Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
trick wheel
U
چرخ سکان
trick wheel
U
اطاق اسکان
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
wheel measurement
[ wheel measuring]
U
بازرسی چرخ
[سنجش چرخ]
do the trick
<idiom>
U
خیلی خوب کارکردن
trick
U
سکانی نگهبان
trick
U
شوخی کردن
trick
U
خطوط
trick
U
حیله زدن
trick
U
درجه بندی عدسی دوربین
trick
U
نوبت نگهبانی
trick
U
مدت زمان پست نگهبانی
trick
U
نوبت
trick
U
نگهبانی
trick
U
فوت وفن
trick
U
رمز
The whole trick is to ...
U
کل ترفندش در این هست که ...
trick
U
حقه
trick
U
حقه بازی کردن
trick
U
حیله
trick
U
لم
trick
U
شعبده بازی
trick
U
خدعه
trick
U
نیرنگ
hat trick
U
کار فوقالعاده
hat trick
U
شاهکار
to serve one a trick
U
بکسی حیله زدن
serve one a trick
U
بکسی حیله زدن
hat trick
U
شیرینکاری
trick track
U
بازی تخته نردقدیمی
to play a trick on any one
U
بکسی حیله
to play a trick on any one
U
زدن باکسی شوخی کردن
trick someone into doing somethings
U
با حیله کسی را وادار به کاری کردن
trick or treat
U
قاشق زنی وکاسه زنی دم درب خانههای مردم
turn the trick
<idiom>
U
درکاری که میخواست موفق شدن
trick of the trade
<idiom>
U
باهوش وذکاوت
monkey trick
U
حیله
He got the money from me by a trick.
U
با حقه وکلک پول را از من گرفت
conjuring trick
U
شعبدهبازی
monkey trick
U
شیطنت
play a trick on
U
حیله زدن به
to make a trick
U
با کارت شعبده بازی کردن
[ورق بازی]
confidence trick
U
کلاهبرداری از راه جلب اعتماد
There must be a catch(trick)in it.
U
باید حقه ای درکار باشد
trick ski
U
اسکی کوتاه برای انجام حرکات نمایشی اسکی روی اب
trick question
U
سوالیکهجوابآننادرستاست
he played a pretty trick
U
خوب حیلهای زد
play a legal trick
U
کلاه شرعی سر چیزی گذاشتن
I played every trick in the book .
U
هر کلکی را که فکر کنی سوار کردم ( زدم )
His trick didnt work.
U
حقه اش نگرفت
By an inconceivable trick( trickery) .
U
با حقه ایکه عقل جن هم به آن نمی رسد
he played a pretty trick
U
خوب حقهای زد
HE has plenty of excuses who is in search of trick.
<proverb>
U
ییله جو را بهانه بسیار است .
You pulled a fast one. That was a neat trick you played.
U
خوب حقه زدی ( سوار کردی )
There is some hocus – pocus . I smell a rat . Ther is a trick in it .
U
کلکی درکار باید باشد ( هست )
third wheel
U
سومینچرخدنده
He's a fifth wheel.
U
او
[مرد]
آدم زایدی است.
fifth wheel
U
جفت ساز که خودرو را به تریلر وصل میکند
to be a fifth wheel
[to be in the way]
U
آدم اضافه
[بدون همسر]
بودن
[در جشنی که همه زوج دارند]
be a fifth wheel
<idiom>
U
آدم اضافی یا زاید
[در گروهی از آدمها]
four wheel
U
چهارچرخه
fifth wheel
U
چرخپنجم
wheel
U
چرخیدن
wheel
U
[همچنین علامتی در فرش چین به مفهوم چرخه زندگی]
wheel
U
چرخ
to take the wheel
U
پشت رل نشستن
wheel well
U
محفظهای که یک واحد ازارابه فرود را در حالتی که جمع شده است در خود جای میدهد
wheel
U
چرخ طایر
wheel
U
ساسایی
wheel
U
چرخ سمباده
wheel
U
دور
wheel
U
اتحادیه ورزشی
wheel
U
رل ماشین
wheel
U
گردش ناو
wheel
U
چرخش
wheel
U
جاروب کردن با پا
wheel
U
چرخ نخ ریسی
wheel
U
دوک نخ ریسی
wheel
U
گرداندن
modulation wheel
U
چرختعدیلصدا
wheel shaft
U
میله چرخ
striker wheel
U
چرخهضارب
spoked wheel
U
چرخاسبوکد
wheel load
U
فرفیت بار یا تحمل وزن باندفرود در یک فرودگاه یامحوطه تاکسی کردن یا جاده اسفالت
wheel mode
U
ماهواره یا بخشی از ان که اغلب با سرعت کم بمنظورپایدارسازی وضعیت دوران میکند
rotating wheel
U
چرخهدوار
wheel pressure
U
فشار چرخ
wheel printer
U
چاپگر چرخ دوار
press wheel
U
چرخفشار
pitch wheel
U
چرخکوککردن
wheel puller
U
چرخ کش
wheel satellite
U
ماهوارهای که بصورت دایرهای ساخته شده و معمولابرای پایداری وضعیت یا واردساختن گرانش ساختگی به سرنشینان دوران میکند
wheel indicator
U
نشانگر سکان
wheel spanner
U
چرخ کش
worm wheel
U
چرخ دنده حلزونی
worm wheel
U
دنده کرمی شکل
banding wheel
U
چرخهچرخنده
worm wheel
U
پیچ حلزونی
centre wheel
U
چرخهمیانی
chain wheel A
U
زنجیریچرخهیA
chain wheel B
U
زنجیریچرخهیب
drive wheel
U
چرخدنده
escape wheel
U
دندهخلاص
wheel sucker
U
دوچرخه سوار ماهر در ادامه مسیر پشت سر نفر دیگری برای کاستن از فشار هوا
fourth wheel
U
چهارمینچرخهای
wheel spoke
U
پره چرخ
front wheel
U
چرخجلو
hand-wheel
U
چرخدستی
large wheel
U
چرخبزرگ
wheel wright
U
چرخ ساز
main wheel
U
چرخاصلی
catherine wheel
U
رجوع شود به pinwheel
wheel barrow
U
فرقون
[ساخت و ساختمان]
[ابزار]
wheel barrow
U
فرغون
[ساخت و ساختمان]
[ابزار]
dog-wheel
U
دماغه
dog-wheel
U
استوانه
cathedrian wheel
U
پنجره چرخی
spinning wheel
U
چرخ ریسندگی
[این وسیله از یک چرخ چوبی شکل بزرگ و چند قطعه چوب بوجود آمده و توسط دست یا پا به حرکت در می آید.]
