Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (17 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
water colour
U
ابرنگ
water colour
U
رنگاب
water colour
U
نقاشی ابرنگی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
colour of waste water
U
رنگ فاضلاب
Other Matches
a horse of another colour
[different colour]
U
مطلبی دیگر
a horse of another colour
[different colour]
U
موضوع علیحده
colour
U
رنگ
colour
U
فام
colour
U
شماره بیتهای دادهای که به یک پیکسل نسبت داده می شوند تا رنگ آن را شرح دهند. یک بیت برای دو رنگ
colour
U
رنگزدن
colour
U
رنگامیزی
colour
U
ملون کردن
colour
U
رنگ کردن
colour
U
تغییر رنگ دادن
colour
U
بشره
colour
U
دو بیت برای چهار رنگ و هشت بیت برای ترکیبی از رنگهاست
colour
U
صفحه نمایشی که حروف و گرافیک ها را رنگی نشان میدهد
colour
U
سیستم نمایش رنگی ریز پردازندهای
off colour
U
کسل
off colour
U
بی حال
off-colour
U
کسل
colour
U
احساسی که توسط چشم با توجه به پاسخ آن به فرکانسهای نور مختلف داده میشود
colour
U
امکانی در گرافیک یا برنامههای کاربردی DTP که به کاربر امکان میدهد رنگهای خاص با توجه به CMYK و RGB بسازد و سپس ناحیهای را با این رنگ پر کند
colour
U
شماره رنگهای مختلف که توسط پیکسل ها در صفحه نمایش قابل نمایش است که با توجه به تعداد بیتهای رنگی در هر پیکسل نمایش داده میشود
colour
U
چاپگری که میتواند کپیهای رنگی بگیرد. از قبیل -ink get رنگی -dot maxrix رنگی و -thermal transfer
colour
U
انتخاب رنگهایی که در حال حاضر در تصویر استفاده می شوند
colour
U
صفحه نمایشی که امکانی برای نشان دادن اطلاعات رنگی دارد
colour
U
برنامههای گرافیکی برای ذخیره سازی محدوده رنگها در تصویر استفاده می کنند
colour
U
جدول شماره هایی که ویندوز
off-colour
U
بی حال
colour
U
میزان خالص بودن سیگنال رنگ
colour
U
کوچکترین ناحیه در صفحه CRT که میتواند اطلاعات رنگی را نمایش دهد
flesh colour
U
رنگ بشره
colour chart
U
نموداررنگ
colour bearer
U
پرچم دار
colour box
U
جعبه رنگ
rose colour
U
رنگ گلی
level colour
U
رنگ یکدست یا یکنواخت
dead colour
U
رنگ دست اول
dead colour
U
رنگ ضعیف
dust colour
U
خاکی
ground colour
U
رنگ زمینه
high colour
U
خجالت
false colour
U
رنگ مصنوعی
high colour
U
سرخی
flat colour
U
رنگ تخت
flat colour
U
رنگ نازک مستوی
local colour
U
نمایش جا و زبان و عادات محلی در اثار ادبی
flesh colour
U
رنگ بدنی
colour control
U
کنترلرنگ
colour display
U
نمایشرنگ
saturated colour
U
رنگهای روشن
Wherever you go the sky has the same colour .
<proverb>
U
به هر کجا که روى آورى آسمان همین رنگ است .
There is no colour beyond black .
<proverb>
U
بالاتر از سیاهى رنگى نیست .
colour scheme
U
چینشرنگیکمکان
colour-coded
U
کدگذاریاز طریقرنگ
primary colour
U
رنگهایاصلی-قرمز RedسبزGreen آبیBlue
achromatic colour
U
رنگ بین سیاه و سفید که توسط آداپتور گرافیکی نمایش داده میشود
false colour
U
فیلم رنگی مصنوعی
saturated colour
U
که روی ویدیو خوب نشان داده نمیشوندوممکن است باعث اختلال شوند یا روی صفحه پخش شوند
scheme of colour
U
رنگ بندی
colour filter
U
فیلتررنگ
scheme of colour
U
طرح رنگ
oil colour
U
رنگ روغنی
colour bar
U
تبعیضقائلشدنبر مبنایرنگپوست-نژادپرست
colour blind
U
کوررنگ
colour blindness
U
کوررنگی
colour supplement
U
مجلهرایگانو ضمیمهروزنامهدر بریتانیا
colour fast
U
دارایرنگثابت
adjective colour
U
زنگی که برای ثابت شدن محتاج به افزایش چیزدیگری است
to change colour
U
تغییر رنگ دادن
to change colour
U
رنگ برنگ شدن
light source colour
U
رنگ منبع نور
colour television camera
U
صفحهرنگیدوربین
hair colour
[British]
U
رنگ مو
colour selection filter
U
فیلترجداکنندهرنگ
bishop of the wrong colour
U
فیل بد رنگ شطرنج
colour hard copy device
U
اسباب نسخه چاپی رنگی
liquid crystal display colour pigmented
U
صفحه نمایش با محلولهای کریستالی مایعی که رنگی به نظر میرسد
water way
U
مسیل
water course
U
مجرای اب
f.water
U
عرق رازیانه
water down
<idiom>
U
ضعیف شدن
to p something with water
U
اب روی چیزی پاشیدن چیزیراخیس کردن
water course
U
حق المجری
She let the water out .
