English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 169 (13 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
to save bot cash U نقد فروختن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
save all U ادم خسیس
save for <prep.> U سوای
all save one U همه به جز یکی
save all U قلک
save for <prep.> U بجز این
save all U تور
save all U توربندی بین ناو و اسکله
Save this for me, please! U لطفا این را برای من نگه دار!
save off U مساوی
save that U جز اینکه
save that U الا اینکه
to save for something U پس انداز کردن [اندوختن ] برای چیزی
to save up for something U برای چیزی صرفه جویی کردن
save all U چیزی که مانع زیان گردد پایه شمعدان
save U حفظ کردن
save U نجات دادن پس انداز کردن
save U نگهداشتن
save U بجزاینکه
save U فقط بجز
save U پس انداز کردن
save U اندوختن
save U رهایی بخشیدن نگاه داشتن
save U نجارت دادن
save U صرفه جویی کردن
save for <prep.> U غیراز این
save U ذخیره کردن
save U ذخیره سازی داده یا برنامه روی رسانه ذخیره سازی جانبی
save U محل ذخیره سازی موقت درحافظه اصلی که برای ثباتها و داده کنترلی به کارمی رود
save U امکانی دربرنامه برای حفظ کردن کار جاری در فایل با نام دیگر
save U نجات دروازه
to save ones face U ابروی خودراحفظ کردن صورت خودرابسیلی سرخ نگاه داشتن
He did it to save his face. U برای حفظ آبرواینگار راکرد
to save for retirement U برای بازنشستگی پس انداز کردن
to save one's brath U دم نزدن
propensity to save U گرایش به پس انداز
to save one's neck U از دار رهایی یافتن
kick save U نجات دروازه با پای دروازه بان
To save . To economize. U صرفه جوئی کردن
save one's face <idiom> U به روی خود نیاوردن
save money U به دقت خرج کردن
save money U پس انداز کردن
save the day <idiom> U به پیروزی وموفقیت دست یافتن
save one's breath <idiom> U به صرفت است که ساکت باشی
save face <idiom> U خرید آبرو ،نگهداشتن آبرو
average propensity to save U میل متوسط به پس انداز نسبتی از درامد که به پس انداز اختصاص می یابد
to save [to disk/DVD etc.] U حفظ کردن [روی دستگاه دیسک سخت یا دی وی دی] [رایانه شناسی]
average propensity to save U y/s= APS
No one needed to know save herself / outside herself [American E] . U به غیر از او [زن] هیچکس نباید از آن چیز آگاه باشد.
marginal propensity to save U میل نهائی به پس انداز
A prophet is not without honour, save in his own c. <proverb> U یک پیامبر را همه جا ارج مى نهند جز در سرزمین و خانه خودش.
save one's neck/skin <idiom> U نجات خوداز خطر ومشکل
The stage was bare but for [save for] a couple of chairs. U صحنه نمایش به استثنای چند تا صندلی لخت بود.
To save ( provide ) for a rainy day . To prepare for an emergency . U فکرروز مبادا را کردن ( آینده نگه بودن )
cash in on <idiom> U شانسی سود بردن
cash in <idiom> U تبدیل به پول کردن ،خرد کردن چیزی برای پول
She had the never to ask for cash . U اینها همه هیچ تازه پول نقد هم می خواست
cash U دریافت کردن صندوق پول
cash U پول نقد
cash U وصول کردن نقدکردن
cash U نقدکردن
cash U پول خرد
cash U اسکناس
cash U نقدی
cash U نقد
cash U نقد کردن
cash U صندوق
cash U حواله پستی تلگرافی یا بانکی
cash U چک
cash U پول رایج
available cash U موجودی بانک بدون در نظرگرفتن چکهایی که در دست مشتریان است و هنوز به بانک ارائه نشده است
cash card U کارتمخصوصگرفتنپول
cash crops U پنبه وتنباکو
To turn into cash. U به پول نزدیک کردن
cash crops U ذرت
cash crops U برنج
cash desk U صندوقپرداختپولدر یکمغازه
cash crop U محصول فروشی
share in cash U سهم نقدی