wheel gloves
U
دستکش رانندگی
brake wheel
U
چرخ دندانه دار
toothed wheel
U
چرخ دندانه دار
cogged wheel
U
چرخ دندانه دار
cog wheel
U
چرخ دنده
cogged wheel
U
چرخ دنده
to reinvent the wheel
<idiom>
U
هدر مقدار زیادی از زمان و یا تلاش در ساختن چیزی که قبلا وجود داشته.
reversible wheel
U
چرخی که در دو جهت بگردد
wheel and deal
<idiom>
U
wheel trim
U
قالپاق
wheel tractor
U
فرمانتراکتور
wheel head
U
سرچرخدنده
wheel cylinder
U
سیلندرچرخدنده
wheel chock
U
مانعچرخ
turning wheel
U
چرخهسفالگری
adjustable wheel
U
چرخ تنظیم پذیر
[مانند بلندی]
[چرخ تطبیق پذیر]
[مانند نوع جاده]
cast wheel
U
چرخ ریختگی
steered wheel
U
چرخ هدایت شده
wheel brace
U
آچار چرخ خودرو
wheel wrench
U
آچار چرخ خودرو
four wheel drive
U
محرک چهار چرخ
to spin a wheel
U
چرخی را تند چرخاندن
I feel like a fifth wheel.
U
من حس می کنم
[اینجا]
اضافی هستم.
to be broken on the wheel
U
روی چرخ گاری مردن
[نوعی مجازات اعدام در قرون وسطی]
Barlow's wheel
U
چرخ بارلو
[مهندسی برق]
buckled wheel
U
چرخ خم شده
[تاب خورده]
forged wheel
U
چرخ آهنگری شده
tracing wheel
U
چرخهترسیم
magnet wheel
U
چرخ گردنده
four wheel brake
U
ترمز چهار چرخ
fly wheel
U
چرخ دندانه داروزینی که روی محور دواری قرار می گیرد
fly wheel
U
چرخ لنگر فلایول
fly wheel
U
چرخ لنگر
fly wheel
U
چرخ طیار
ferris wheel
U
چرخ فلک
ferris wheel
U
گردونه صندلی دار مخصوص تفریح وچرخ زدن اطفال وغیره
emery wheel
U
چرخ سمباده
driving wheel
U
چرخ گرداننده
free wheel
U
حرکت بدون رکاب زدن
gear wheel
U
چرخ دندانه دار
gear wheel
U
چرخ دنده
impluse wheel
U
چرخ فشار مستقیم
idler wheel
U
چرخ طیار
idler wheel
U
چرخ هرزگرد
idler wheel
U
چرخ یا دنده چرخندهای که حرکت را به چرخ دیگری انتقال میدهد
idle wheel
U
دنده چرخ رابط بین دو چرخ
hand wheel
U
چرخ دستی
gyro wheel
U
rotor gyro
grinding wheel
U
چرخ سنباده
grinding wheel
U
چرخ سنگ زنی
grinding wheel
U
چرخ سمباده
driving wheel
U
چرخ محرک
four-wheel drive
U
محرک چهار چرخ
daisy wheel
U
عضو چاپ کننده در یک چاپگرچرخ دوار
all wheel drive
U
محرک تمام چرخها
activity wheel
U
گردونه فعالیت
abrasive wheel
سنگ چاقو تیز کنی
abrasive wheel
U
چرخ سمباده
steering wheel
U
غربالک
steering wheel
U
چرخ سکان فرمان اتومبیل
steering wheel
U
چرخ فرمان
steering wheel
U
رل
spare wheel
U
چرخ زاپاس
spinning wheel
U
چرخ گرداننده چرخ هرزه گرد
spinning wheel
U
چرخ طیار
spinning wheel
U
دوک نخ ریسی
balance wheel
U
رقاص ساعت
band wheel
U
چرخ تسمه خور
brake wheel
U
ترمز چرخها
cup wheel
U
چرخ سمباده
crown wheel
U
چرخی که دندانههای ان نسبت به سطح ان عمودباشد
control wheel
U
صفحه تنظیم کننده
control wheel
U
صفحه کنترل
color wheel
U
گردونه رنگ امیزی
cog wheel
U
چرخ دندانه دار
chain wheel
U
چرخ زنجیر
capstan wheel
U
چرخ لنگر فلایویل
capstan wheel
U
چرخ دوار
buffing wheel
U
چرخ سنباده
buff wheel
U
چرخ سنباده
break wheel
U
چرخ قطع
spinning wheel
U
چرخ نخ ریسی
sprocket wheel
U
چرخ دندانه دار که سوراخ شده یا پیاپی قرار می گیرد
ratchet wheel
U
اچار ضامن دار
ratchet wheel
U
چرخ دندانه دارمتحرک بوسیله موتور
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com