Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
to ask permission
U
اجازه خواستن
to permit oneself
U
اجازه خواستن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
to cry out for help
U
فریادزدن ویاری خواستن بافریاداستمدادکردن فریادرس خواستن
flattest
U
برنامه پایگاه داده که به دادههای رابط های اجازه نمیدهند. و فقط اجازه ذخیره داده در یک فایل میدهد
flat
U
برنامه پایگاه داده که به دادههای رابط های اجازه نمیدهند. و فقط اجازه ذخیره داده در یک فایل میدهد
clearance
U
اجازه ترخیص اجازه نامه
emulation
U
رفتار یک چاپگر یا کامپیوتر که دقیقاگ مشابه دیگری باشد و به برنامههای مشابه اجازه اجرا و به دادههای مشابه اجازه پردازش می دهند
prior admission
U
اجازه پرواز قبلی هوایی اجازه عبور قبلی
desire
U
خواستن
desires
U
خواستن
desiring
U
خواستن
liked
U
دل خواستن
will
U
خواستن
willed
U
خواستن
wills
U
خواستن
like
U
دل خواستن
to call in
U
خواستن
to call for
U
خواستن
to beg leave
U
خواستن
asking
U
خواستن
asked
U
خواستن
ask
U
خواستن
intends
U
خواستن
intending
U
خواستن
intend
U
خواستن
to call up
U
خواستن
yearn
U
خواستن از ته دل
crave
U
خواستن از ته دل
aspire
U
خواستن از ته دل
likes
U
دل خواستن
solicit
U
خواستن
solicited
U
خواستن
soliciting
U
خواستن
solicits
U
خواستن
asks
U
خواستن
wish
[would like]
U
خواستن
wish
U
خواستن
desiderate
U
خواستن
wished
U
خواستن
wishes
U
خواستن
excuses
U
معذرت خواستن
to seek a position
U
نظر خواستن
excuse
U
معذرت خواستن
excusing
U
معذرت خواستن
to excuse oneself
U
معذرت خواستن
excused
U
معذرت خواستن
apologised
U
پوزش خواستن
apologised
U
معذرت خواستن
apologises
U
پوزش خواستن
apologises
U
معذرت خواستن
apologising
U
پوزش خواستن
apologising
U
معذرت خواستن
set one's heart on
<idiom>
U
شدیدا خواستن
to seek advice
نظر خواستن
to call in evidence
U
گواهی خواستن از
to offer an apology
U
پوزش خواستن
alibi
U
عذر خواستن
alibis
U
عذر خواستن
cried
U
بزازی خواستن
to excuse oneself
U
پوزش خواستن
to pray in aid of
U
یاری خواستن از
to seek or ask lagal a
U
نظرقضائی خواستن
apologize
U
پوزش خواستن
importune
U
مصرانه خواستن
apologise
U
معذرت خواستن
appeal to the supreme court
U
فرجام خواستن
demurs
U
مهلت خواستن
demurring
U
مهلت خواستن
asking for a respite
U
مهلت خواستن
demurred
U
مهلت خواستن
importuned
U
مصرانه خواستن
call in evidence
U
گواهی خواستن از
call to account
U
حساب خواستن از
call to witness
U
گواهی خواستن از
flagitate
U
مصرانه خواستن
flagitate
U
باسماجت خواستن
importuning
U
مصرانه خواستن
importunes
U
مصرانه خواستن
demur
U
مهلت خواستن
choosing
U
خواستن پسندیدن
chooses
U
خواستن پسندیدن
apologizing
U
پوزش خواستن
to a oneself for help
U
یاری خواستن
apologizes
U
معذرت خواستن
apologizes
U
پوزش خواستن
to ask for quarter
U
امان خواستن
choose
U
خواستن پسندیدن
apologized
U
معذرت خواستن
apologized
U
پوزش خواستن
apologize
U
معذرت خواستن
apologizing
U
معذرت خواستن
to send one to the right about
عذر کسی را خواستن
to make a gesture of apology
U
با اشاره معذرت خواستن
When there is a wI'll, there is a way.
U
خواستن توانستن است
To apologize to someone.
U
از کسی عذر خواستن
consulted
U
پیشنهاد خواستن از یک خبره
consult
U
پیشنهاد خواستن از یک خبره
show someone the door
<idiom>
U
خواستن از کسی که برود
ask for days grace
U
دو روز مهلت خواستن
pardons
U
بخشیدن معذرت خواستن
pardoning
U
بخشیدن معذرت خواستن
pardoned
U
بخشیدن معذرت خواستن
pardon
U
بخشیدن معذرت خواستن
To demand ones right. To get ones due.