U
آب را ول کرد
above water
<adj.>
U
روی آب
of the first water
U
بهترین
to water
U
آب ریختن
first water
U
بالاترین مقام
on the water
U
در کشتی
to water
U
آب دادن
water
U
اب
water
U
ابگونه
water
U
پیشاب
mean water
U
میان اب
water still
U
دستگاه تقطیر اب
water way
U
راه ابی
water way
U
ابراهه
water
U
مایع
water course
U
حق الشرب
to water something
U
آب دادن
[گیاه]
water
U
اب دادن
above water
<adj.>
U
شناور
water
آب
to keep ones he above water
O
از زیر بدهی بیرون آمدن
by water
U
از راه دریا
first water
U
درجه اول
by water
U
از راه رودخانه
by water
U
با کشتی
water jump
U
مانع ابی
to soften a water
U
سبک ترکردن یاشیرین کردن اب
water hardening
U
سختگردانی با اب
water hammer
U
ضربت قوچ
water hammer
U
ضربت قوج
water heater
U
فرف ابگرم کن
water injection
U
پاشیدن اب مقطر خالص به داخل سیلندر و موتورپیستونی به منظور سرد کردن مخلوط قابل انفجار و کاهش احتمال بدسوزی
water jacket
U
صندوق اب
water jacket
U
ابدان
water heater
U
ابگرم کن
water hyacinth
U
وردالنیل
water hole
U
سوراخ یا شکاف طبیعی رودخانه خشک شده که مقداری اب دران باشد
water hole
U
چاله اب
water hyacinth
U
سنبل ابی
water jump
U
چاله ابی در مسیر دو 0003 متربا مانع
water level
U
تراز اب
water level
U
سطح کوچکی برای کنتل جهت حرکت روی لب
to drink water
U
اب خوردن
water pepper
U
فلفل ابی
water pipe
U
لوله اب
water pipe
U
تنبوشه
water pipe
U
لوله مخصوص لوله کشی اب
water plate
U
بشقابی که ته ان دو طبقه وبرای انست که اب گرم درمیان ان بریزند...نگاه دارند
water pollution
U
الودگی اب
water polo
U
بازی فوتبال ابی
water polo
U
واترپلو
the water was overknee
U
اب از زانو میگذشت
water polo
U
واترپولو
water polo
U
بازی در استخربطول 02 تا 03 متر و عرض 8 تا 01 متر بین 2 تیم 7نفره
water pressure
U
فشار اب
water proof
U
دافع اب
water proof
U
رطوبت ناپذیر
to drink water
U
اب اشامیدن
water pepper
U
زنجبیل سگ
water level
U
سطح اب
water lily
U
نیلوفر ابی
water line
U
خط ابخور ناو
water logging
U
ابسیری
to sniff up water
U
اب رابه بینی کشیدن
water point
U
نقطه تقسیم اب
water loss
U
ابکاهی
water lowering
U
زهکشی
water melon
U
هندوانه
water meter
U
کنتور اب
water mill
U
اسیاب ابی
water mill
U
اسیاب
water moccasin
U
مار سمی ابزی جنوب امریکا
water nymph
U
حوری دریایی
water nymph
U
الهه دریایی
to keep ones head above water
خود را از بار بدهی رها کردن
water pump
U
پمپ اب
water bailiffs
U
مامور تفتیش کشتیها در بندر
water car
U
ارابه اب فروشان
water car
U
ارابه اب پاش
water carriage
U
حمل از راه اب
water carrier
U
دلو
water circulation
U
گردش اب
voidance water
U
زیر اب
voidance water
U
منجلاب
water hazard
U
مانع ابی در مسیر گوی گلف
water coiour
U
ابرنگ
up to the middle in water
U
تا کمر در اب
undermining by water
U
اب رفتگی کف
undermining by water
U
اب شستگی
water container
U
فرف اب
water content
U
درصد رطوبت
water cooling
U
خنک کنندگی اب
water canteen
U
قمقمه
water boy
U
سقا
water bailiffs
U
مامور جلوگیری از صید غیرمجاز
water balance
U
بیلان اب
water bag
U
کیسه اب
water aspirator
U
خرطوم ابی
water bearer
U
دلو
water bearer
U
ساکب الماء
water bearer
U
ریزنده اب ابریز
water bed
U
تشک لاستیکی که درون انرا پراز اب می کنند
water bed
U
تشک ابی
water bonded
U
اب بند شده
water boy
U
بچه سقا
waste water
U
فاضلاب
wade into the water
U
راه رفتن در اب
water cooling
U
خنک کردن بااب
water bailiff
U
میراب
water fast
U
پارچه شورنرو
water filter
U
صافی اب
water fowl
U
مرغ ابی
water damage
U
خسارت اب دیدگی
water buffalo
U
گاو میش اهلی شده اسیایی
water fowl
U
پرنده ابی
water front
U
جبهه رطوبتی
water gas
U
گاز اب
water gauge
U
اندازه اب نما
to splash into water
U
به اب زدن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com