Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
time frame
U
چارچوب زمانی
time frame
U
مدت لازم
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
frame
U
قاب
frame
U
ساختمان
frame
U
چهارچوب تنه
frame
U
بدن
frame
U
پاپوش درست کردن
frame
U
صحنه
frame
U
چهارچوب
frame
U
منطق اسکلت
frame
U
قاعده
K-frame
U
قاببصورتحرفk
frame-up
U
توط ئه
frame-up
U
پرونده سازی
frame
U
چارچوب
frame
U
قاب کردن قاب گرفتن
frame
U
چارچوب گرفتن طرح کردن
frame
U
تنظیم کردن
frame
U
بیان کردن
frame
U
فرمول
frame
U
قواره
frame
U
قاب زهوار دور دنده عرضی نرده
frame
U
هیکل حالت موقتی
frame
U
کنترل هایی
frame
U
و مرز اطراف فضای پنجره
frame
U
خطای ناشی از یک بیت مشکل دار در فریمی در نوار مغناطیسی
frame
U
بخشی از حافظه برای ذخیره سازی تصور پیش ز نمایش آن روی صفحه
frame
U
1-فضایی روی نوار مغناطیسی برای یک کد حرف . 2-بسته داده ارسالی حاوی اطلاعات کنترلی و مسیر
frame
U
استاتور استخوان بندی
frame
U
قاب چارچوب کمان
frame
U
فریم
frame
U
باربست
frame
U
قاب کادر
frame
U
دنده عرضی
frame
U
مدت زمان به کیسه انداختن تمام گویهای بازی اسنوکر یک دهم از بازی بولینگ
frame
U
کالبد
frame
U
تنه
frame
U
قاب کردن
frame up
U
دسیسه
to frame someone
U
کسی بیگناه را متهم کردن
saw frame
U
کمان اره
to frame someone
U
پاپوش درست کردن برای کسی
frame up
U
توط ئه
frame up
U
دوز وکلک
frame
U
سازه
ox frame
U
قابی که گوشههای چلیپایی دارد
frame
U
شاسی
frame agreement
U
توافق اولیه
climbing frame
U
وسیلهایمخصوصبازیکودکان
frame of mind
U
حالتذهنیفرد
box-frame
U
قاب صندوقی
frame agreement
U
چهارچوب توافق
[حقوق]
warp frame
U
قاب چله
cold frame
U
سرما دورکن
door frame
U
چارچوب در
freeze-frame
U
قاب ایستایی
freeze-frame
U
قاب ایستا
open frame
U
هر بخش از بازی بولینگ باناتوانی در انداختن تمام میله ها
claim frame
U
فریم مخصوص برای مشخص کردن ایستگاه آغاز کننده شبکه
to frame an answer
U
پاسخی را طرح کردن
chassis frame
U
چارچوب شاسی
casement frame
U
قاب بازشو
crane frame
U
چارچوب جرثقیل
c frame press
U
پرس با قالب "سی " شکل
belt frame
U
اسکلت محیطی بدنه هواپیما
beacon frame
U
فرم مخصوص در پروتکل FDDI که پس از توقف در شبکه ارسال میشود
base frame
U
چهارچوب زیر دستگاهها
distribution frame
U
مقسم
bar frame
U
تیرک قاب
window-frame
U
قاب پنجره
window frame
U
قاب پنجره
overhead frame
U
قالببالایسر
frame stile
U
قالبنردبانی
head of frame
U
سرقاب
metal frame
U
قالبفلزی
portal frame
U
قالبدرگاهی
roller frame
U
قالبدورانی
sash frame
U
حمایلقاب
sill of frame
U
آستانهقاب
timber frame
U
قالبچوبی
track frame
U
قالبشیار
vertical frame
U
قالبعمودی
walking frame
U
قالبچهارپا
full frame
U
قاب کامل
warping frame
U
قالبپیچنده
web frame
U
قالبشبکهای
wire frame
U
قالبفلزی
frame push
U
اهرم فشاردهنده
burner frame
U
سوخت
frame antenna
U
انتن چارگوش
frame frequency
U
بسامد صحنه
frame house
U
خانهای که کالبدان چوب وپوشش ان تخته باشد خانه چوبی
door-frame
U
چارچوب در
frame of an apparatus
U
شاسی
frame of hachsaw
U
کمان اره چکی
frame of hachsaw
U
کلاف اره چکی
frame partition
U
جداگر سازه دار
adjustable frame
چهارچوب قابل تنظیم
burner frame
U
قالب
frame of reference
U
چهارچوب داوری
frame partition
U
تیغه تیرپایهای
frame partition
U
تیغه قالبی
frame-ups
U
پرونده سازی
frame-ups
U
توط ئه
frame work
U
چهارچوب
main frame
U
کامپیوتر بزرگ
space frame
U
قاب سه بعدی
spinning frame
U
چهارچوب یا دستگاه نخ تابی
provisional frame
U
ان بخش از بازی بولینگ که گوی موقعی پرتاب شده که بخش قبلی مورد اعتراض است
reference frame
U
دستگاه مقایسهای
page frame
U
قاب صفحه
two light frame
U
پنجره دو قلو
mirror frame
U
جعبه اینه
two light frame
U
پنجره دوچشمه
pack frame
U
کوله پشتی زین دار
machine frame
U
چارچوب دستگاه
mast frame
U
قاب چهارگوش
plan frame
U
چارچوب برنامه
step frame
U
استفاده از رشته ویدیویی به صورت یک فریم در هر لحظه برای زمانی که کامپیوتر قوی نیست یا آن قدر سریع نیست که تصاویر بلادرنگ را نشان دهد
piling frame
U
داربست
picture frame
قاب عکس
page frame
U
قالب صفحه
magnet frame
U
یوغ اهنربایی
to connect to frame
U
اتصال به بدنه
gap frame press
U
پرس "سی " شکل
micro to main frame
U
پیوند ریزکامپیوتر و کامپیوتربزرگ
I am not in the right frame of mind. I cannot concerntrate.
