English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (14 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
to hold out the olive branch <idiom> [پیشنهاد آشتی کردن]
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
olive branch U اولاد
olive branch U شاخ زیتون
reach out with an olive branch U [انجام دادن کار یا گفتن چیزی که نشان میدهد شما میخواهید به ناسازگاری با دیگری خاتمه دهید.]
reach out with an olive branch <idiom> U [انجام دادن کار یا گفتن چیزی که نشان میدهد شما میخواهید به ناسازگاری با دیگری خاتمه دهید.]
to hold somebody in respect [to hold somebody in high regard ] U کسی را محترم داشتن [احترام گذاشتن به کسی]
olive U رنگ زیتونی
olive U درخت زیتون
olive U زیتون
olive drab U سبز زیتونی
olive drab U رنگ زیتونی
olive drab U رنگ سبز ارتشی
olive gray U رنگ سبز مایل بزرد خاکستری
russian olive U درخت سنجد
olive crown U تاج زیتون
olive oil U روغن زیتون
olive-colored <adj.> U رنگ زیتونی
olive green U رنگ سبز زیتونی روشن
olive oil U روغن زیتون
virgin olive oil U روغن زیتون طبیعی
spurge daphneŠspurge olive U ماذریون
no branch U شغل بدون رسته
branch U شاخه [دانشی]
no branch U شغلی که احتیاج به رسته تخصصی ندارد
Y-branch U انشعابفرعی
branch U شاخه
branch U [تیرک گوتیک در طاق]
branch U رشته [دانشی]
branch U رشته
branch U جهش از بخشی از برنامه به بخش دیگر
branch U رسته
branch U شاخ
branch U بخش
branch U شاخه دراوردن
branch U شاخه شاخه شدن
branch U انشعاب
branch U منشعب شدن گل وبوته انداختن
branch U مشتق شدن
branch U جوانه زدن براه جدیدی رفتن
branch U شعبه
branch U فرع
branch U شعبه رشته
branch U جدولی که نشان میدهد در برنامه با توجه به نتیجه بررسی به کجا باید جهش کرد
branch U کابلی که از یک کابل اصلی به گره می رود
branch U یک یا چند مسیر که می توانند پس از یک عبارت شرطی انجام شوند
branch U دستور برنامه شرطی که محل دستور بعدی در برنامه را مسخص میکند
branch U مسیر یا جهش مناسب از یک دستور به دستور دیگر
branch U رشته ساقه
branch U تقسیم
branch U شعبه زدن
branch U در مدارات الکتریکی قسمتی ازیک شبکه متشکل از یک یا چندالمنت دو ترمینالی که بصورت سری به یکدیگرمتصل شده اند
branch U دایره قسمت
branch U خط ی که یک یا چند وسیله را به شبکه اصلی وصل میکند
connecting branch U اتصال یا پیوستگی
descending branch U شاخه نزولی مسیر گلوله
condeitional branch U انشعاب شرطی
conditional branch U انشعاب شرطی
branch extension U اتصال شنت
branch extension U اتصال موازی فرعی
branch head U دهانه ابگیر نهر درجه یک
branch instruction U دستورالعمل انشعاب
branch of a company U شعبه شرکت
branch office U شعبه
branch office U دفتر شعبه
branch pipe U پنجه اگزوز
branch switch U کلید
case branch U انشعاب شرطی
branch exchange U رد و بدل کننده شعبهای
double branch U چهارراهه
duty branch U رسته خدمتی
root and branch U کاملا
service branch U انشعاب
unconditional branch U انشعاب غیر شرطی
root and branch U ازریشه
branch duct U مجرایشاخهای
fruit branch U شاخهمیوه
Special Branch U سازمانپلیسبریتانیا
What is your branch of study? U رشته تحصیلیتان چیست ؟
To cut off a branch . U شاخه ای را قطع کردن
grid branch U مدار شبکه
executive branch U officer line : syn
executive branch U فرماندهی
branch clip U گوشیپزشکی
every branch of knowledge U هرشاخه ازعلوم
duty branch U رسته
root and branch U اساسا
branch line U شاخه
branch line U خط فرعی
branch depot U امادگاه رستهای
artillery branch U رسته توپخانه
basic branch U رسته اولیه
air branch U قسمت هوایی رسته هوایی
air branch U قسمت امور هوایی
eco-branch U شعبه زیست بوم [شاخه اقتصاد مناسب با زیست بوم]
branch address U نشانی انشعاب
branch circuit U مدار انشعابی
branch cutter U شاخه بر
branch cutter U اهن دهره
branch cutout U فیوز انشعاب
branch cutoff U دیواری است که معمولا درجهت عمود بر دیوار سپری ساخته میشود
branch lines U خط فرعی
branch lines U شاخه
foam branch pipe U لوله کف ساز
