U
اقامت داشتن مسکن داشتن
hope
U
انتظار داشتن ارزو داشتن
differs
U
اختلاف داشتن تفاوت داشتن
differed
U
اختلاف داشتن تفاوت داشتن
hopes
U
انتظار داشتن ارزو داشتن
differ
U
اختلاف داشتن تفاوت داشتن
hoping
U
انتظار داشتن ارزو داشتن
meanest
U
مقصود داشتن هدف داشتن
hoped
U
انتظار داشتن ارزو داشتن
upkeep
U
بهنگام نگه داشتن . نگه داشتن وسایل در حالت فعال
lead a dog's life
<idiom>
U
زندگی سخت داشتن ،زندگی سگی داشتن
to have something in reserve
U
چیزی بطوراندوخته داشتن چیزی درپس داشتن
long for
U
اشتیاق چیزی را داشتن ارزوی چیزی را داشتن
completing
U
کامل
plenaries
U
کامل
plenary
U
کامل
main
U
کامل
unqualified
U
کامل
searching
U
کامل
unabridged
U
کامل
full fledged
U
کامل
full-fledged
U
کامل
perfecting
U
کامل
self-contained
U
کامل
large
U
کامل
largest
U
کامل
perfected
U
کامل
larger
U
کامل
of ripe years
U
کامل
echaustive
U
کامل
semibreves
U
نت کامل
semibreve
U
نت کامل
all-out
U
کامل
empennage
U
دم کامل
perfects
U
کامل
perfect
U
کامل
exact
U
کامل
wall-to-wall
U
کامل
saturation
U
کامل
starkly
U
کامل
starkest
U
کامل
exacts
U
کامل
stark
U
کامل
entire
U
کامل
full
U
کامل
fullest
U
کامل
totaling
U
کامل
totalled
U
کامل
exacted
U
کامل
totaled
U
کامل
starker
U
کامل
total
U
کامل
totalling
U
کامل
totals
U
کامل
absolutes
U
کامل
complete
U
کامل
completed
U
کامل
absolute
U
کامل
unmitigated
U
کامل
completes
U
کامل
in a entireness of state
U
کامل
prepotence
U
قدرت کامل
plenarily
U
بطور کامل
complementary color
U
رنگ کامل
totals
U
جمع کل کامل
complete graph
U
گراف کامل
complete ditch
U
گودبرداری کامل
overall safety
U
ایمنی کامل
hohlraum
U
تابشگر کامل
complete ditch
U
گود کامل
totalling
U
جمع کل کامل
absolute
U
کامل قطعی
perfect score
U
امتیاز کامل
perfect tense
U
ماضی کامل
hot
U
امادگی کامل
ripens
U
کامل شدن
hotter
U
امادگی کامل
hottest
U
امادگی کامل
pervestigation
U
جستجوی کامل
ripening
U
کامل شدن
blackbody
U
تابشگر کامل
ripened
U
کامل شدن
orbicular
U
مدور کامل
finish
U
کامل کردن
perquisition
U
جستجوی کامل
perfecting bail competition
U
رقابت کامل
ripen
U
کامل شدن
present perfect tense
U
ماضی کامل
finishes
U
کامل کردن
absolutes
U
کامل قطعی
totalled
U
جمع کل کامل
overall costs
U
هزینه کامل
strict profile
U
نیمرخ کامل
prompt radiation
U
تشعشع کامل
perfect liquid
U
نقدینه کامل
perfect market
U
بازار کامل
total costs
U
هزینه کامل
elaborately
U
بطور کامل
clamp
U
بست کامل
clamped
U
بست کامل
payment in full
U
پرداخت کامل
perfect competition
U
رقابت کامل
full-blown
U
تمام کامل
perfect gas
U
گاز کامل
fuller
U
کامل تر تمام تر
perfect fluid
U
سیال کامل
perfect information
U
اطلاعات کامل
out and out
U
کامل سرتاسر
out-and-out
U
کامل سرتاسر
star program
U
برنامه کامل
clamping
U
بست کامل
clamps
U
بست کامل
grand slams
U
موفقیت کامل
perfect monopoly
U
انحصار کامل
prepotency
U
قدرت کامل
total
U
جمع کل کامل
almightiness
U
قدرت کامل
grand slam
U
موفقیت کامل
totaled
U
جمع کل کامل
pure competition
U
رقابت کامل
through rate
U
نرخ کامل
pappus
U
حقه کامل گل
integer
U
عدد کامل
integers
U
عدد کامل
the fullness of time
U
زمان کامل
partitura
U
قطعه کامل
thoro
U
کامل تمام
all in price
U
بهای کامل
amain
U
باسرعت کامل
totaling
U
جمع کل کامل
total charge
U
بارگذاری کامل
full employment
U
اشتغال کامل
changeover
U
دگرگونی کامل
changeovers
U
دگرگونی کامل
perfect radiator
U
تابنده کامل
U-turn
U
دور کامل
U-turns
U
دور کامل
full frame
U
قاب کامل
periods
U
جمله کامل
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com