U
فکرم حاضرنیست ( تمرکز فکر ندارم )
swing frame grinder
U
دستگاه سنگ زنی نوسان دار
wood frame construction
U
ساختمان با استخوانبندی چوبی
track roller frame
U
قالبگردندهشیاردار
wire frame model
U
نمایش داده شده با خط وط و منحنی به جای مکانهای توپر یا داشتن فاهر جامد
intermediate distribution frame
U
مقسم میانی
locomotive frame drilling machine
U
دستگاه مته چارچوب لوکوموتیو
frame of mind (good or bad)
<idiom>
U
middle rial of door frame
U
قیدچه
double frame hobbing machine
U
دستگاه فرز غلطکی با قاب دوبل
top and bottom rail of door frame
U
پاسار
I'll let you know when the time comes ( in due time ) .
U
وقتش که شد خبر میکنم
time in
U
ادامه بازی پس از توقف
some other time
U
دفعه دیگر
[وقت دیگر]
down time
U
مرگ
some time or other
U
یک روزی
in time
<idiom>
U
قبل از ساعت مقرر
time is up
U
وقت گذشت
in no time
<idiom>
U
سریعا ،بزودی
she is near her time
U
وقت زاییدنش نزدیک است
down time
U
زمان تلف
all the time
<idiom>
U
به طور مکرر
at another time
U
در زمان دیگری
One by one . One at a time .
U
یک یک ( یکی یکی )
for the time being
<idiom>
U
برای مدتی
Once upon a time .
U
یکی بود یکی نبود ( د رآغاز داستان )
about time
<idiom>
U
زودتراز اینها
specified time
U
وقت معین
There is yet time.
U
هنوز وقت هست.
down time
U
زمان توقف
down time
U
زمان بیکاری
down time
U
وقفه
there is a time for everything
U
دارد
on time
<idiom>
U
سرساعت
there is a time for everything
U
هرکاری وقتی
some time
U
یک وقتی
keep time
<idiom>
U
نگهداری میزان و وزن
from time to time
<idiom>
U
گاهگاهی
some time
U
مدتی
have a time
<idiom>
U
به مشکل بر خوردن
have a time
<idiom>
U
زمان خوبی داشتن
time and again
U
چندین بار
take off (time)
<idiom>
U
سرکار حاضر نشدن
down time
U
زمان تلفن شده
down time
U
مدت از کار افتادگی
while away the time
<idiom>
U
زمان خوشی را گذراندن
some time or other
U
یک وقتی
time out
<idiom>
U
پایان وقت
time after time
<idiom>
U
مکررا
do time
<idiom>
U
مدتی درزندان بودن
take one's time
<idiom>
U
انجام کاری بدون عجله
time and again
U
بکرات
keep time
<idiom>
U
زمان صحیح رانشان دادن
Our time is up .
U
وقت تمام است
in the mean time
U
ضمنا
four-four time
U
چهارهچهارم
just in time
U
درست بموقع
just in time
U
روشی درتدارک مواد که در ان کالاهای مورد نظر درست در زمان نیاز دریافت میشود
up time
U
زمان بین وقتی که وسیله کار میکند و خطا ندارد.
two time
U
دو حرکت ساده
three-four time
U
نت
all-time
U
بالا یا پایینترین حد
many a time
U
چندین بار
two-two time
U
نتدودوم
many a time
U
بارها
to know the time of d
U
اگاه بودن
it is time i was going
U
وقت رفتن من رسیده است
what time is it?
U
چه ساعتی است
what is the time?
U
چه ساعتی است
in no time
U
خیلی زود
in the time to come
U
در
in the time to come
U
اینده
one-time
U
پیشین
one-time
U
قبلی
one-time
U
سابق
in time
U
بموقع
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com