branch return pipe U لولهبرگشتشاخهای
private branch exchange U مبادله انشعاب خصوصی
upper branch of meridian U نصف النهار برین
Dont break that branch off. U آن شاخه رانشکن
Remove something root and branch. U چیزی را از ریشه وبن نابود کردن
branch supply pipe U منبعشاخهای
branch material curriculum U برنامه اموزش مراکزاموزش رستهای
branch immaterial position U شغل همه رستهای
branch material position U شغل سازمانی
branch control structure U ساختار کنترل انشعاب
branch qualified officer U افسر متخصص رستهای
lower branch of meridian U نصف النهار زیرین
to lop off a branch [from a tree] U شاخه ای را [از درختی] بریدن
private automatic branch exchange U یک سیستم تلفن سوئیچینگ خودکار خصوصی که در یک شرکت مخابرات تلفنی رافراهم می اورد و انتقال مکالمه ها را به درون شبکه تلفن عمومی یا خارج از ان کنترل میکند
private automatic branch exchange U رد و بدل کننده شعبهای اتومات خصوصی مبادله انشعاب خودکار خصوصی
in the hold U در انبار کشتی
to hold an a U دیوان منعقد کردن
hold with U خوش داشتن در
to get [hold of] something U آوردن چیزی
to hold in d. U درتصرف شخصی داشتن
to get [hold of] something U فراهم کردن چیزی
hold with U پسندیدن
to get [hold of] something U گیر آوردن چیزی
get hold of yourself U گیرتون آوردم
hold on <idiom> U متوقف شدن
to hold U داشتن
to get [hold of] something U بدست آوردن چیزی
to get [hold of] something U گرفتن چیزی
to hold an a U باردادن
to hold U مالک بودن
hold-out <idiom> U باموقعیت وفق ندادن
hold-up <idiom> U
hold up <idiom> U اثبات حقیقت
hold up <idiom> U خوب باقی ماندن
hold up <idiom> U باجرات باقی ماندن
hold up <idiom> U مورد هدف
hold out for something <idiom> U رد کردن ،تسیم شدن
hold out on <idiom> U رد چیزی از کسی
hold over <idiom> U طولانی نگهداشتن
hold still <idiom> U بی حرکت
hold up <idiom> U تاخیرکردن
hold up <idiom> U حمل کردن
hold out <idiom> U حاصل شدن ،تقدیر کردن
hold on to <idiom> U محکم نگه داشتن
to hold U دارا بودن
to hold [to have] U نگه [داشتن]
get hold of (something) <idiom> U به مالکیت رسیدن
get hold of (someone) <idiom> U (برای صحبت)به گیر انداختن شخص
hold down <idiom> U تحت کنترل قرار داشتن
hold forth <idiom> U تقدیم کردن
hold forth <idiom> U صحبت کردن درمورد
hold off <idiom> U تاخیر کردن
hold off <idiom> U بازور دورنگه داشتن
hold up <idiom> U برافراشتن
get hold of U گیر اوردن
hold U بخشی از برنامه که تکراری میشود تا توسط عملی قط ع شود. البته وقتی که منتظر پاسخی هسیم از صفحه کلید یا وسیله
hold U زمان سپری شده توسط مدار ارتباطی حین تماس
hold U بخشی از برنامه که تکرار میشود تا توسط عمل قط ع شود. البته وقتی که منتظر پاسخی هستیم از صفحه کلید یا وسیله
hold U نگهداشتن
hold U ایست نگهداری
hold U دریافت کردن گرفتن توقف
hold U متصرف بودن جلوگیری کردن از
hold U منعقد کردن
hold U تسلط
hold U گیره مکث بین کشیدن زه و رهاکردن ان
hold U گرفتن غیرمجاز توپ
hold U گرفتن غیرمجاز حریف ضربه به گوی اصلی بیلیاردکه مسیر معمولی را طی نکند
hold U انبار کالا
hold U جلوگیری کردن
hold U پایه مقر
hold U پاسهای زمان بندی سفکرون برای سیگنال زمانی تلویزیون
hold up U با اسلحه سرقت کردن
hold by U به چیزی چسبیدن
hold by U پسندیدن
hold down U مطیع نگاه داشتن
hold down U برای اثبات مالکیت در تصرف داشتن
hold down U نصرف به عنوان مالکیت تصرف مالکانه
hold forth U ارائه دادن
hold forth U پیشنهاد کردن انتظار داشتن
hold U گیره اتصالی نگهدارنده
hold-up U توقیف
hold-up U قفه
hold-up U مانع شدن
hold forth U مطرح کردن سخنرانی کردن
hold-up U با اسلحه سرقت کردن
hold up U توقیف
hold up U قفه
hold up U مانع شدن
hold U ایست
hold U دردست داشتن
hold on U صبرکردن
hold one's own U ایستادگی کردن
hold one's own U موقعیت خودرا حفظ کردن
hold one's own U پایداری
hold out U بسط یافتن
hold out U حاکی بودن از خودداری کردن از
hold over U به تصرف ملک ادامه دادن ادامه دادن
hold over U باقی ماندن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com