Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
gregarious
U
اجتماعی دستهای
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
fascicled
U
دستهای
bunchy
U
دستهای
claque
U
دستهای که
congregational
U
دستهای
denominational
U
دستهای
party lines
U
خط دستهای
party line
U
خط دستهای
fascicular
U
دستهای
batch
U
دستهای
batches
U
دستهای
processionary
U
دستهای
batch file
U
فایل دستهای
batch compiler
U
همگردان دستهای
batch processing
U
پردازش دستهای
block copolymer
U
همبسپار دستهای
production
U
تولید دستهای
batch mode
U
باب دستهای
poppyhead
U
گل اذین دستهای
group flashing light
U
چشمک زن دستهای
pentadelphous
U
پنج دستهای
multiple contact
U
کنتاکت دستهای
productions
U
تولید دستهای
asterism
U
برج دستهای از ستارگان
wash your hands
U
دستهای خود را بشویید
splitting
U
چند دستهای شدن
gallowglass
U
دستهای سرباز مزدور
vespiary
U
اجتماع زنبوران دستهای زنبور
squadrons
U
دستهای از مردم گروه هواپیما
squadron
U
دستهای از مردم گروه هواپیما
dinosaurs
U
دستهای ازسوسماران دوره تریاسیک
feverweed
U
دستهای از گیاهان خانواده بوقناق
prone float
U
روی شکم با دستهای کشیده
deadman's float
U
شناور بودن با دستهای باز
processionist
U
کسیکه با دستهای راه میافتد
wide arm handstand
U
بالانس ژاپنی با دستهای فاصله دار
batch
U
سیستمی که فایلهای دستهای را اجرا میکند
batches
U
سیستمی که فایلهای دستهای را اجرا میکند
deme
U
دستهای از موجودات زنده مرتبط با یکدیگر
maharaja
U
لقب دستهای ازراجه ها یا شاهزادگان بزرگ در هند
burst
U
انتقال دستهای از داده در یک باس بدون وقفه
chain gang
U
دستهای از محکومین که بهم زنجیر شده اند
fascicle
U
دستهای از رشتههای عضلانی که عضله را تشکیل میدهند
hard handed
U
دارای دستهای پینه خورده سخت گیر
fasciculus
U
دستهای ازرشتههای عضلانی که عضله را تشکیل میدهند
fascicule
U
دستهای ازرشتههای عضلانی که عضله را تشکیل میدهند
strappado
U
مچ دستهای مجرم را بر پشت او بستن واویختن وی ازطناب
someone's hands are tied
<idiom>
U
دستهای کسی بسته بودن
[اصطلاح مجازی]
bursts
U
انتقال دستهای از داده در یک باس بدون وقفه
maharajah
U
لقب دستهای ازراجه ها یا شاهزادگان بزرگ در هند
maharajas
U
لقب دستهای ازراجه ها یا شاهزادگان بزرگ در هند
monoprogramming system
U
سیستم پردازش دستهای که در هر لحظه یک برنامه را اجرا میکند
hurdy gurdy
U
نوعی الت موسیقی که باگرداندن دستهای کار میکند
chains
U
لیستی از دستورات در فایل که به ترتیب در یک سیستم دستهای اجرا می شوند
songfest
U
دستهای که اواز معروفومحبوب یا اهنگهای محلی جالبی را اجراء میکنند
happy family
U
دستهای ازجانوران جوربجورکه دریک قفس باهم زندگی میکنند
queues
U
تعداد کارهای مرتب که منتظرند تا در سیستم دستهای پردازش شوند
passionist
U
عضو دستهای از نصارا که پیوسته مصیبت حضرت مسیح رابایدیاداورشوند
queue
U
تعداد کارهای مرتب که منتظرند تا در سیستم دستهای پردازش شوند
queued
U
تعداد کارهای مرتب که منتظرند تا در سیستم دستهای پردازش شوند
forlorn hope
U
دستهای که قبلا مامور حمله و بمباران جای محصوری میشوند
queueing
U
