Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 206 (17 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
accomplisher
U
اجرا کننده
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
conductor
U
وسیله هادی اجرا کننده
conductors
U
وسیله هادی اجرا کننده
executing agency
U
مقام اجرا کننده
MIDI sequencer
U
داده MIDI از درون دستگاه یکسان کننده میدهد. 2-وسیله سخت افزاری که داده MIDI ذخیره شده را ضب و اجرا میکند
saluting gun
U
توپ اجرا کننده تیرسلام
Other Matches
standard
U
تابعی که یک تابع که زیاد اجرا شود را اجرا میکند مثل ورودی صفحه کلید یا صفحه نمایش
standards
U
تابعی که یک تابع که زیاد اجرا شود را اجرا میکند مثل ورودی صفحه کلید یا صفحه نمایش
asynchronous
U
تابعی که جداگانه از برنامه اصلی اجرا میشود و وقتی اجرا میشود که یک موقعیتهای خاصی به وجود آمده باشند
simplest
U
وسیله چند رسانهای که نیاز به فایل داده برای اجرا ندارد مثل درایو cd برای اجرا cdهای صوتی
simpler
U
وسیله چند رسانهای که نیاز به فایل داده برای اجرا ندارد مثل درایو cd برای اجرا cdهای صوتی
simple
U
وسیله چند رسانهای که نیاز به فایل داده برای اجرا ندارد مثل درایو cd برای اجرا cdهای صوتی
runs
U
دستوری که به کاربر امکان نوشتن نام برنامه ای که می خواهد اجرا کند یا دستور DOS ای که می خواهد اجرا کند میدهد
run
U
دستوری که به کاربر امکان نوشتن نام برنامه ای که می خواهد اجرا کند یا دستور DOS ای که می خواهد اجرا کند میدهد
operation
U
ثباتی که حاوی در حین اجرا حاوی که اجرا باشد
corrector
U
جبرانگر تعدیل کننده تصحیح کننده تنظیم کننده
client side
U
داده یا برنامهای روی کامپیوتر مشتری ونه روی سرور اجرا میشود مثلاگ یک برنامه java script روی جستجوگر و کاربر اجرا میشود و برنامه کربردی مشتری است یا داده ذخیره شده ریو دیسک سخت کابر است
altitude/height hold
U
متوقف کننده سقف پروازهواپیما محدود کننده خودکارارتفاع پرواز هواپیما
propounder
U
ابراز کننده یا مطرح کننده وصیت نامه در دادگاه امورحسبی
marshaller
U
هدایت کننده به محل تجمع جمع اوری کننده یکان
inhibitor
U
کنترل کننده سوزش خرج موشک ممانعت کننده ازاشتعال
quick disconnect coupling
U
کوپلینگی برای لولههای ی سیالات دارای دریچههای مسدود کننده و اجزاء اب بندی- کننده
primers
U
وسیله به کار اندازنده مشتعل کننده گرم کننده
primer
U
وسیله به کار اندازنده مشتعل کننده گرم کننده
sensor
U
گیرنده یادریافت کننده خاطرات حسی ضبط کننده
homogeneous computer network
U
یچ کننده و توزیع کننده که همه کانالهای داده آن از پروتکل و نرخ ارسال یکسان استفاده می کنند
del credere
U
وصول کننده مطالبات تضمین کننده طلبها
detonators
U
منفجر کننده مشتعل کننده چاشنی منفجرکننده
makgi boowi
U
نقاط حمله کننده و دفاع کننده تکواندو
distractive
U
گیج کننده برگرداننده یا اشغال کننده فکر
vasomotor
U
اعصاب تنگ کننده وگشاد کننده رگها
interceptor
U
هواپیمای رهگیری کننده استراق سمع کننده
changer
U
دواتصال کننده که اتصال کننده مادگی را به نری
detonator
U
منفجر کننده مشتعل کننده چاشنی منفجرکننده
steam fitter
U
نصب کننده وتعمیر کننده لولههای بخار
