English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (9 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
to read a book U کتابی را دوباره وسه باره خواندن یامرورکردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
He has read the book from cover to cover . U کتاب رااز اول تا آخر خوانده است
Other Matches
Read out the letter. Read the letter aloud. U نامه را بلند بخوان
to read too much into U تفسیر ناموجه کردن
well-read U اهل مطالعه و تحقیق
well read U با اطلاع
well read U اهل مطالعه و تحقیق
read U اسکن کردن متن چاپ شده
to read out U بلند خواندن
read U بازیابی داده از رسانه ذخیره سازی
to read through something U چیزی را کاملا خواندن
read out U بازخوانی
to read over something U چیزی را از اول تا آخر خواندن
to read through something U چیزی را از اول تا آخر خواندن
Read me right ... U من را درست درک بکن ...
read in U ارسالی داده از منبع خارجی به کامپیوتر اصلی
to read off U از روی چیزی خواندن بلندخواندن
read only U فقط خواندنی
to read over something U چیزی را کاملا خواندن
read U 1-نگاه کردن به حروف چاپ شده و فهمیدن آنها. 2-
read U گیرندهای که میتواند داده از سطح رسانه ذخیره سازی مغناطیسی مثل فالاپی دیسک بخواند یا بنویسد
read U سیستم اطمینان از اینکه داده به درستی دریافت شده است و داده ارسالی برمی گردد و با حالت اولیه مقایسه میشود تا خطایی رخ نداده باشد
read U عملیات خواندن که در آن داده ذخیره شده پس از بازیابی پک میشود
read only U تنها خواندنی
read U رسانه ذخیره سازی که قابل خواندن و نوشتن است
read U قرائت کردن
read U خواندن
read U استنباط کردن
read U بازخواندن
read U مدت زمان بین وقتی که داده آدرس به رسانه ذخیره سازی فرستاده میشود و داده برمی گردد و با حالت اولیه مقایسه میشود تا خطایی رخ نداده باشد
read U تعبیر کردن
read U ترتیب رویدادها برای ذخیره و بازیابی داده
read U کانال حمل داده که در دو جهت حرکت میکند
read U تعداد بایتها که خواننده در زمان مشخص می خواند
read U وسیله حافظه که در هنگام تولید داده روی آن نوشته شده بود و محتوای آن فقط قابل خواندن است
read U بیت مشخصات فایل که وقتی تنظیم شود. مانع نوشتن داده جدید روی فایل یا ویرایش محتوای آن میشود
read U وسیله یا مداری که داده ذخیره شده آن قابل تغییر نیست
well-read U با اطلاع
read U گیرندهای که سیگنالهای ذخیره شده روی رسانه ذخیره سازی مغناطیسی را می خواند و به حالت الکتریکی اصلی تبدیل میکند
read U خطایی که در هنگام عمل خواندن رخ میدهد چون داده ذخیره شده آسیب دیده است
read head U نوک خواندن
read strobe U بارقه خواندن
read head U نوک خواننده
read time U زمان اماده شدن اطلاعات زمان در دسترس قرار گرفتن اطلاعات کامپیوتری
read pulse U تپش خواندن
reed or read U شیر دادن
read only storage U انباره فقط خواندنی
read only memory U حافظه فقط خواندنی
read mostly memory U حافظه بیشتر خواندنی
read ink U ink nonreflective
read head U هد خواندن راس خواندن
to read wrong U اشتباه [ی] خواندن
write once read many U یکبار نویس
He can neither read nor write. U نه می تواند بخواند نه بنویسد
nondestructive read U خواندن غیرمخرب
he can read the sky U ستاره شناس است
he cannot read or write U خواندن ونوشتن نمیداند سوادندارد
he could read the future U خواندن ونوشتن نمیداند سوادندارد
he read other than distinctly U شمرده نخواند
he read other than distinctly U همه جورخوانده جز شمرده
i read him to sleep U برایش خواندم تا خوابش برد انقدر خواندم تا خوابش برد
i had a quiet read U که باارامش چیز بخوانم
digital read out U نمایش داده ها توسط الات دقیق بصورت دیجیتالی و نه توسط حرکت عقربه روی صفحه مدرج
destructive read out U بازخوانی مخرب
write once read many U چند بار بازیاب
read between the lines <idiom> U پیدا کردن مفهوم ضمنی
Read the story U فرم تریو
write once read many U چند باربخوان
deep read U بسیار خوانده
deep read U با اطلاع
destructive read U خواندن مخرب
i had a quiet read U فرصت پیدا کردم
scatter read U پراکنده خوانی
scatter read U دستیابی وخواندن داده ذخیره شده در محلهای مختلف
sight-read U بدون مطالعه قبلی خواندن
sight-read U بدون امادگی قبلی اجراکردن
sight-read U فی البداهه خواندن یا اجرا کردن
to read between the lines U معنی پوشیده نوشته یا سخنی را دریافتن
I read through the letter. U من این نامه را کاملا میخوانم.