تعداد کارهای مرتب که منتظرند تا در سیستم دستهای پردازش شوند
batch
U
فضای حافظه که سیستم عامل برنامههای دستهای را اجرا میکند
windrow
U
دستهای علف که برای خشک کردن جمع شده است
chain
U
لیستی از دستورات در فایل که به ترتیب در یک سیستم دستهای اجرا می شوند
batches
U
فضای حافظه که سیستم عامل برنامههای دستهای را اجرا میکند
capitulary
U
عضو دستهای درکلیسا مجموعه دستورهاوایین نامههای اداری وشرعی سرلوحه
Jehovah's Witnesses
U
دستهای از مسیحیان که بحکومت خداوند و به بازگشت عیسی پس از هزار سال دیگراعتقاددارند
job
U
تعداد کارهای مرتب شده برای پردازش در سیستم چندکاره یا دستهای
jobs
U
تعداد کارهای مرتب شده برای پردازش در سیستم چندکاره یا دستهای
rje
U
سیم پردازش دستهای که دستورات ازترمینال راه دور به کامپیوترارسال می شوند
streams
U
تعداد کارهای مرتب شده و آماده برای پردازش در سیستم دستهای
streamed
U
تعداد کارهای مرتب شده و آماده برای پردازش در سیستم دستهای
stream
U
تعداد کارهای مرتب شده و آماده برای پردازش در سیستم دستهای
sequential
U
خاتمه دادن یک کار در سیستم دستهای پیش از اینکه بعدی شروع شود
ends
U
کدی که در پردازش دستهای برای نشان دادن خاتمه کاری استفاده میشود
ended
U
کدی که در پردازش دستهای برای نشان دادن خاتمه کاری استفاده میشود
end
U
کدی که در پردازش دستهای برای نشان دادن خاتمه کاری استفاده میشود
script
U
مجموعه دستوراتی که تابعی را انجام می دهند که توسط یک زبان ماکرو یا دستهای استفاده میشود
logs
U
مجموعهای از دستورات دستهای که به صورت خودکار اجرا می شوند وقتی که به شبکه وصل یا وارد می شوید
log
U
مجموعهای از دستورات دستهای که به صورت خودکار اجرا می شوند وقتی که به شبکه وصل یا وارد می شوید
AUTOEXEC.BAT
U
فایل دستهای که شامل دستوراتی است که وقتی کامپیوتر شروع به کار میکند اجرا می شوند
autoexec bat
U
در DOS یک فایل دستهای است که هنگام روشن شدن کامپیوتر یا شروع مجدد کاردستگاه فعال میشود
anti social
U
ضد اجتماعی
Republicans
U
اجتماعی
public
U
اجتماعی
anti-social
U
ضد اجتماعی
ecclesiastics
U
اجتماعی
Republican
U
اجتماعی
ecclesiastic
U
اجتماعی
communally
U
اجتماعی
social
U
اجتماعی
the herd instinct
U
حس اجتماعی
processionary
U
اجتماعی
socio political
U
اجتماعی
socio economic
U
اجتماعی
societal
U
اجتماعی
communal
U
اجتماعی
TDS
U
سیستم کامپیوتری که معمولاگ کارهای دستهای را پردازش میکند تا وقتی که وقفه رخ دهد و سپس منابع را به تراکنش جدید اختصاص میدهد
bureaus
U
ادارهای که متخصص تایپ داده و پردازش دستهای داده ادارههای کوچکتر است
bureau
U
ادارهای که متخصص تایپ داده و پردازش دستهای داده ادارههای کوچکتر است
social action
U
اقدام اجتماعی
social fission
U
شکافت اجتماعی
social facilitation
U
تسهیل اجتماعی
social exchange
U
تبادل اجتماعی
social self-concept
U
خودپنداری اجتماعی
social good
U
کالاهای اجتماعی
social adaptiveness
U
انطباق اجتماعی
social adjustment
U
سازگاری اجتماعی
social acceptance
U
پذیرش اجتماعی
social anomie
U
بی هنجاری اجتماعی
social habit
U
عادت اجتماعی
social health
U
بهداشت اجتماعی
social evolution
U
تکامل اجتماعی
social elimination
U
طرد اجتماعی
social benefit
U