interceptors
U
هواپیمای رهگیری کننده استراق سمع کننده
search jammer
U
تولید کننده پارازیت در انتن رادار وسیله جلوگیری کننده از تجسس رادار وسیله جلوگیری کننده از مراقبت
claqueur
U
تشویق کننده
[یا هو کننده]
استخدام شده
padding
U
پنهان کننده یااستتار کننده پیامها
prepossessing
U
مجذوب کننده جلب توجه کننده
suppressive
U
خنثی کننده اتش سرکوب کننده
expostulator
U
سرزنش کننده نصیحت کننده باسرزنش
sprining charge
U
خرج چال کننده یا گود کننده
accomplishment
U
اجرا
operation
U
به اجرا
application
U
اجرا
executing
U
اجرا
executed
U
اجرا
performance
U
اجرا
exercize
U
اجرا
executes
U
اجرا
feasance
U
اجرا
performances
U
اجرا
applications
U
اجرا
completion
U
اجرا
ministration
U
اجرا
effect
U
اجرا
effected
U
اجرا
implementation
U
اجرا
implementation
U
اجرا
runs
U
اجرا
run
U
اجرا
fulfilment
U
اجرا
administrations
U
اجرا
administration
U
اجرا
execution
U
اجرا
execute
U
اجرا
effecting
U
اجرا
stop order
U
دستور عدم پرداخت از طرف صادر کننده سند مالی به مرجع پرداخت کننده
astigmatizer
U
وسیله استیگمات کننده وسیله تقویت کننده مسافت یاب برای دیدن نور کم در شب
corruptor
U
فاسد کننده منحرف کننده
corrupter
U
فاسد کننده منحرف کننده
striking force
U
نیروی تک کننده یا کمین کننده
desolator
U
ویران کننده متروک کننده
thwarter
U
خنثی کننده مسدود کننده
supplicants
U
درخواست کننده تضرع کننده
coordinator
U
هم اهنگ کننده هماهنگ کننده
acknowledger
U
تصدیق کننده قبول کننده
modifiers
U
اصلاح کننده تعدیل کننده
modifier
U
اصلاح کننده تعدیل کننده
designative
U
اشاره کننده تعیین کننده
prosecutor
U
پیگرد کننده تعقیب کننده
prosecutors
U
پیگرد کننده تعقیب کننده
intermediaries
U
وساطت کننده مداخله کننده
intermediary
U
وساطت کننده مداخله کننده
supplicant
U
درخواست کننده تضرع کننده
practicer
U
تمرین کننده مشق کننده
spell binder
U
مسحور کننده مجذوب کننده
lifter
U
مرتفع کننده برطرف کننده
thickener
U
غلیظ کننده پرپشت کننده
toasters
U
سرخ کننده برشته کننده
divider
U
جدا کننده تقسیم کننده
presenter
U
ارائه کننده معرفی کننده
preventive
U
حفافت کننده جلوگیری کننده
presenters
U
ارائه کننده معرفی کننده
provisioner
U
تدارک کننده تهیه کننده
discriminant
U
تفکیک کننده جدا کننده
diverting
U
سرگرم کننده منحرف کننده
oppressive
U
خورد کننده ناراحت کننده
transmitter
U
منتقل کننده مخابره کننده
thickeners
U
غلیظ کننده پرپشت کننده
hanger
U
اویزان کننده معلق کننده
accaimer
U
هلهله کننده تحسین کننده
suberter
U
سرنگون کننده تضعیف کننده
the producer and the consumer
U
تولید کننده و مصرف کننده
sniffy
U
افهار تنفر کننده فن فن کننده
toaster
U
سرخ کننده برشته کننده
transmitters
U
منتقل کننده مخابره کننده
presentor
U
ارائه کننده معرفی کننده
contractive
U
جمع کننده چوروک کننده
insulator
U
جدا کننده عایق کننده
insulators
U
جدا کننده عایق کننده
venerator
U
تکریم کننده ستایش کننده
trimmer
U
دستکاری کننده صاف کننده
homager
U
تجلیل کننده کرنش کننده
modulator demodulator