U
حق کسی را خواستن ( گرفتن )
wills
U
با وصیت واگذارکردن خواستن
want
U
خواستن لازم داشتن
to crv for mercy
U
خواستن امان اوردن
boning
U
خواستن درخواست کردن
to ask somebody's advice
U
از کسی نظر خواستن
boned
U
خواستن درخواست کردن
bone
U
خواستن درخواست کردن
begs
U
خواستن گدایی کردن
bones
U
خواستن درخواست کردن
to call any one in testimony
U
از کسی گواهی خواستن
beg
U
خواستن گدایی کردن
begged
U
خواستن گدایی کردن
wanted
U
خواستن لازم داشتن
require
U
خواستن مستلزم بودن
required
U
خواستن مستلزم بودن
consults
U
پیشنهاد خواستن از یک خبره
requires
U
خواستن مستلزم بودن
requiring
U
خواستن مستلزم بودن
to request the company of:
U
حضور کسی را خواستن
willed
U
با وصیت واگذارکردن خواستن
will
U
با وصیت واگذارکردن خواستن
invocate
U
خواستن استمداد کردن از
invoking
U
طلب کردن بالتماس خواستن
to press for an answer
U
با صرار یا فشار پاسخ خواستن
adduse
U
احضار کردن بگواهی خواستن
invokes
U
طلب کردن بالتماس خواستن
to offer an excuse
U
پوزش خواستن عذرخواهی کردن
have one's heart set on something
<idiom>
U
چیزی را خیلی زیاد خواستن
invoked
U
طلب کردن بالتماس خواستن
invoke
U
طلب کردن بالتماس خواستن
to ring up
U
کسیرا پشت تلفن خواستن
wanted
[for]
U
[کسی را قانونی]
خواستن
[بخاطر]
to ask
U
پرسیدن
[جویا شدن]
[طلبیدن]
[خواستن ]
to i. acalamity upon any one
U
بلایی بدی را برای کسی خواستن
in the market for
<idiom>
U
خواستن یا آماده خرید چیزی شدن
Want is the mother of industry.
<proverb>
U
خواستن ,مادر صنعت و سازندگى است .
to call to account
U
بازخواست یامواخذه کردن از حساب خواستن از
to eat humble pie
U
پوزش خواستن چنانکه انسانرا پست نماید
authority
U
اجازه
warrent
U
اجازه
permission
U
اجازه
permit
U
اجازه
license
U
اجازه
ratification
U
اجازه
licenses
U
اجازه
approval
U
اجازه
liberties
U
اجازه
unauthorized
U
بی اجازه
liberty
U
اجازه
leaving
U
اجازه
leave
U
اجازه
ok
U
اجازه
licensure
U
اجازه
fiats
U
اجازه
fiat
U
اجازه
authorisations
U
اجازه
permitting
U
اجازه
permits
U
اجازه
by permission of
U
با اجازه
authorization
U
اجازه
licence
U
اجازه
licences
U
اجازه
okay
U
اجازه
licensing
U
اجازه
access
U
اجازه دخول
to beg leave
U
اجازه رفتن
accessed
U
اجازه دخول
lets
U
اجازه دادن
approach clearance
U
اجازه تقرب
clearance
U
اجازه زدودگی
consented
U
رضا اجازه
searcher warrant
U
اجازه تفتیش
searcher warrant
U
اجازه بازرسی
authorizations
U
اختیار اجازه
accesses
U
اجازه دخول
approach clearance
U
اجازه فرود
acquisition authority
U
اجازه خرید
tokens
U
اجازه ورود
token
U
اجازه ورود
consent
U
رضا اجازه
let
U
اجازه دادن
accessing
U
اجازه دخول
to admit of
U
اجازه دادن
consenting
U
رضا اجازه
passports
U
اجازه مسافرت
power of authority
U
اجازه نامه
certificate of authority
U
اجازه نامه
full power of attorney
U
اجازه نامه
consents
U
رضا اجازه
passage
U
اجازه عبور
passages
U
اجازه عبور
letter of attorney
U
اجازه نامه
power of attorney
U
اجازه نامه
imprimatur
U
اجازه چاپ
if you please
U
با اجازه شما
flight clearance
U
اجازه پرواز
power of procuration
U
اجازه نامه
conge
U
اجازه عبور
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com