نفع اجتماعی
social benefit
U
منفعت اجتماعی
social capital
U
سرمایه اجتماعی
social changes
U
تغییرات اجتماعی
social class
U
طبقه اجتماعی
social consciousness
U
هشیاری اجتماعی
social strcture
U
ساخت اجتماعی
social control
U
کنترل اجتماعی
social behavior
U
رفتار اجتماعی
social effects
U
سودهای اجتماعی
social drive
U
سائق اجتماعی
social distance
U
فاصله اجتماعی
social disparity
U
نابرابری اجتماعی
social approval
U
تایید اجتماعی
social disintegration
U
فروپاشی اجتماعی
social attitude
U
نگرش اجتماعی
social development
U
توسعه اجتماعی
social cost
U
هزینه اجتماعی
social contract
U
قرارداد اجتماعی
social hygiene
U
بهداشت اجتماعی
social workers
U
کارگزار اجتماعی
social welfare
U
رفاه اجتماعی
social wealth
U
ثروت اجتماعی
social transmission
U
انتقال اجتماعی
social therapy
U
درمان اجتماعی
social theory
U
نظریه اجتماعی
social system
U
نظام اجتماعی
social surplus
U
مازاد اجتماعی
sociogenesis
U
پدیدایی اجتماعی
social status
U
موقعیت اجتماعی
social status
U
پایگاه اجتماعی
social situation
U
موقعیت اجتماعی
social will
U
اراده اجتماعی
socialization
U
اجتماعی کردن
social workers
U
مددکار اجتماعی
social worker
U
کارگزار اجتماعی
social worker
U
مددکار اجتماعی
social life
زندگی اجتماعی
unsocialized
U
اجتماعی نشده
undersocialized
U
نارس اجتماعی
social scientist
U
کارشناسعلوم اجتماعی
sociopsychological
U
اجتماعی- روانی
sociopolitical
U
اجتماعی- سیاسی
sociopolitical
U
اجتماعی وسیاسی
socioeconomic
U
اجتماعی- اقتصادی
socioeconomic
U
اجتماعی واقتصادی
sociocultural
U
اجتماعی- فرهنگی
socializer
U
اجتماعی کننده
socialization
U
اجتماعی شدن
social service
U
خدمات اجتماعی
social self
U
خود اجتماعی
social mobility
U
تحرک اجتماعی
social milieu
U
محیط اجتماعی
social medicine
U
پزشکی اجتماعی
social maturity
U
بلوغ اجتماعی
social maladjustment
U
ناسازگاری اجتماعی
social learning
U
یادگیری اجتماعی
social lag
U
پس افتادگی اجتماعی
social intelligence
U
هوش اجتماعی
social type
U
سنخ اجتماعی
social integration
U
یکپارچگی اجتماعی
social institution
U
نهاد اجتماعی
social instinct
U
غریزه اجتماعی
social inhibition
U
بازداری اجتماعی
social influence
U
نفوذ اجتماعی
social motive
U
انگیزه اجتماعی
social need
U
نیاز اجتماعی
social selection
U
انتخاب اجتماعی
social role
U
نقش اجتماعی
social relations
U
روابط اجتماعی
social reinforcement
U
تقویت اجتماعی
social psychology
U
روانشناسی اجتماعی
social psychiatry
U
روانپزشکی اجتماعی
social programs
U
برنامههای اجتماعی
social pressure
U
فشار اجتماعی
social power
U
قدرت اجتماعی
social policy
U
سیاست اجتماعی
social phenomenon
U
پدیده اجتماعی
social perception
U
ادراک اجتماعی
social peace
U
ارامش اجتماعی
social outlays
U
مخارج اجتماعی
social organization
U
سازمان اجتماعی
social norm
U
هنجار اجتماعی
social immobility
U
بی تحرکی اجتماعی
social work
U
مددکاری اجتماعی
social security
U
تامین اجتماعی
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com