U
تلفیق کننده- تفکیک کننده
cogitator
U
اندیشه کننده مطالعه کننده
favourer
U
یاری کننده مساعدت کننده
whetstone
U
تیز کننده تند کننده
desolater
U
ویران کننده متروک کننده
gesticulant
U
اشاره کننده وحرکت کننده
vibrator
U
ارتعاش کننده نوسان کننده
hangers
U
اویزان کننده معلق کننده
vibrators
U
ارتعاش کننده نوسان کننده
skeletonizer
U
تهیه کننده استخوان بندی یا کالبد چیزی تهیه کننده رئوس مطالب
fuel cooled oil cooler
U
خنک کننده روغن که در ان ازسوخت بعنوان ماده خنک کننده استفاده میشود
executes
U
زمان اجرا
enforcible
U
قابل اجرا
executes
U
حلقه اجرا
execute
U
زمان اجرا
enforcement order
U
دستور اجرا
executing
U
حلقه اجرا
feasibility
U
امکان اجرا
endorcement procedure
U
شیوه اجرا
executing
U
اجرا کردن
execute
U
اجرا کردن
up
U
اجرا یا کارکردن
administrations
U
اجرا کردن
administrations
U
اجرا الغاء
administration
U
اجرا الغاء
executed
U
زمان اجرا
executed
U
اجرا کردن
executed
U
حلقه اجرا
exercise
U
اجرا کردن
exercised
U
اجرا کردن
exercises
U
اجرا کردن
upped
U
اجرا یا کارکردن
upping
U
اجرا یا کارکردن
executes
U
اجرا کردن
executing
U
زمان اجرا
execute
U
حلقه اجرا
effective date
U
تاریخ اجرا
administration
U
اجرا کردن
bailiffs
U
مامور اجرا
non performance
U
عدم اجرا
carry into effect
U
اجرا کردن
achievable
<adj.>
U
قابل اجرا
accomplish
U
اجرا کردن
make something happen
U
به اجرا در آوردن
carry into effect
U
به اجرا در آوردن
bring inbeing
U
اجرا کردن
fieri facias
U
حکم اجرا
doable
<adj.>
U
قابل اجرا
workable
<adj.>
U
قابل اجرا
executable
<adj.>
U
قابل اجرا
possible
[doable, feasible]
<adj.>
U
قابل اجرا
manageable
<adj.>
U
قابل اجرا
makeable
<adj.>
U
قابل اجرا
makable
[spv. makeable]
<adj.>
U
قابل اجرا
feasible
<adj.>
U
قابل اجرا
put into effect
U
به اجرا در آوردن
carry out
U
اجرا کردن
put inpractice
U
به اجرا در آوردن
actualize
U
اجرا کردن
implement
U
اجرا کردن
carry ineffect
U
به اجرا در آوردن
actualize
U
به اجرا در آوردن
actualise
[British]
U
به اجرا در آوردن
put ineffect
U
اجرا کردن
put inpractice
U
اجرا کردن
fulfit
U
اجرا کردن
actualise
[British]
U
اجرا کردن
put ineffect
U
به اجرا در آوردن
implement
U
به اجرا در آوردن
execute
U
اجرا کردن
fulfill
[American]
U
اجرا کردن
carry out
U
به اجرا در آوردن
make a reality
U
اجرا کردن
put into practice
U
اجرا کردن
put into effect
U
اجرا کردن
bring into being
U
اجرا کردن
make something happen
U
اجرا کردن
achievable
<adj.>
U
اجرا پذیر
bailiff
U
مامور اجرا
manageable
<adj.>
U
اجرا شدنی
makeable
<adj.>
U
اجرا شدنی
makable
[spv. makeable]
<adj.>
U
اجرا شدنی
feasible
<adj.>
U
اجرا شدنی
doable
<adj.>
U
اجرا شدنی
contrivable
<adj.>
U
اجرا شدنی
achievable
<adj.>
U
اجرا شدنی
manageable
<adj.>
U
اجرا پذیر
possible
[doable, feasible]
<adj.>
U
اجرا شدنی
practicable
<adj.>
U
اجرا شدنی
effecting
U
اجرا کردن
effected
U
اجرا کردن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com