sight read U فی البداهه خواندن یا اجرا کردن
backward read U یک نوع مشخصه موجود دربعضی از سیستمهای نوارمغناطیسی که در ان واحدهای نوار مغناطیسی باحرکت در جهت معکوس می توانند داده ها را به حافظه کامپیوتر منتقل کنند
to sight-read something U از روی ورقه [نت موسیقی] آلت موسیقی بازی کردن
to read one a lecture U کسیرا سرزنش کردن
to read one a lesson U کسیرا اندرزدادن
lip read U لب خواندن
to read one a lesson U بکسی نصیحت کردن
sight read U بدون امادگی قبلی اجراکردن
lip read U کلمات را بوسیله حرکات لب فهمیدن
sight read U بدون مطالعه قبلی خواندن
lip-read U لب خواندن
read/write U خواندن- نوشتن
lip-read U کلمات را بوسیله حرکات لب فهمیدن
programmable read only memory U حافظه برنامه پذیر فقط خواندنی حافظه تنها خواندنی برنامه پذیر حافظه فقط خواندنی قابل برنامه ریزی
Every one is supposed to know to read and write . U فرض بر اینست که هر کس خواندن ونوشتن را می داند
direct read after write U خواندن مستقیم پس از نوشتن
the bill was read for the first time U شور اول لایحه تمام شد
To read someone s mind (thoughts). U فکر کسی را خواندن
fusible read only memory U MORP که از ماتریسی از اتصالات موجود تشکیل شده که به طور انتخابی به برنامه وصل می شوند
control read only memory U حافظه فقط خواندنی کنترلی
read the riot act <idiom> U به کسی هشدار دادن
commonly read paper U روزنامه کثیر الانتشار
read write head U نوک خواندن و نوشتن
read write cycle U چرخه خواندن و نوشتن
read/write file U فایل خواندنی / نوشتنی
read restore cycle U چرخه خواندن و ترمیم
read/write head U نوک خواندن / نوشتن
read/write memory U حافظه خواندنی / نوشتنی
to read people's hands U کف بینی کردن
read write privilege U امتیاز خواندن- نوشتن
I assume that you did read this article. U من فرض میکنم که شما این مقاله را خوانده اید.
I premise that you did read this article. U من فرض میکنم که شما این مقاله را خوانده اید.
read/write head U هدخواندن- نوشتن
electrically erasable read only memory U حافظه الکترونیکی پاک شدنی فقط خواندنی
the heart's letter is read in the eyes <proverb> U رنگ رخساره نشان می دهد از سر ضمیر
scatter read gather write U خواندن توزیعی و نوشتن تجمعی
erasable programmable read only memory U eprom
read-only memory (ROM) module U خواندنحافظه
very many book U کتابهای خیلی زیاد
this book is yours U این کتاب مال شما ست
the book is out of p U کتاب تمام شده است
it was a p to another book U مقدمه کتاب دیگربود
the a of a book U خوانندگان کتابی
you are welcome to my book U بفرمایید از کتاب بنده استفاده کنید
your book U کتابتان
with out book U برون سند کتابی ازبر
to d. into a book U نگاه مختصر بکتابی کردن
that book U ان کتاب
that book U این کتاب
that is my book U این
that is my book U کتاب من است
your book U کتاب شما
i had never seen such a book U من هرگز چنین کتابی ندیده ام
book value U ارزش هر شیی برحسب انچه دردفترحساب نشان داده شود ارزش سهام طبق دفاتر
book U بداخلاق
i will t. you for the book U شیر یا خط می کنم ببینم کتاب را کی باید بردارد
book U فصل یاقسمتی از کتاب
by the book U کتابی
book one U جلد نخستین
to book something U چیزی را رزرو کردن
to book something U چیزی را سفارش دادن
book one U کتاب نخست
by the book U ازروی کتاب
book value U ارزش دفتری
book value U ارزش ثبت شده در دفتر
book value U بهای دفتری
book U ثبت کردن
book U دفتر
here is my book U کتاب من اینها
book U شماره بازیگرخطاکار
here is my book U اینست کتاب من
book U درکتاب یادفترثبت کردن
book U مجلد دفتر
book U کتاب
book U رزرو کردن توقیف کردن
book U اصول متداول یک ورزش اگاهی در مورد نقاط قوت وضعف حریف
woman of the book U کتابیه
word book U لغت نامه
to bring to book U حساب پس گرفتن
have one's nose in a book <idiom> U کرم کتاب خوانی داشتن
to bring to book U بازخواست کردن از
to bind a book U صحافی کردن یک کتاب
book a seat U جا رزرو کردن
book keeping U حسابداری [حسابداری]
to consult a book U سرکتاب باز کردن
word book U واژه نامه
to gut a book U جوهرمطالب کتابیراکشیدن
to license a book U اجازه چاپ کتابی را دادن
to put any one through a book U کسیرا وادار بخواندن کتابی کردن
to e. upon acovnt book U همه اقلام لازم رادردفترحساب وارد کردن
rule book U کتابقانون
to consult a book U از کتاب فال گرفتن
edition [ed.] [of a book] U چاپ [کتابی]
edition [ed.] [of a book] U ویرایش [کتابی]
have one's nose in a book <idiom> U دائم سر توی کتاب داشتن
word book U دیکشنری
to subscribe for a book U پیش ازانتشارکتاب تعهدخریدیک یاچندجلدانراکردن
word book U فرهنگ لغات
word book U قاموس
word book U کتاب لغت
to gut a book U مواداصلی کتابیرا ازان دراوردن
reference book U کتابمرجع
book ends U کتابنگهدار
appointment book U دفترچهقرارملاقاتها
telephone book U راهنمای تلفن
telephone book U دفتر تلفن
Please fetch the book. U لطفا"بروکتاب رابیاور
phone book U کتاب راهنمای تلفن
log book U رخداد نامه
log book U رخداد نگاشت
log book U دفتر رخدادهای روزانه
To bind a book. U کتابی را جلد کردن
book of matches U جعبهکبریت
bound book U کتابپربرگ
phrase book U لغتنامهمسافرت
pension book U برگهایکهوجهیکهبایستپرداختشوددرآندرجشدهاست
guest book U دفترچهمیهمانها
exercise book U کتابتمرین
cookery book U کتابآشپزی
code book U کتابرمزگشا
rent book U کتابچهایکهدرآنمبلغکرایهذکرشدهباشد
book token U کارتخریدکتاب
address book U دفترچه تلفن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com