spot cash U پرداخت نقدی
spot cash U پول نقد
to buy for cash U نقد کردن
to cash a cheque U چک را نقد کردن
cash register U صندوق پول شمار
cash books U دفتر نقدی
cash book U دفتر نقدی
petty cash صندوق ویژه وجوه کوچک حساب هزینه های کوچک
cash crop U محصولی که برای فروش فرآوری میشود
cash crop U فرآورد نقدینهساز
cash crop U فرآورد فروشی
cash crops U گندم جو
cash crops U محصولات نقدی مانند
cash cow <idiom> U منبع خوبی از پول
cash-and-carries U نحوه پرداختی که در ان مشتری مبلغ مربوطه راپرداخته و کالا را با خودمیبرد
cash and carry U نحوه پرداختی که در ان مشتری مبلغ مربوطه راپرداخته و کالا را با خودمیبرد
cash dispensers U پرداخت مینماید
cash dispensers U ماشینی که با داخل نمودن کارت مخصوص ودادن دستور لازم
cash dispensers U پرداخت کننده پول
cash dispenser U پرداخت مینماید
cash dispenser U ماشینی که با داخل نمودن کارت مخصوص ودادن دستور لازم
cash dispenser U تحویل دارخودکار
cash-and-carry U نحوه پرداختی که در ان مشتری مبلغ مربوطه راپرداخته و کالا را با خودمیبرد
hard cash U پول نقد
cash readout U وسیلهنمایشمقدارپول
cash dispensers U تحویل دارخودکار
cash on the barrelhead <idiom> U پولی که برای خرید چیزی پرداخت می شود
strapped for cash <idiom> U هیچ پولی دربساط نداشتن
cash register U صندوق [محل پرداخت پول]
cash-wage U دستمزد نقدی
cash office U دایره صندوق
cash dispenser U پرداخت کننده پول
sell for cash U نقد فروختن
cash balance U تراز نقدی
cash on delivery U پرداخت هنگام تحویل
cash on delivery U فروش نقدی
cash on delivery U فروش نقد پس از تحویل کالا وصول وجه در حین تحویل کالا
cash plans U طرح پرداختهای نقدی
cash price U قیمت نقدی
cash balance U مانده نقدی
cash prompt U نقد فوری
cash spot U نقد فوری
cash ratio U نسبت نقدینگی
cash rent U اجاره نقدی
cash sale U فروش نقدی
cash office U صندوق
cash box U صندوق پول
cash budget U بودجه نقدی
cash capital U سرمایه نقدی
cash deficit U کسر صندوق
cash discount U تخفیف نقدی
cash discount U تخفیف مخصوص خریداری که وجه را در موعد مقرر بپردازد
cash dividened U سود نقدی
cash flows U وجوه در گردش
cash flows U نقدینه
cash items U اسناد تنخواه گردان
cash nexus U رابطه نقدی
cash sale U بیع نقد
cash security U وثیقه نقدی
cash security U وجه الضمان نقدی
net cash U قیمت مقطوع
net cash U نقدی خالص
non cash share U سهم غیر نقدی
non cash shares U سهام غیر نقدی
on cash basis U نقدا"
cash account U حساب نقدی
capital in cash U سرمایه نقدی
cash flow U گردش وجوه
cash registers U ماشین صندوقداری
cash registers U ماشین ثبت خرید وفروش روزانه مغازه
cash registers U صندوق پول شمار
cash register U ماشین صندوقداری
cash against documents U پول در مقابل اسناد
cash assets U داراییهای نقدی
cash with order U پول نقد همراه سفارش پرداخت به موقع
contribution not in cash U سهم الشرکه غیر نقدی
cash price U بهای نقدی
for prompt cash U نقدا`
cash register U ماشین ثبت خرید وفروش روزانه مغازه
idle cash U پول بلااستفاده
idle cash U پول بیکار
for prompt cash U فی المجلس
discounted cash flow U مبلغ تنزیل شده پرداختها وهزینههای اتی
cash collection voucher U سند پرداخت نقدی
cash collection voucher U سندپرداخت غرامت نقدی
discounted cash flow U ارزش فعلی پرداختها و هزینههای اتی
Cash . Ready money . U وجه نقد
paid in cash share U سهام نقدا" پرداخت شده
A cash ( credit ) transaction . U معامله نقدی ( اعتباری )
Cash is in short supply these days . U از حقوق ماهانه ام کم کنید
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com